نویسندگان: کسری اعرابی، سعید گلکار
خلاصه اجرایی: در 10 اکتبر سال 2020، چند روز پیش از لغو تحریمهای تسلیحاتی 13 ساله سازمان ملل، یک فرمانده ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران به ستایش از شبکه شبهنظامیان وفادار به آن کشور پرداخت. محمدرضا نقدی اعلام کرد "نیرویی که ما به سازماندهی آن پرداختهایم و مردمی [که در سرتاسر جهان استخدام کردهایم] سلاحی است بسیار خطرناکتر از اتحاد با هر ارتشی ... چرا که این افراد پراکنده و غیرقابل شناسایی هستند." او افزود، زمانیکه این نیروی غیرقابلشناسایی حمله کند، "دشمن متوجه نخواهد شد از چه كسی ضربه خورده است."
سخنان نقدی مهر تأییدی بود بر اهمیت بزرگترین دارایی جمهوری اسلامی در برابر ملتهای منطقه و غرب. این سخنان، همچنین، ریشه یک مشکل اساسی را نشان داد: قابلیت تهران برای انکار موجه اقدامات گروههای نیابتی تحت حمایتش.
نقدی در حال دفاع از شبکه رزمندگان آموزشدیده ایران بود، شبکهای که سپاه (ارتش عقیدتی رژیم آخوندی) به مدت بیش از چهار دهه، از آن برای پیشبرد اهداف راهبردی و عقیدتی جمهوری اسلامی استفاده کرده است. این اهداف بر سه رکن تمرکز داشته است: صدور انقلاب اسلامی، حمایت از جنبشهای مسلمان و ضدآمریکایی، و نابودی دولت اسرائیل. برای دستیابی به این اهداف، سپاه به شکلهای مختلف به ایجاد و رشد ستیزهجویی دامن زده است، از ساخت شبهنظامیان همسو با عقاید ایدئولوژیک خودش (مانند حزب الله در لبنان) تا حمایت از گروههای مردمی بر اساس منافع مشترک یا تاکتیکی، از جمله حماس و طالبان.
علیرغم افزایش تهدیدهای ناشی از حمایت ایران از گروههای ستیزهجو، حکومتها و سیاستگذاران نتوانستهاند بهطور دقیق مشخص کنند این بازیگران غیردولتی تا چه اندازه با سیاستهای تهران همسو هستند، و اینکه سپاه تا چه اندازه بر اقدامات آنها کنترل دارد. این موضوع پیامدهای مهمی در سطح سیاستگذاریهای دولتی داشته است، برای مثال، رهبران ایران قادراند از این شبهنظامیان برای هدف قرار دادن دولتهای منطقه و حمله به مواضع غربی استفاده کنند، و با انکار هر نوع آگاهی و مسئولیت، از پاسخهای بینالمللی جلوگیری کنند.
چیزهای بسیاری هست که در مورد گستردگی قلمرو ایران فراتر از مرزهایش نمیدانیم. این مسأله موجب شده است محاسبه میزان خطر هر نوع مناقشه با رژیم پیچیده شود. تخمینها در مورد میزان گستردگی گروههای نیابتی ایران، بهطرز چشمگیری متغیر است. این تخمینها یا بسیار اغراقآمیزاند یا بسیار محافظهکارانه.
تاکنون، غرب و متحدانش در منطقه، برای مهار شبهنظامیان مورد حمایت ایران، به تحریم اقتصادی تهران پرداختهاند. فرض این است که کمبود بودجه جمهوری اسلامی، در نهایت، مانع از حمایت آن کشور از گروههای ستیزهجو خواهد شد. با وجود آنکه تحریمهای اقتصادی، اقتصاد از پیش بیمار ایران را بهطرز چشمگیری ضعیف ساخته است، اما موجب تغییر اولویتهای رژیم نشده است. تعداد شبهنظامیان مورد حمایت ایران افزایش یافته و حملات آنها به پایگاههای نظامی ایالات متحده، همچنان ادامه دارد.
این رویکرد تحریمی، یک نکته را نادیده میگیرد: اگرچه روابط رژیم ایران با برخی از گروهها بر اساس منافع مادی و همگرایی منافع است، اما گروههای دیگر ارتباط بسیار عمیقتری با جمهوری اسلامی دارند. این ارتباط ریشه در یک ایدئولوژی، فرهنگ و جهانبینی مشترک دارد. این گروهها نه تنها توسط خود سپاه ساخته شدهاند بلکه تفسیر متعصبانه تهران از مفهوم اسلامگرایی شیعی (اصل ولایت فقیه) را نیز قبول کردهاند. به موجب این اصل، رهبر معظم ایران از اقتداری نامحدود بر مسلمانان شیعه برخوردار میشود. این گروهها، به درجات مختلف، تبعیت ایدئولوژیک از ولی فقیه و سپاه را پذیرفتهاند.
