بسیاری از رهبران جهان، که از چهار سال دونالد ترامپ دلسرد شدهاند، امیدوارند که رئیسجمهور منتخب جو بایدن در سیاست خارجی خود رویکردی را برگزیند که عملگرایانهتر و متعادلتر، و همزمان، كمتر متزلزل و تنبیهكننده باشد. خلیج فارس یکی از مناطقی است که شدیداً نیازمند بازنگری فوری ایالات متحده در رویکرد خارجیاش است. اگر اروپا بهمنظور کمک به ایجاد آرامش در این منطقه پرتنش، به ایجاد و توسعه یک طرح ابتکاری بپردازد، بایدن در اوایل دوره ریاستجمهوری خود این فرصت را خواهد داشت تا کارهای خوب زیادی انجام دهد، بدون اینکه مجبور به صرف سرمایه سیاسی زیادی شود.
از زمان انقلاب 1979 ایران، تنشها میان ایران و ایالات متحده و، همچنین، میان ایران و همسایگان عرب آن موجب بروز درگیریهای خشونتآمیز شده است - خواه بهطور مستقیم، مانند جنگ ایران و عراق در دهه 1980، یا با نیروهای نیابتی، مانند آنچه که امروز در عراق ، سوریه و یمن میگذرد. خروج دولت ترامپ از توافق هستهای ایران در سال 2018 و کارزار "حداکثر فشار" علیه تهران، منطقهای را که در حال حاضر نیز بیثبات است، خطرناکتر کرده است.
حوادث 18 ماه گذشته، بهطور خاص، نشان دادهاند که پتانسیل بالایی برای تشدید برخوردهای کوچک وجود دارد. حملات سال گذشته به مسیرهای حملونقل دریایی خلیجفارس و زیرساختهای نفتی در عربستان سعودی، حملاتی که گفته میشود توسط ایران یا نمایندگان آن صورت گرفته است؛ سرنگونکردن هواپیمای نظارتی بدون سرنشین آمریکایی بر فراز تنگه هرمز توسط ایران؛ کشتن سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده ارشد نظامی ایران در ژانویه توسط آمریکا؛ حملات موشکی تلافیجویانه ایران به پایگاههای ارتشی در عراق که سربازان آمریکایی را در خود جای داده است؛ و ترور محسن فخریزاده، دانشمند ارشد هستهای ایران در اواخر نوامبر که ظاهراً به دست عوامل اسرائیلی صورت گرفته است. هر کدام از این حوادث میتوانست از کنترل خارج شود و جنگی ناخواسته را شروع کند. هفتههای منتهی به مراسم تحلیف بایدن در 20 ژانویه ممکن است بهویژه مخاطرهآمیز باشد. دولت ترامپ و اسرائیل، تا آن زمان، فرصتی را در اختیار دارند تا تنشها را بهگونهای افزایش دهند که کار بایدن برای برقراری روابطی پایدارتر با ایران بسیار سخت شود.
بهعنوان اولین گام برای عقبنشینی از آستانه درگیری با ایران، دولت بایدن میبایست برای بازگشت ایالات متحده به برجام و همچنین، بازگشت ایران به تعهداتش در متن توافقنامه، مسیری پیدا کند. ایران پس از خروج ترامپ از توافق و اعمال مجدد تحریمهای ویرانگر اقتصادی، به تدریج شروع به نقض جنبههایی از توافق کرد. این کشور ذخایر اورانیوم غنیشده خود را به بیش از مقدار توافقشده افزایش داد؛ غنیسازی اورانیوم را تا بالاتر از حد 3.67 درصد آغاز کرد؛ محدودیتهای برجام در مورد تعداد سانتریفیوژها را نقض کرد؛ مجلس ایران، در پاسخ به کشتهشدن فخریزاده، لایحهای را تصویب کرد - که متعاقباً توسط شورای نگهبان، نهادی ناظر بر قانون اساسی تصویب شد – و خواستار از سرگیری فوری غنیسازی تا 20 درصد شد، آستانه مهمی که به ایران اجازه میدهد با سرعت بیشتری سوخت سلاح تولید کند.
اگر توافق هستهای، با وجود تمام این حوادث، زنده مانده است، به این دلیل است که تهران روشن ساخت این مراحل برگشتپذیر هستند و اگر ایالات متحده تحریمها را لغو کند، آماده است به عقب بازگردد. دیگر امضاکنندگان برجام (روسیه، چین، انگلستان، فرانسه، آلمان و اتحادیه اروپا) نیز علیرغم ناراحتی آشکارشان از خروج ایالات متحده و نقضهای فزاینده ایران، به آن پایبند بودهاند.
در طول سال آینده، اولویت اول دولت بایدن در خاورمیانه ترمیم خسارت واردشده به توافق هستهای و تنظیم مجدد روابط ناخوشایند ایالات متحده با ایران خواهد بود. این کار آسان نخواهد بود، اما موفقیت بایدن گامی مهم در جهت متوقفکردن اشاعه سلاحهای کشتار جمعی در خاورمیانه و کاهش درگیریها در منطقه خواهد بود.
در عین حال، لغو تحریمها و ازسرگیری مذاکرات با تهران بهطور خودکار چهار دهه دشمنی را پاک نمیکند و، همچنین، لغو کارزار "فشار حداکثری" تضمینکننده این مسأله نیست که تنش بین ایران و متحدان منطقهای آمریکا کاهش چشمگیری بیابد. بهویژه، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و اسرائیل بهسختی میتوانند به هر رویكردی از سوی ایالات متحده، که بتواند موجب افزایش قدرت و نفوذ رقیبشان شود، اطمینان کنند. یکی از دلایلی که امارات و اسرائیل اخیراً برای عادیسازی روابط توافق کردند، خواست آنها برای ایجاد یک جبهه مشترک علیه ایران است.
