جنگ دوم قرهباغ موجب دگرگونی دورنمای جغرافیای سیاسی در قفقاز جنوبی شد. درباره دستاوردهای روسیه و ترکیه مطالب زیادی نوشته شده است، اما به جایگاه تضعیفشده ایران کمتر توجه شده است. ایران اگرچه درگیر عملیات نظامی نبود، اما در نتیجه جنگ، شاهد کاهش شدید ثروتهای جغرافیای سیاسی خود در منطقه بود.
در پی جنگ دوم قرهباغ، ایران اکنون خود را در معرض نفوذ روزافزون ترکیه در مرزهای شمالیاش میبیند. آنکارا به دالانی در خاک ارمنستان دست یافت، امری که میتواند به آن کشور کمک کند تا جای پایش را در منطقه خزر محکم کند. این مسأله چالشی بزرگ برای ایران به حساب میآید، چرا که ایران (به همراه روسیه) همیشه آن منطقه را بخشی از منطقه نفوذ خود دانسته است.
علیرغم روابط مسألهسازی که دو کشور ایران و آذربایجان داشتهاند، آذربایجان بهعنوان کشوری ترانزیتی در مسیر دالان حملونقل شمال به جنوب (از خلیج فارس تا دریای بالتیک) به ایران خدمت کرده است. افزایش نفوذ اقتصادی ترکیه، حتی اگر نفوذ نظامی آن را نادیده بگیریم، توانایی ایران را در ایجاد روابط نزدیکتر با باکو محدود میکند.
علاقه ایران جهت برقراری روابط دوجانبه خوب با ترکیه، مسأله را پیچیدهتر میکند. روابط آنکارا و تهران پیچیده است و با دورههای همکاری و درگیری بر سر مسأله کردها و سوریه مشخص شده است.
میتوان گفت، سرانجامِ جنگ قرهباغ تاحدی به نفع تهران بود. غرب نتوانست سیاست خارجی متنوعی در قبال منطقه، سازگار با شرایط متغیر در زمین، ارائه دهد. عقبنشینی سیاسی غرب از منطقه متناسب با چشمانداز ایران است، اما این امر همچنین میتواند ترکیه و روسیه را به سمت پرکردن این خلاء سوق دهد، مسألهای که با منافع ایران مطابقت ندارد. در واقع، پیشنهاد اخیر آنکارا برای ایجاد پیمان شش کشور، شامل کشورهای قفقاز جنوبی به علاوه روسیه، ترکیه و ایران، حاکی از تغییر روندهای جغرافیای سیاسی است که لزوماً به نفع رژیم اسلامی نخواهد بود.
جایگاه نامطلوب ایران در جبهه دیپلماسی به وضوح قابل مشاهده بود. در طول جنگ، سید عباس عراقچی، معاون وزیر امور خارجه رژیم در امور سیاسی، برای کمک به پایان جنگ، به باکو، مسکو، ایروان و آنکارا سفر کرد. در تاریخ 4 نوامبر، رهبر معظم ایران آیت الله علی خامنهای بر حمایت ایران از برنامه صلح عراقچی تأکید کردند، اما نتیجه کمی حاصل شد؛ نه دو طرف جنگ علاقهای به این طرح نشان دادند، و نه ترکیه و روسیه.
این جنگ همچنین تعادلی را که تهران از دهه 1990 سعی در حفظ آن داشته است، بر هم زد. ترس از آذربایجان قوی و ارمنستان ضعیف در قلب چشمانداز جغرافیای سیاسی ایران بوده است. اما، توازن قدرت موجود دیگر قابل نگاه داشتن نبود، زیرا دورنمای جغرافیای سیاسی در قفقاز جنوبی، دیگر آن چیزی نیست که در زمان آتشبس 1994 وجود داشت. مداخلات نظامی و اقتصادی ترکیه در آذربایجان تعادل را از بین برد. افزایش قدرت اقتصادی آذربایجان که از درآمدهای نفتی و گازی حاصل میشود، از دیگر عوامل برهمزننده تعادل بود. وضع موجود در اطراف قرهباغ دیگر نمیتوانست پایدار بماند. ایران [پیش از جنگ] باید از خودش میپرسید، چه کاری برای تأمین موقعیتش میتوانست انجام دهد.
در حقیقت، ایران نمیتواند مانع از رشد نفوذ ترکیه شود. بهمنظور مهار ترکیه در درازمدت، مسکو (که موقعیتش تا حد زیادی با موقعیت آنکارا همراستا است) و تهران باید اطمینان حاصل میکردند که بازگشت سرزمینهای از دسترفته، پاداش موفقیتهای نظامی آذربایجان باشد. این میتواند توضیح دهد چرا ادبیات تهران در طول جنگ مدام تغییر کرد. در طول شش هفته، تهران چهار نماینده رسمی از جانب رهبر معظم انقلاب، برای بازدید از شمال فرستاد. همگی بر این نکته تأکید داشتند که "قرهباغ بخشی از خاک آذربایجان است" و اینکه طبق قوانین اسلامی، باکو از حق قانونی برای آزادسازی سرزمینهای اشغالی برخوردار است. خامنهای در تاریخ 3 نوامبر گفت، "سرزمینهای آذربایجانی تحت اِشغال ارمنستان باید آزاد شود و به آذربایجان بازگردد."