با فهم ریشه روابط ایران و شبکه شبهنظامیانش و ماهیت آن روابط، میتوان محدودیتهای رویکرد مبتنی بر صرف تحریم اقتصادی را شناخت. غرب و شرکای منطقهای آن، برای نابودی و یا ایجاد اختلال در ارتباطات میان ایران و شبهنظامیان محلیاش (ارتباطاتی که فراتر از منافع خودخواهانه مادی میرود)، نیاز به تلاشهای بیشتر و منسجمتری دارند.
ترور قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران (نهادی که مسئولیت شبکه شبهنظامیان تهران را بر عهده دارد)، در ژانویه 2020، منجر به کاهش ستیزهجویی گروههای تحت حمایت ایران نشده است. سلیمانی به مدت بیش از دو دهه بهعنوان مغز متفکر عملیاتی جاهطلبیهای آیتالله علی خامنهای برای شبهنظامیسازی خاورمیانه و ایجاد کشوری پانشیعه تحت رهبری خودش به عنوان رهبر عالی همه مسلمانان شیعه شناخته میشد. در این راه، سلیمانی ستیزهجویی شیعه را در سرتاسر منطقه و دورتر پرورش داد و بازیگران غیردولتی ستیزهجو را ایجاد و از آنها حمایت کرد.
مفسران مختلف با این استدلال که گسترش اولیه شبکه شبهنظامیان ایران به شخص سلیمانی وابسته بوده است، اظهار داشتهاند که از زمان ترور او، جمهوری اسلامی و شبه نظامیان مورد حمایتش بهطرز چشمگیری ضعیف شدهاند و در سرتاسر خاورمیانه در حال عقبنشینی هستند. اگرچه رهبری سلیمانی در گسترش و افزایش نفوذ نیروی قدس در افغانستان، یمن، سوریه و عراق بسیار موثر بود، اما فعالیتهای این نیرو توسط یک آموزه شبهنظامی هدایت میشود که در طول زمان تحولات زیادی را پشت سر گذاشته است. صرف نظر از مرگ سلیمانی و ضربه راهبردی آن برای تهران، همچنان، این آموزه است که مشی عمل ایران در خارج از کشور را تعیین میکند. علیرغم افزایش فشارهای داخلی، هیچ نشانهای مبنی بر تغییر تمرکز رژیم وجود ندارد.
تبیین آموزه شبهنظامی ایران
برای تدوین هر خطمشی موثری جهت مهار تهدیدات شبهنظامیان مورد حمایت ایران، حال یا از طریق تضعیف رژیم ایران یا با کاستن از داراییهای شبهنظامی سپاه، باید دو عامل را در نظر داشت: نخست، وضعیت ممتاز سپاه و نیروی قدس آن در دستگاه سیاست خارجی و امنیتی ایران؛ دوم، روابط میان سپاه و گروههای شبهنظامی و ماهیت اثراتی که این روابط بر اقدامات گروههای شبهنظامی دارد.
بهمنظور بررسی این دو عامل، موسسه تونی بلر برای تغییرات جهانی، برنامهای راجع به شبهنظامیان سپاه و شیعه آغاز کرده است، تحت عنوان استخدام، رادیکالسازی، استقرار: سپاه و حزباللهسازی در خاورمیانه. این برنامه نشان میدهد سپاه چگونه دامنه اقدامات خود را در چندین قلمرو گسترش داده است، چگونه اولویتبندی و از شبهنظامیان مختلف پشتیبانی میکند. با استفاده از منابع دست اول، این برنامه میتواند ماهیت روابط سپاه با تعداد زیادی از شبهنظامیان مورد حمایتش را تعیین کند. بهمنظور فهم اهداف ایران در گذشته، حال و آینده نزدیک، این برنامه تلاش میکند از منظر سپاه به تجزیه و تحلیل شبه نظامیان شیعه مورد حمایت ایران بپردازد.