برای کاهش درگیریها لازم است ایران و عربستان سعودی، همراه با سایر کشورهای حاشیه خلیجفارس، کانالهای جدید ارتباطی باز کنند و مستقیماً در سطوح مختلف رهبری سیاسی، نظامی و اطلاعاتی با یکدیگر گفتگو کنند. از دید واشنگتن، زمان برای چنین گفتگویی میتواند مناسب باشد. با توجه به دخالتهای خشونتآمیز تهران در جنگ های سوریه و یمن، نه دولت آینده بایدن علاقهای برای صحبت با ایران دارد، و نه کنگره. اما مقامات آمریکایی بهطور فزایندهای نسبت به عربستان سعودی نیز محتاط شدهاند، کشوری که جنگی ویرانگر و غیرقابلپیروزی در یمن آغاز کرد، جمال خاشقچی روزنامهنگار را وحشیانه به قتل رساند و اختلافات با قطر (عضو شورای همکاری خلیج فارس و یکی دیگر از متحدان مهم آمریکا) را افزایش داد.
اگر ایالات متحده خواستار رویکردی متعادلتر در قبال خاورمیانه است، لازم است که از یک طرف، به توافقی عملی با ایران دست پیدا کند، و از طرف دیگر، بر ماجراجوییهای نسنجیده و مخرب رهبران سعودی لگام زند. بهترین استراتژی برای پرداختن همزمان به هر دو مشکل، آن است که آن دو کشور را برای پیگیری گفتگوهای متقابل ترغیب کنیم. این امر میتواند به ثبات منطقهای از جهان که به لحاظ استراتژیک و اقتصادی مهم است، کمک کند. این گفتگوها همچنین فرصت مناسبی برای رسیدگی به یکی از انتقادات وارده بر برجام است: این مسأله که از فعالیتهای ثباتزدای ایران در منطقه چشم میپوشد.
با این حال، با توجه به چالشهای فراوان، بایدن، حداقل در سال اول ریاستجمهوری خود، از انرژی و منابع لازم برای پیشبرد چنین تلاشی برخوردار نیست. در عوض، او میتواند نقش میانجیگری در خاورمیانه را به متحدان اروپایی ایالات متحده بسپارد. این کشورها ماههاست که در حال تدوین راهبردهایی در مورد چگونگی همکاری موثرتر در قبال این موضوع دیپلماتیک بودهاند. از مدتها پیش، مذاکرات غیررسمی در پایتختهای اروپایی شروع شده است، در برخی موارد سازمانهای مردمنهاد و اندیشکدههایی که مدتهاست گفتگوهای "مسیر 2" را دنبال میکنند، نیز حضور داشتهاند. این سازمان، گروه بحران بینالمللی، نیز در این مذاکرات شرکت کرده است.
دولتهای اروپایی میدانند که بدون چراغ سبز ضمنی واشنگتن نمیتوانند به هیچ پیشرفتی دست یابند. با توجه به تمرکز یکجانبه ترامپ در به زانو درآوردن ایران، آنها میدانستند که هرگز چنین نشانهای از طرف دولت ترامپ دریافت نخواهند کرد. اما آنها، اکنون، به درستی معتقدند که دولت بایدن فرصتی را در اختیار آنها خواهد گذاشت تا به پیگیری تلاشهای دیپلماتیکشان بپردازند.
یک هسته اصلی متشکل از دولتهای اروپایی، و احتمالاً سایر کشورهایی که از ثبات در خاورمیانه سود میبرند، باید این فرآیند را آغاز کنند. این هسته اولیه باید با بررسی میزان استقبال واشنگتن، تهران، ریاض و ابوظبی نسبت به گفتگوهای خلیجمحور، زمینههای چنین امری را پیش ببرد. سرانجام، روند مذاکرات باید تحت کنترل کشورهای حاشیه خلیجفارس و ایران باشد، اما شاید لازم شود بازیگران خارجی، که دارای منافعی در منطقه هستند - از همه مهمتر ایالات متحده – بر آنها فشار وارد کنند، و اطمینان و احتمالاً ضمانت بدهند.
برای مثال، مقامات آمریکایی میتوانند بر روند مذاکرات نظارت داشته باشند. بدین صورت، واشنگتن میتواند به متحدان خود نشان دهد که فعالانه از تلاشها برای گفتگو پشتیبانی میکند. همچنین، برای اینکه مشارکت تمام طرفها سازنده باشد، میتوان مشوقهای مادی و مشخصی را در نظر گرفت. از طرف دیگر، دولت بایدن اگر میخواهد تهدیدات تهران را از طریق دیپلماسی و نه اجبار و زور کاهش دهد، باید راهی برای خنثیکردن مخالفتهای دولت راستگرای اسرائیل پیدا کند.
این ایده که اروپا واسطه گفتگوی میان دولتهای خلیج فارس شود، از مدتها قبل وجود داشته است، اما تاکنون فرصت مناسبی برای شروع آن فراهم نشده بود. اکنون تنشها در منطقه به بالاترین حد خود رسیده است و رئیس جمهور آینده آمریكا نسبت به سلف خود احتمالاً هم قاضی منصفتری است و هم تمایل بیشتری به رویكرد دیپلماسی دارد. اگر دولتهای اروپایی در اوایل سال آینده از دولت جدید آمریکا درخواست کمک کنند، تنها کاری که باید باید انجام دهد این است که بگوید: "ایالات متحده پشت شما است." این میتواند یک پیروزی سریع و آسان در زمینه سیاست خارجی برای دولتی باشد که پس از یک انتقال قدرت دشوار، به شدت مشتاق کسب موفقیت است.