انتخابات 1400؛ ازشگل گیری موجودیتی مستقل وفراگیر بنام «آرای باطله» تا جنگ گفتمانی مشارکت-تحریم
سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران با پیروزی سیدابراهیم رئیسی به پایان رسید و به دلایل مختلفی تاریخساز شد. به زعم کارشناسان و ناظران برگزاری انتخابات در سایه کرونا، عدم مشارکت حدوداً 52درصدی واجدین شرایط، رتبه دوم آرای باطله با حدوداً 4میلیون رأی، کاهش بی سابقه سرمایه اجتماعی دولت مستقر و... برخی از عواملی است که این انتخابات را از دورههای قبلی خود متمایز و متفاوت میکند. با این حال آنچه پس از انتخابات بیش از پیش مورد توجه تحلیلگران قرار گرفته است پدیده آرای باطله در این دور از انتخابات است. در واقع در هیچکدام از انتخابات گذشته آرای باطله سهم چشمگیر 12.9درصدی به خود اختصاص نداده بود( بیشترین حجم آرای باطله تا پیش از این متعلق به انتخابات 84 با حدوداً 4درصد آرا بود).
در این گزارش به تحلیل پدیده آرای باطله و همچنین مقوله عدم مشارکت 50درصدی پرداخته شده است. بطور کلی نظرات کارشناسان و تحلیلگران در این خصوص در دو دسته قابل جمعبندی است؛ گروهی که معتقدند با توجه به «شرایط و بستر» اجتماعی-سیاسی این دوره از انتخابات و وجود عواملی نظیر نارضایتی عمیق و گسترده اجتماعی، وقایع آبان 98 و فشارهای اقتصادی و معیشتی، نحوه احراز صلاحیتها توسط شورای نگهبان و... بایستی این میزان مشارکت و نیز این حجم از آرای باطله را فهم کرد و استدلال میکنند با توجه به اینکه نزاع اصلی گفتمانی در این انتخابات، نزاع مشارکت-عدم مشارکت(تحریم سازمان یافته) بود آرای باطله در نهایت به نفع گفتمان «مشارکت» قرار میگیرد و به لحاظ کیفی، وزن مضاعفی به این گفتمان داده است؛ چراکه اینان در نهایت مشارکت به نفع نظام را بر تحریم انتخابات ترجیح دادهاند. البته ذکر این نکته بدیهی است که آرای باطله را نمیتوان بصورت یکدست و یکپارچه تحلیل و انگیزههای پشت آن، طیف مختلف و متعددی از عوامل را پوشش میدهد.
اما گروه دیگر از تحلیلگران معتقدند عدم مشارکت نیمی از واجدین شرایط در این انتخابات به مثابه مهمترین رویداد سیاسی اجتماعی کشور – آن هم با اصرار و تبلیغات فراوان حاکمیتی-رسانه ای- و نیز حجم گسترده آرای باطله، از یک شکاف و گسست اجتماعی قابل توجه میان حاکمیت و مردم حکایت میکند که در صورت «انکار» این شکاف و عدم توجه جدی به زمینههای شکل گیری آن، این شکاف در فضای سیاسی-اجتماعی آینده کشور بیش از پیش عمیقتر شده و موجد چالشهای جدی برای مشروعیت و نظام حکمرانی خواهد شد. این دسته از تحلیلگران معتقدند حاکمیت برای بازسازی «جمهوری» بایستی برخی ساختارها و سیاستهای کلان خود را مورد بازبینی و اصلاح قرار دهد و رویههایی اقتدارگرایانهای که منجر به شکل گیری چنین نتایجی شده است را به نفع مردم حذف کند.
آنچه در بالا گفته شد برداشتی کلی از تحلیلهای متعدد، متفاوت و نیز متناقض منتشر شده در فضای رسانهای پیرامون انتخابات اخیر بود. واضح است که قرار دادن چنین ایدههای پراکنده و متناقضی ذیل دو دسته بندی صرفاً برای ارائه یکجا و کلان تحلیلها آمده است. از این رو تفصیل تحلیلهای فوق در ادامه این گزارش آمده است. چهرههایی که در این گزارش از تحلیلهای آنان استفاده شده است عبارت است از: دکتر تقی آزاد ارمکی، دکتر سعید زیباکلام، دکتر پرویز امینی، دکتر سیدمجید امامی، دکتر سیدحسین شهرستانی، حجتالاسلام محسن قنبریان، محسن کدیور، حسین کچوئیان، عباس سلیمی نمین، محمد عطریانفر، مهدی نصیری،عباس عبدی، محسن مهدیان، دکتر احمد زیدآبادی، دکتر غلامرضا ظریفیان، عبدالله گنجی، سلمان کدیور، حسین شهبازی زاده، حسین نقی و...