اولین گزارش از این مجموعه به تبیین آموزه شبهنظامی ایران میپردازد - بنیان سیاست خارجی جمهوری اسلامی که تهران از طریق آن تلاش کرده است دامنه نفوذ و تواناییهای نظامیاش را گسترش دهد. این آموزه از سال 1979 و از طریق فرآیند آزمون و خطا، تحول یافته است و واقعیتهای ژئوپلیتیک و تجارب فرماندهان مختلف نظامی به آن شکل دادهاند. بهطور خلاصه، آموزه شبهنظامی مبتنی است بر تعهد دیرینه تهران به شبهنظامیسازی خاورمیانه بهعنوان ابزاری برای بیثباتکردن منطقه، بهمنظور دستیابی به اهداف ایدئولوژیک سیاست خارجیاش. این آموزه شامل سیاستها، راهبردها، تاکتیکها و کاربست زیرساختهایی است که سپاه برای گسترش نفوذ ایران، حمایت از رادیکالیسم و پیشبرد اهداف انقلابی خود و با واسطه شبکهای از شبهنظامیان، سلولها و عوامل عملیاتی، توسعه داده است.
فهم چگونگی پیدایش و رشد این آموزه، تحلیلگران و سیاستگذاران را قادر میسازد روندهای آن را شناسایی کرده و الگوهای رویهای آن را ترسیم کنند. اساساً، این آموزه یک نوع تعهد است که جمهوری اسلامی هویتش را با آن تعریف میکند. در طی مدت چهار دهه، این آموزه بحرانها، حوادث سیاسی و مناقشات بیشماری را از سر گذرانده است.
آموزه شبهنظامی منحصر به قدرت سخت نیست. رژیم ایران برای دستیابی به اهدافش، از سازمانها و فعالیتهای قدرت نرم تهران نیز در کنار ستیزهجویی [گروههای شبهنظامی] استفاده میکند. این شامل همکاری خودخواسته (و در برخی موارد، استفاده ابزاری از) سازمانهای آموزشی، فرهنگی، بشردوستانه و دیپلماتیک تهران است. این مراکز نقش اصلی را در جذب و رادیکالسازی ستیزهجویان و پشتیبانی از عملیات مخفی بازی میکنند. این آموزه تهران را قادر ساخته است که بیشترین بهره را از خلاءها و مناقشات ببرد و در مکانهایی که امکان حضور ایران وجود نداشت، شبکههایی نظامی برای آن کشور فراهم کرده است. جمهوری اسلامی با اتخاذ آموزه شبهنظامی بهعنوان رکن اصلی سیاست خارجی و امنیتی خود، توانسته است از گروههای شبهنظامی برای پیشبرد همزمان اهداف ایدئولوژیکش و تقویت قدرت بازدارندگیاش استفاده کند.
یافتههای کلیدی
· آموزه شبهنظامی، نحوه استفاده ایران از گروههای شبهنظامی را هدایت میکند و بهنحوی طراحی شده است که برای عصر پس از جمهوری اسلامی نیز مفید است. موجودیت جمهوری اسلامی مبتنی بر یک ایدئولوژی توسعهطلبانه است. این ایدئولوژی درصدد ایجاد یک دولت اسلامی شیعه است که تحت اختیار رهبر معظم ایران باشد. رژیم آخوندی تعهد دیرینهای دارد مبنی بر اینکه از ستیزهجویی جهت دستیابی به جاهطلبیهای ایدئولوژیکش، که ریشه در مفهوم اسلامی-شیعی "امام و امت" دارد، استفاده کند. این آموزه توسط اصل ولایت فقیه پایهگذاری میشود. این اصل حاوی این ایده است که رهبر معظم انقلاب با حکمی که از جانب خداوند به او اعطا میشود، میتواند با اقتدار مطلق بر امت (جامعه جهانی مسلمان) حکومت کند، و و اقتدارش را فراتر از مرزهای ایران گسترش دهد. شبکهها و زیرساختهایی که سپاه پاسداران ایجاد کرده است، بدین منظور طراحی شدهاند که پس از سقوط جمهوری اسلامی نیز باقی بمانند. این بدان معنی است که حتی اگر رژیم آخوندی سقوط کند، سپاه میتواند به پیشبرد آموزه شبهنظامی ادامه دهد، البته در شکل نوعی شورش و طغیان.
· سپاه (بهطور خاص، نیروی قدس) مجری اصلی آموزه شبهنظامی ایران است. با دستور قانون اساسی، سپاه و نیروی فرامنطقهای قدس برای تقویت و گسترش انقلاب اسلامی ایران در داخل و خارج از کشور تأسیس شدند. سپاه که در جنگهای نامتقارن خبره است، از طریق رادیکالسازی و تلقین افکار به پرورش شبکهای از سلولها و گروههای شبهنظامی در سرتاسر منطقه مبادرت میورزد. سپاه تحت حمایت کامل دستگاه سیاست خارجی دولت ایران است.