علاوه بر ترکیه، نقش روسیه نیز مهم است. اکنون، حدود 2000 حافظ صلح روسی در قرهباغ کوهستانی مستقر هستند. حضور آنها در حدود 100 کیلومتری مرز ایران، منبع تنش دیگری برای تهران است. تهران مجبور است جهت سازگاری با واقعیت جغرافیای سیاسی جدید، به تخصیص زمان، منابع و شاید حتی نیروهای نظامی بپردازد.
این میتواند منجر به ارتقاء تدریجی اهمیت قفقاز جنوبی در سیاست خارجی ایران شود. برخلاف خطمشی ایدئولوژیک ایران در قبال خاورمیانه، خطمشی آن کشور در قبال قفقاز جنوبی بیشتر بر اساس منافع جغرافیای سیاسی بوده است. ایران، گاهاً، با ترکیب عناصر ایدئولوژی، تجربه تاریخی و محاسبات توازن قدرت، سیاستی واقعگرایانه و عملی اتخاذ کرده است. اما، بهطور کلی، در محاسبات ایران، این منطقه از اهمیت کمتری نسبت به سایر مناطق برخوردار بوده است.
هنوز مشخص نیست پیروزی آذربایجان برای اقلیت آذری ایران به چه معنا است. ممکن است تهران با معضلات و مشکلاتی مواجه شود، چرا که این پیروزی میتواند اقوام آذری ساکن ایران را برای پیگیری آرمانهای قومگرایانهشان جسور کند. در سفر اخیر اردوغان به باکو، جلوهای از این وضعیت قومی مسألهساز به نمایش در آمد. این مسأله در نهایت موجب شد تهران آنکارا را به مداخله هدفمند در امور داخلی ایران متهم کند. (با این اوصاف، برخی از تحلیلگران در ارزیابی تهدیدهای احتمالی ناشی از مسائل قومی اغراق میکنند. رژیم به نحو موثری به احساسات پانترکی [پانآذربایجانی] در میان آذریها پرداخته است.)
ایران با یک مشکل بالقوه بسیار مهمتری روبرو است؛ قدرتهای خارجی میتوانند از آذربایجان بهعنوان سرپلی جهت اِعمال نفوذ در شمال ایران استفاده کنند. تا پیش از جنگ 2020، روابط آذربایجان و ایالات متحده مایه نگرانی ایران بوده است. گرچه واشنگتن غالباً از باکو انتقاد میکند، اما منافع دو کشور در مسائل زیادی همگرا است. آن دو کشور جهت ارتقاء امنیت انرژی اروپا، گسترش تجارت و سرمایهگذاری و مبارزه با تروریسم و تهدیدهای فراملی، با یکدیگر همکاری دارند. مزدوران شرکت آمریکایی بلکواتر (که اکنون آکادمی نامیده میشود) نیروی دریایی آذربایجان را آموزش دادند، و ایالات متحده برای نیروی دریایی آذربایجان، تعدادی کشتی فراهم کرده است.
افزایش بالقوه نفوذ اسرائیل (و حتی شاید حضور پنهانی آن کشور در آذربایجان، آن طور که برخی منابع رسانهای غربی ادعا کردهاند)، مسألهای است که تهران از آن بیشتر میترسد. جنگ قرهباغ نشان داد که باکو تا چه اندازه به فناوری اسرائیل وابسته است. از جهات بسیاری، این حمایت برای پیروزی آنها حیاتی بود. روابط میان آذربایجان و اسرائیل تا حدی پیشرفت کرده است که حتی گزارشهایی راجع به تلاشهای باکو برای میانجیگری در تنش میان ترکیه و اسرائیل منتشر شده است. همچنین، باکو و بیتالمقدس در حوزه انرژی دارای منافع مشترک هستند، و نگرانیهای متقابل آنها درباره ایران نیز انگیزه قدرتمندی است. اما بعید است که باکو علناً منافع تهران را به چالش بکشد. آذربایجان برای حرکت از میان منافع ترکیه، اسرائیل و ایران، به یک دیپلماسی هوشمندانه نیاز دارد.
ایران در قفقاز جنوبی با یک پیکربندی جغرافیای سیاسی جدید و متفاوت روبرو است. آن کشور از روند مذاکرات کنار گذاشته شد، و اکنون شاهد برهم خوردن توازن قوا به نفع آذربایجان و به زیان ارمنستان است. روسیه و ترکیه موفق شدند منافع نظامیشان را پیش ببرند، و ایران اکنون مجبور به تغییر محاسبات سنتیاش در قبال منطقه است.
اگر ایران بخواهد مانع از تنزل جایگاهش شود، و در برابر قدرت روسیه، ترکیه و قدرتهای دسته دوم، مانند اسرائیل، بایستد، به یک پایگاه منابع بزرگ نیاز خواهد داشت. بهطور خاص، چشمانداز مشخصی وجود ندارد، چرا که تلاشهای جمهوری اسلامی برای اعمال قدرت نرم و اقتصادی، اغلب موجب گریزانی سه کشور قفقاز جنوبی از آن شده است.