+++++++++++++++++++++++++++++
دو سناریوی پساانتخاباتی | دکتر تقی آزاد ارمکی
تقی آزاد ارمکی نویسنده، جامعهشناس و استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. ارمکی صاحب تالیفات متعددی در حوزه علوم اجتماعی و از صاحب نظران این حوزه در ایران است.
این انتخابات از این نظر خیلی مهم است که درس بزرگی برای همه آدم ها است؛ هم کسانی که کنشگر مدنی هستند و بحث آنها دموکراسی و جمهوری خواهی است و هم کسانی که بحث آنها غلبه بر سلطه است. در جامعه جدید اگر بخواهید دوگانه «توده – حاکمیت» داشته باشید باید توده برای تن دادن به حاکمیت مجاب شود. یکی از راه های آن انتخابات است. اصلا شما نمی توانید جامعه ای در آینده ایران فرض کنید که به حاکمیت، حتی گروه حاکم، تن بدهد بدون اینکه رأی داده باشد. اینجا است که ما با یک نوع پیروز شکست خورده روبرو هستیم که اکثریت آراء شرکت کنندگان را آورده ولی اکثریت کسانی که باید رأی بدهند را به دست نیاورده است.
به نظرم نظام سیاسی ما دو راه بیشتر ندارد؛ یکی اینکه بر اساس نظام توده و حاکمیت، سیاست را پیش ببرد و در حذف گروه های منتقد عمل کند. به نظر من این روش نمی تواند با این بهانه که به خواسته های توده مثل مسکن، شغل، یارانه و غیره پاسخ می دهم، پیش رود ؛ چرا که اینها نیازهای اساسی است و توده می تواند دچار یک دگردیسی شود، دین معنا که از نیازهای اساسی عبور کند و به نیازهای دیگری در جامعه جدید متوسل شود. آن وقت هزینه مدیریت این دوگانه حاکمیت و توده بیش از چیزی است که فرض می شود. به نظر می آید بحران های فراگیر شهری، نه به معنای دموکراسی خواهی و توسعه، بلکه به معنای فقر و نابرابری را در پی دارد. به نظر من این مسأله ای است که دولت جدید باید به آن توجه کند که چگونه نارضایی هایی توده ای جامعه مدنی را می خواهد پاسخ دهد.
سناریو دوم این است که از همه گروه های ملی، حتی شکست خورده، هم دعوت شود و اینجا است که یک با جمهوری خواهی و دموکراسی خواهی بعد از چنین انتخاباتی روبرو هستیم. یعنی آقای رئیسی تبدیل می شود به کسی که از همه دعوت کند. آن وقت این «همه» چالش ها و مشکلات دیگری در پی خواهد داشت.
من در این انتخابات چند عامل را مهم می دانم، تصریح کرد: یکی پیروزی «مصمم ها»؛ که آمده بودند و خودشان را پیروز می دانستند. دوم جمعیت بلاتکلیف، سوم جمعیت مشارکت خواه و چهارم منتقدان و معترضان هستند. گروه چهارم انتخابات را تحریم کردند که من آنها را به «تحریمی های معاند» و «تحریمی های منتقد» تقسیم کرده ام. بنده به معاندین کاری ندارم که از اول جمهوری اسلامی را قبول نداشته اند. اگر سناریو دوم دنبال شود باید به نیامده های منتقد ارزش بسیار زیادی داده شود تا دموکراسی خواهی در ایران یک نفس جدید بگیرد.اینجا است که هم اصولگرایی و هم اصلاح طلبی دچار بازنگری خواهد شد. یعنی فضای بعد از انتخابات با میل به سناریوی دوم می تواند کمک کند ورژن جدیدی از اصولگرایی و اصلاح طلبی داشته باشیم که دغدغه های مشترکشان بحث امنیت ملی، منافع ملی، دموکراسی خواهی، بقای جمهوری اسلامی و توسعه و عدالت باشد. اگر این سناریو دنبال نشود و سناریوی اول دنبال شود ما مجموعه ای از بحران های خطرناک را داریم که چیزی جز تقابل میان مردم و جامعه را در پی نخواهد داشت.