· آموزه شبهنظامی و، همچنین، سپاه تحت حمایت کامل نهادهای قدرت نرم و نهادهای دولتی ایران هستند. سازمانهای قدرت نرم تهران (نهادهای آموزشی، فرهنگی، بشردوستانه و دیپلماتیک آن) نقش مهمی در جذب و رادیکالسازی نیروهای رزمنده و گسترش تواناییهای سپاه دارند. مراکز فرهنگی، آموزشی و مذهبی تهران هم برای حفظ حضور آن کشور ورای مرزهایش و هم برای انتشار پیامهای مصوب ضرورت دارند. این پیامها مجموعهای از شعارهای تبلیغاتی است که در حمایت از رژیم و یا علیه آمریکا و اسرائیل تدوین شدهاند. همچنین، سپاه قدس نیروهایش را در این سازمانها جای داده است که از آنها برای انجام عملیات مخفی و حمل مهمات و انتقال نیرو استفاده میکند.
· شبکه شبهنظامیان ایران یک بلوک همگن نیست و فقط برخی از آنها را میتوان گروههای نیابتی دانست. شبکه شبهنظامیان مورد حمایت ایران ترکیبی از شبهنظامیان مردمی مستقل و گروههایی است که توسط خود سپاه تشکیل شدهاند. اهداف و اولویتهای آنها گسترده است. ارزیابی میزان وفاداری هر کدام از آنها به رژیم، بسته به ریشه، رهبری و تعهدشان به ولایت فقیه، کاری است پیچیده. روابط قدرت میان سپاه و شبهنظامیانی که از آنها پشتیبانی میکند، بسیار تحتتأثیر میزان همراستایی گروههای مختلف شبهنظامی با ایدئولوژی حاکم قرار دارد.
· گروههایی که توسط خود سپاه به وجود آمدهاند، از سریعترین رشد برخوردارند و بزرگترین تهدید برای ثبات منطقه هستند. این شبهنظامیان ایدئولوژی اسلامی-شیعی دولت ایران را بهعنوان اصل وجودی خود پذیرفته، رهبری ایران را تأیید و ثابت کردهاند که از نقش مهمی در پاسخهای نظامی ایران برخوردارند. حزبالله لبنان را میتوان بهعنوان گل سرسبد گروههای ایجادشده توسط سپاه و از خطرناکترین گروههای نیابتی ایران محسوب کرد. حزبالله بهطور کامل با دیدگاههای جمهوری اسلامی درباره یک کشور شیعه و اقتدار مطلق خامنهای بر جهان شیعه همراستا است. آن گروه، همچنین، از مخالفان سرسخت اسرائیل، غرب و متحدان آنها در خلیج فارس است. چنین گروههایی از جمله باارزشترین داراییهای شبهنظامی سپاه به حساب میآیند.
· نیروی قدس سپاه پاسداران در جایی که ضرورت تاکتیکی میبیند، مکرراً از گروههایی مانند طالبان و القاعده حمایت کرده است، گروههایی که جهانبینی متناقضی با آنها دارد. پشتیبانی از این گروهها یکی از ستونهای آموزه شبه نظامی ایران را تشکیل میدهد و بر تأمین اسلحه، آموزش و پشتیبانی لجستیک، بهمنظور کسب مزایای تاکتیکی استوار است. این گروهها تحت کنترل ایران نیستند و سپاه هیچ نظارتی بر تصمیمات آنها ندارد. با افزایش تنشها میان ایران و آمریكا پس از سال 2003، سپاه قدس بر اساس هدف مشترك اخراج نیروهای ائتلاف آمریكایی، از گروههای شبهنظامی محلی عراقی و افغان، از جمله گروههای همسو با القاعده و طالبان، حمایت كرد. حمایت از این گروهها رویکرد مورد علاقه نیروی قدس نیست، اما سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تصمیم گرفته است برای رسیدن به اهداف اصلی خود، با جنبشهایی همکاری کند که در غیر این صورت، دشمن به حساب میآیند.
