حسین شهبازیزاده
فعال اجتماعی
در ماجرای بهار عربی، یکی از عوامل مهم اجتماعی که در پیروزی مردم مصر اخلال و انسداد ایجاد میکرد این بود که جامعه مصر به دو بخش بزرگ تقسیم میشد که نیمی مذهبیتر بودند و به قرآن و ارزشهای اسلامی گرایش داشتند و به لحاظ سیاسی به اخوانالمسلمین گرایش داشتند و در طرف مقابل نیم دیگر جامعه غربگراتر بودند و اهل موسیقیها و ایونتهای غربیتر و گزینههای سیاسی غربیتر. این دو بخش بزرگ در طول زمان آنقدر از هم فاصله داشتند و در طول زمان از یکدیگر دور افتاده بودند و تجارب زیسته و ارتباطاتشان مجزا و مستقل بود که دیگر هرچند همگی عربی حرف میزدند اما حرف هم را نمیفهمیدند و امکان نداشت بتوانند به جمعبندی مشترک برسند. بدون توضیح اضافی، جامعه ایران نیز آشکارا واجد همین ویژگی بود.
اصلاحطلبان و اصولگرایان نیز بازار مکارهشان را اساسا بر تقویت همین گسل بنا گذاشته بودند. اصولگرایان، بیشتر خدا و آسمان و مقدسات و مذهب را به اختیار در آورده بودند و اصلاحطلبان، ارزشهای مدرنتر و اعتراضات مردم را گروگان گرفته بودند. وجود هر یک، به بازتولید و تقویت دیگری میانجامید. حتی اعتراضات جنبش سبز نیز، هر چند نشانگر ظهور یک خشم گسترده بود، اما در عمل این گسل را تقویت نمود و هم سبدِ رایِ اصولگرایان را هیجانزدهتر و منسجمتر کرد و به برآمدن چهرههای تندروتری مانند جبهه پایداری و تقویت چهرههایی مانند مصباح و میرباقری انجامید و هم سبد رای اصلاحطلبان را منسجمتر نمود. تا آنکه حسن روحانی به خصوص در انتخابات96 با قدرت هر چه بیشتر از این گسل بهرهجویی کرد و با پیوند زدن رنگ بنفش و رنگ سبز و شعار رفع حصر و ربنای مرحوم شجریان(از چهرههای فرهنگی بارز جنبش سبز) در یک مشارکت هفتاد و سه درصدی به ریاست دولت رسید.
بنابراین هر کس برای آنکه "دیگریِ خودش" را بیابد و بسازد، لاجرم میرفت پشتِ یکی از این دو بالِ صندوقهای رای در جمهوری اسلامی(به مثابه بزرگترین سند تبلیغ برای مشروعیت). گذشته سیاسی بسیاری از ماها مشحون است از اشتباه و بازی در زمین تقویت این دو بالِ درونی سازی و حفظ جامعه در چارچوب حاکمیت.
از این نظر، اعتراضات دی ماه نود و شش، و آبانِ خونین، با برآوردن شعار متعالیِ "اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا" به ایجادِ یک "دیگریِ جدید" اینبار بیرون از چارچوب حکومت انجامید و به تقویت آن گسل اجتماعی که اصلیترین امکان را برای درونی سازی دعواها ایجاد میکرد نیانجامید. اعتراضاتِ آبان، دیگر امکان این را نمیداد که خاتمی رهبریاش کند. دیگر قابلیت این را نداشت که با یک اشاره و "تَکرار" تبدیل بشود به رای برای روحانی و ریشهری. نه تنها چنین فرصتی را نمیداد و قابل گرد کردن و نرم کردن و راحتالحلقوم کردن و درونی سازی برای اصلاحطلبان مکّار نبود، بلکه صادق زیباکلام را چنان از خود بیخود میکرد که برای دفاع از حکومت چنگ و دندان و سلاح نشان میداد. اعتراضاتِ آبان دیگر فشار از پایین، برای چانهزنیهای بالانشینهای اصلاحطلب نبود. اعتراضات آبان دیگر توی صندوقهای رایِ جنتی جا نمیشد.
این "دیگری" و متغیر جدید دیگر قابل مدیریت رسانهای توسط قلمبهمزدها و مدیران مسئول روزمالههای جاعل و فاسد شرق و آفتاب و... نبود. اینها فحشهای آبدارِ اینستاگرامی و توییتری و تلگرامی زیر پستهای مسئولین بودند که آمده بودند توی خیابان و اگر حتی در فضای مجازی بر فرض محال قابل فیلتر و کتمان و سانسور بودند، اما توی خیابان دیگر نمیشد نادیدهشان گرفت و آن فحشها، کفِ خیابان، تبدیل شده بودند به مُشت. و حتی_باز هم بر فرض محال_ اگر رحمانی فضلی توانست چندتایشان را با نشانهگیری سرها و پاهایشان حذف کند، اما در نهایت زورش نرسید اکثریت بودن و بزرگیشان را حتی در صندوقهای سولاخِ خودش انکار کند. آماری که رحمانی فضلی توی تلویزیون خواند، صدایِ بیصدایان بود که وجودشان را از تهِ حلقوم او بیرون میکشیدند. آمارخوانیِ رحمانی فضلی، اعترافگیریِ تلویزیونیِ بیقدرتان بود؛ به تلافیِ اعترافگیریهای تلویزیونی از عزیزانِ بیگناهشان.
مهم نیست اگر او توانسته باشد کیفیتِ پیروزیِ این "دیگریِ" جدید را بنابه آمارهای خودش دستکاری بکند، مهم اینست که هر چه کردند و هر چه شد، در نهایت اقرار کرد، این "دیگری" نوظهور، بزرگتر و بیشتر است. "به راه بادیه نرفتگان" چَک زدند و توی تلویزیون اعتراف گرفتند؛ آن هم از کی؟! از اعترافگیرها و بازجوهای حرفهای. آنچه را فیلتر و سانسور و گلوله سعی میکرد کتمان کند، صندوقهای خودشان لود داد. ما به کیفیت آمارشان توجه نمیکنیم، به اقرارشان مینگیریم. حالا دیگر حاکمیت_حتی در ظاهر نیز_ یکدست شده است.