سهم آرای باطله در این انتخابات نیز قابل توجه است. اینها اصلا تحریم کننده انتخابات نیستند. اینها کسانی هستند که مشارکت و دموکراسی را قبول دارند ولی رئیسی و رقبایش را قبول ندارند! یعنی دنبال کس دیگری هستند که اگر می آمد، این چهار میلیون هشت میلیون دیگر هم با خودش می آورد و آقای رئیسی رئیس جمهور نمی شد. اینها می توانستند نیایند؛ آمده اند که انتخابات باقی بماند و فرصتی برای کنش بعدی آنها فراهم شود.
+++++++++++++++++++++++++++++
پدیدار پیچیده تحریم انتخابات در گفتگو با دکتر سعید زیباکلام
سعید زیباکلام عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران و محقق فلسفههای پستمدرن و فلسفه سیاسی است. برخی از کتابهای او به عنوان منابع درسی در رشتههای فلسفه و جامعهشناسی تدریس میشود و کتاب معرفتشناسی اجتماعی وی در سال ۱۳۸۵ به عنوان کتاب سال ایران، برگزیده شد. آنچه در ادامه می خوانید گفتگویی است با دکتر زیباکلام در خصوص سیزدهمین انتخابات ریاست جمهوری.
علیمردانی: گفته میشود، باید مشارکت مردمی در انتخابات کاهش پیدا کند تا حاکمیت و هسته سخته قدرت تن به مطالبات مردم بدهد. آیا این احتمال وجود دارد که در صورت کاهش مشارکت ما چنین پاسخی را از حکومت دریافت کنیم؟
تحقق این بینش، با توجه به شرایط فعلی ایران و با رجال سیاسی فعلی نظام و سیاستهای راهبردی کمابیش تثبیتشده جاری، بسیار دشوار و بعید بنظر میرسد. یعنی، کسی بتواند اظهار کند چنین رویکردی قطعا همین نتیجه را در پی خواهد داشت، جای تردید بسیار دارد. چنین توان پیشبینی را در هیچ شرایطی نمیبینم. ما نمیتوانیم بگوییم میزانی از تحریم انتخابات، چه در انتخابات مجلس و چه در انتخابات ریاست جمهوری، به امری معین و مشخص منجر خواهد شد.
پیامد تحریم انتخابات قابل پیشبینی نیست. زیرا عوامل متنوع و متعددی وجود دارد که میتواند اقدامی از این دست را منجر به تعدیل سیاستهای اقتدارگرانه نظام کند و یا این تعدیل را منتفی کند. پیشبینی قطعی بستگی دارد به اینکه رجال سیاسی تصمیمگیرنده و مقامات عالی چه ارزیابیای از اوضاع و احوال انتخابات و وضعیت ثبات و پایداری حاکمیت داشته باشند.
همه حکومتها تلاش میکنند تا آخرین لحظه از چهارچوب نظامات خود دفاع کنند و این البته که امری طبیعی است. اما مسئله این است که دفاعکردن را در چه امر یا اموری ببینند. و این "دیدن"، بنوبه خود و به بیانی موجز و چکیده، تابعی از عوامل متنوعی است که بخشی از آن، اولا به رفتار و روشنگریهای تشکلها و شخصیتهای منتقد و معترض مردمی، و ثانیا به میزان نارضایتی و اعتراضات مردمی مربوط میگردد و بخش کوچکتری به تلاطمات و اوضاع بینالملی ربط پیدا میکند.
به نظرم، در حال حاضر نمیتوان نتیجه کاهش مشارکت را پیشبینی کرد. در بعضی حکومتها، با اولین نشانههای اعراضِ بخشی از رایدهندگانِ واجد شرایط از مشارکت سیاسی در انتخابات، حاکمان شروع به بازنگری میکنند و این را در بسیاری از کشورهای دنیا سراغ داریم. در عین حال در کشورهایی نیز سراغ داریم که حکومتها به قدری در پیلهِ خودتنیده فرورفتهاند که نمیتوانند میزان نارضایتی و اعراض بنیانی مردم را ببینند. این قبیل حکومتها نوعا هنگامی دست به اصلاحات میزنند که بسیار دیر شده و مردم و رهبران اعتراضات و جنبش مردمی به هیچ مقدار مصالحهای جز سرنگونی آن نظام تن نمیدهند.