· توافق هستهای 2015 و تخفیف تحریمهای ایران، موجب مهار و تعدیل ستیزهجویی مورد حمایت آن کشور و یا منجر به انحلال آموزه شبهنظامی نشد. توافق هستهای 2015 با این پیشفرض شکل گرفت که ایران پس از برقراری روابط با ایالات متحده و تخفیف تحریمها، از تعهدش برای ایجاد و حمایت از شبهنظامیان بکاهد. اما، این پیشفرض اشتباه از آب درآمد. پس از توافق، سپاه گروههای شبهنظامی بیشتری ایجاد کرد، بر حضورش در خارج از کشور افزود و عملیات بیشتری در عراق، سوریه و یمن انجام داد. تصور رایج و اشتباهی وجود دارد مبنی بر اینکه ایران از شبهنظامیان بهعنوان بخشی از راهبرد بازدارندگیاش استفاده میکند. اما، این دیدگاه این واقعیت را نادیده میگیرد که آموزه شبهنظامی رژیم مدتها پیش از تحریمهای بینالمللی و تشدید تنشها میان ایالات متحده، اسرائیل و ایران وجود داشته است.
· گروههای شبهنظامی رسمی که شبکه شبهنظامیان و بازوان ایران را تشکیل میدهند، تنها نوک کوه یخ هستند. این، سازمانهای مبتنی بر قدرت نرم هستند که سرچشمه حیات شبکه شبهنظامیان را تشکیل میدهند. این سازمانها بقای طولانیمدت ایدهها و جهانبینی زیربنایی آموزه شبهنظامی و ولایت فقیه را تضمین میکنند. شبکه اهرمهای قدرت نرمی که در اختیار جمهوری اسلامی قرار دارد، به مدت دهها سال به گسترش ظرفیتهای خود پرداخته است. اکنون، تهدید ناشی از آنها بسیار بیشتر از تهدیدات خود رژیم است.
بدون درک مبانی آموزه شبهنظامی تهران، این خطر وجود دارد که گروههای نیابتی ایران و شبهنظامیان شیعه آن را به صورت مجموعهای همگن ببینیم و روابط قدرت میان رژیم و شبکه نظامیاش را اشتباه تشخیص دهیم. این امر منجر به این مسأله شده است که عباراتی مانند "نیابتی" و "شبهنظامیان شیعه" به جای یکدیگر به کار روند، و در نتیجه، سیاستهایی اتخاذ شوند که در مقابله با حملات و فعالیتهای ثباتزدای آنها کاملاً ناتواناند.
این گزارش مدلی ارائه میدهد تا بر مبنای آن، میان داراییهای شبهنظامی ایران از نظر همسویی ایدئولوژیک با رژیم و نحوه شکلگیری آنها تمایز قائل شویم. این مدل محدودیتهای آموزه شبهنظامی تهران را برملا میکند و مهمتر از همه، از محور بهاصطلاح مقاومت رازگشایی میکند. با تفکیک گروههایی که کاملاً در جهانبینی اسلامگرایانه شیعی ایران سهیم هستند، سیاستگذاران میتوانند میزان نفوذ سپاه بر گروههای مختلف را بهتر درک کنند. چنین شناختی، حکومتها را قادر به تشخیص این نکته میسازد که برای مقابله با ستیزهجویی شیعی در خاورمیانه، در کنار تحریمهای سنتی یک رویکرد ضدتروریسم، ضدافراطگرایی و ضدشورش نیز لازم است.
برای از بین بردن تهدیدات ستیزهجویی شیعی در منطقه، لازم است افکار و اذهان را به دست آوریم. این امر، در کنار سایر اقدامات، به ائتلاف و اتحادهایی نیاز دارد که به درک پویاییهای محلی پیچیده نائل شود، پیچیدگیهای که رژیم ایران بهواسطه آنها توانسته است بیعتهای محلی کسب کند. همچنین، لازم است کارزاری راه انداخته شود برای جلب حمایت مردمی در حوزههای نفوذ ایران. در کنار آن، لازم است تلاشهایی هماهنگ صورت بگیرد برای اختلال در نهادهایی که رژیم از طریق آنها در میان جوامع مختلف نفوذ میکند.
فراتر از خاورمیانه، لازم است حکومتها و سیاستگذاران به نظارت و تحریم سازمانهایی مانند دانشگاه بینالمللی المصطفی (ع) و بنیاد امداد امام خمینی (ره) بپردازند، سازمانهایی که ایران از آنها برای حمایت از ستیزهجویی خود استفاده میکند. این پوششهای قدرت نرم نقش مهمی در جذب و رادیکالسازی جنگجویان خارجی ایفاء میکنند. علاوه بر آن، این سازمانها نیروی قدس را قادر میسازند تا در خارج از کشور و تحت پوششهای ظاهراً قانونی، به عملیات مخفی خود، از جمله ترورها و توطئههای تروریستی بپردازد.