نمونه بارز این گونه اخیر، حکومت دیکتاتوری شاه بود. مردم به این قبیل حکومتها میگویند: حالا ما دیگر با اساس و بنیان شما مشکل داریم و باید بالکل از عرصه حکومت بروید، با رفتن فردی و آمدن دیگری مشکلات رفع نمیشود. ماههای نزدیک به انقلاب اسلامی سال ۵۷ نیز مشابه همین شرایط در کشور حاکم بود. نام این وضعیت که در آن مردم جز تغییر اساسی حکومت چیز دیگری را قبول نمیکنند، نوعا انقلاب گفته میشود.
با عبور از این کلیت، باید به سراغ جزئیات رفت. اینکه چنین اعراضی از مشارکت در انتخابات حتما نتیجه خواهد داد، موضوعی نیست که بتوان به آن پاسخی قطعی داد، یعنی به طور عالمانه و بدون توجه به میل و رغبت شخصی، ما نمیتوانیم جوابی قطعی به این سوال بدهیم. این موضوع به آن بستگی دارد که مقامات تعیینکننده و تصمیمگیرنده اولا چه نوع بینشها و تلقیهایی درباره حکومت و حکمرانی دارند و نیز، تا چه حد وضعیت را نگرانکننده و اضمحلالی و وخیم میبینند.
تحریم کنندگان، با هر نگرشی اعم از عدالتخواهی، لیبرالیستی، سوسیالیستی، ضد انقلابی و غیره، یک پای ماجرا هستند. یک پای دیگرِ میزان تاثیرگذاری تحریم، تلقیای است که مقامات تصمیمگیرنده نظام از پیام «تحریم انتخابات» پیدا میکنند. بنابراین، این کنش سیاسیِ بسیار گسترده و ذوابعاد، دو سر دارد، سری که میخواهد پیامی را برساند و یک سر دیگر که پیام را دریافت میکند اما اینکه دریافتکننده چه تلقیای از پیام میکند امر بسیار دشواری است.
واضح است که هر میزان از تحریم، خصوصا اگر این میزان قابل توجه باشد، تاثیر متفاوتی در تلقی و واکنش حکومت خواهد داشت. گاهی میزان اعراض و تحریم به قدری کم است که واقعا به حساب نمیآید و فشار و بار سنگین ناشی از اعراض را ایجاد نمیکند و تغییرات مطلوب را به ارمغان نمیآورد. زمانی که میزان اعراض از مشارکت سیاسی بالا باشد پیام بخوبی ارسال میشود لیکن تلقی از پیام جای بحث جداگانه خود را دارد.
بخشی از واکنش نظام به عدم مشارکت در انتخابات، به نگاه و ارزیابی مقامات نظام بستگی دارد که این جریان را تا چه اندازه قدرتمند تلقی کنند و به این باور برسند که فیالمثل از ضرب و شتم و بازداشتهای بلاضابطه و امنیتیکردن فضا خودداری کنند و آزادیهای مقرر در قانون اساسی، از قبیل آزادی تجمعات، را پاسبدارند.
از همین رو هرگز نمیتوان با قاطعیت گفت، اولا پیام اعراض از انتخابات دریافت شده است، ثانیا تلقی مقامات تاثیرگذار از کاهش مشارکت همان خواهد بود که مدّ نظر تحریمکنندگان است. ثالثا، تلقی مقامات نظام از جدی و پایدار دانستن حرکت تا چه میزان است.
برای اینکه جای هیچ شائبه و ابهامی نباشد باید اضافه کنم که آنچه درباره تاثیرگذاری تحریم انتخابات گفتم ملاحظات نظری بود درباره دشواری پیشبینی در عرصه مشارکت یا عدم مشارکت در انتخابات. نباید از این دشواری پیشبینیِ میزان تاثیر تحریم چنین تلقی شود که پس باید با این گزینه بسیار شناختهشده و در جای خود تاثیرگذار در تاریخ مبارزات حقطلبانه بسیاری از ملل چشمپوشی کرد. ابدا!
مهمترین بینشی که از این بحث قابل استنتاج است اینست که نباید تحریمکنندگان و بویژه توده مردم ناراضی و تحت فشار بر این تصور باشند که در صورت تصمیم بر اعراض از شرکت در انتخابات، مقامات بزودی دست از رویه جاری برمیدارند و فضای سیاسی کشور بازمیگردد به اوایل انقلاب، و مردم حق تعیین سرنوشت مصرّح در قانون اساسی را بازخواهند یافت. یادمان باشد "قدرت" یکی از لذیذترین لذات معنوی آدمیزاد است. و بسیار نادرند کسانی که این لذت را چشیده باشند و به کاهش قدرت و یا از دستدادن آن بسهولت تن بدهند.
علیمردانی: اختیارات دولت با وجود نهادهای موازی مانند بخشی از نیروهای مسلح، نهادهای ستاد اجرایی فرمان امام و بنیاد مستضعفان و ... اندک است. اخیرا هم به صورت قطعی عیان شد که سیاست خارجی کشور نیز در دولت تعیین نمیشود. از ادوار گذشته نیز روسای جمهور گوناگون به میزان اختیارات خودشان اعتراض داشتهاند. در حداقلیترین حالت ممکن، آیا میتوانیم بگوییم مشارکت در انتخابات برای انتخاب دولتِ بیاختیار، بیثمر است؟
نه! معتقد به این موضع نیستم. چنانچه شورای نگهبان مهندسی اساسی و جدّی در انتخابات صورت ندهد، یعنی انتخابات ریاست جمهوری را دوسطحی نکند ــ سطح اول انتخابات در شورای نگهبان و سطح دوم از سوی ملّت ــ با وجود همه مشکلاتی که سر انگشتی درباره نهادهای موازی و کاهشدهنده قدرت دولت ذکر کردید، نمیتوان به این نتیجه رسید که انتخابات ثمری ندارد.
این سخن البته کاملا بجاست که نهادهای بسیار زیادی در عرصههای مالی، تجاری، اقتصادی، سیاسی، و اطلاعاتیـامنیتی وجود دارند که ابدا تابع دولت نیستند اما باز هم دولت جایگاهی دارد. این جایگاه نیز ابدا ناچیز نیست. با این حال باید به معضل بسیار مهم نظام نهادهای موازی بیرون از دولت نیز اندیشید.
علیمردانی: در خلال صحبتها به شورای نگهبان نیز اشاره کردید. یکی از ایراداتی که اکنون به انتخابات گرفته میشود، این است که آیا اقشار مختلف مردم با سلایق و دیدگاههای مختلف امکان دریافت تایید صلاحیت نامزدهای مورد نظر خود را دارند؟ در جامعه، چه بخواهیم و چه نخواهیم، آقایان تاجزاده و احمدینژاد طرفدارانی دارند. بعضی نامزدهای خانم انتخابات نیز همین وضعیت را دارند. آیا با رویکرد کنونی شورای نگهبان میتوان حق انتخاب را برای مردم دانست؟
کارکرد و نقش شورای نگهبان را باید از دو منظر بررسی کرد. یک منظر این است که شورای نگهبان تنها و تنها معیارها و موازینی که در قانون تصریح شده را اعمال میکند؟ یعنی، بررسی صرفا صوری موازینی که در قانون انتخابات ریاست جمهوری قید شده است. مطابق منظر دوم، شورای نگهبان در عرصه ملاحظات و مصالح سیاسی ورود میکند و نامزدها را، پس از بررسی صوری، ارزیابی سیاسی میکند.
روشن است که در این سطح، شورای نگهبان صراحتا از غربالگری صرف صوری عدول کرده در مقامی فوقانی و قیّممآبانه میتواند گزینههای محتمل اقشار و طبقاتی را حذف و برخی گزینههای کاملا نامحتمل را صرفا برای حفظ ظاهر وارد عرصه انتخابات کند. مطابق این شیوه دوم، فیالواقع شورای نگهبان از سطح مردم بالاتر رفته منزلتی عالی و درجه یک پیدا میکند و مردم به مثابه صغیرانی که محتاج دستگیری و راهنمایی هستند منزلتی نازل و درجه دو پیدا میکنند.
در شیوه دوم، شورای نگهبان اساسا تمام عرصه انتخابات را مورد آرایش و چینشی قرار میدهد که نقش مردم را کاملا فرعی و، دقیقتر، تَبَعی میکند. مطابق این رویه، ملاحظات عمدتا اگر نه تماما روانشناختیـسیاسی شده از حیطه صرف حقوقی خارج میشود.
به نظر میرسد، سالها است که شورای نگهبان به ملاحظات سیاسی و روانشناسیِ سیاسی وارد شده است. واضح است که رَویه یا منظر دوم، چیزی جز همان مهندسی انتخابات نیست. بنابراین باید میان دو شیوة کار تفکیک قائل شویم.
اگر شورای نگهبان خود را نهادی فوقانی و درجه یک ببیند و با توجه به شرایط کشور، مانند آشوبهای سال ۸۸، اعتراضات دی ۹۶، آبان ۹۸ و غیره، درباره صلاحیت نامزدها تصمیم بگیرد، وضعیتی را رقم خواهد زد که دیر یا زود مردم را از عرصه سیاست و حق تعیین سرنوشت رانده و نومید و سرخورده خواهد کرد بطوریکه چیزی از جمهوریت و مردمسالاری باقی نخواهد ماند.
این رویکرد، البته نه قانون است و نه قانونی، نتیجتا نقض قانون اساسی بوده و فاجعهبار است. اگر رویکرد اولی باشد و تنها قانون ملاک تصمیمگیری باشد، اوضاع بسیار متفاوت خواهد شد.
آری! نمیشود هر کس از سر مزاح یا نادانی و احیانا بقصد اهانت، اول صبح به وزارت کشور رفته و نامزد انتخابات شود. پرواضح است که این تمسخر و تضعیف کارکردهای قانونی حکومت است. نمیشود ما برای ریاست جمهوری چند هزار یا حتی چند صد نفر نامزد داشته باشیم.
در غلط بودن این رویکرد تردیدی وجود ندارد اما اگر ضعفی نیز در این موضع وجود دارد، سازوکارهای قانونی باید اصلاح شود، نه اینکه اعضای شورای نگهبان ترازودار شوند و گزینههای انتخابات را با ملاحظات سیاسی خود برنامهریزی و مهندسی کنند. روشن است که رویکرد دوم ویرانگر بوده نه تنها تضعیف و تحدید وسیع و آشکار حق انتخاب مردم است که جمهوریت بطور گستردهای در این شیوه کار زیر سوال میرود.
علیمردانی: فرمودید اگر شورای نگهبان مصلحتسنجی را تحت عنوان اختیار قانونی در بررسیهای خود دخیل کند، مهندسی انتخابات صورت گرفته است و ما پس از انتخابات سال ۸۸ به این امر وارد شده ایم. بر این اساس عقیده دارید، در بازهای هستیم که مهندسی انتخابات صورت خواهد گرفت؟
بله! همینطور است و معتقدم مهندسی انتخابات در حال انجام است. در سالهای ۹۲، ۹۶ و ۹۸ این کار انجام شد و اکنون نیز اظهارات سخنگوی شورای نگهبان و برخی دیگر از آقایان بر این دلالت دارد که باز هم همان مهندسیها و مصلحتسنجیهای سیاسی انجام میگیرد.
به عقیده من، شورای نگهبان برای احیای وجاهت ملی و مردمی خود که چیز زیادی نیز از آن باقی نمانده است، باید از مصلحتسنجیهای سیاسی دست برداشته و به نص صریح قانون بازگشت کند و کار خود را به بررسی صوریِ غیر سیاسی و غیر مصلحتسنجانه محصور کند. در اینصورت است که این فضای روبه گسترش سیاسیکاری متوقف و مقبولیت و مشروعیت بنیانی شورا قائم و استوار میشود.
+++++++++++++++++++++++++++++
پیروزی گفتمان مشارکت بر تحریم | دکتر پرویز امینی
پرویز امینی، نویسنده، مدرس دانشگاه، تحلیل گر سیاسی بوده و از از بنیانگذاران اتحاديه انجمنهای اسلامی دانشجويان مستقل دانشگاههای سراسر كشور است. وی فارغ التحصیل کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی است. «مهار قدرت در مردم سالاری دینی» از جمله تالیفات دکتر امینی است.
بایستی دقت کنیم که مشارکت را از موضع جامعه شناسی سیاسی تحلیل کنیم و نه درچارچوب اندیشه سیاسی. از موضع جامعه شناسی سیاسی مشارکت دائرمدار زمینه و شرایط اجتماعی است که انتخابات در آن شکل می گیرد.
نزاع اصلی گفتمانی که در پیرامون این انتخابات شکل گرفت نزاع مشارکت/ عدم مشارکت(یا تحریم سازمان یافته بود) که در نهایت به لحاظ وزنی و کیفی، مشارکت بر تحریم پیروز شد. توضیح آنکه انتخابات1400 معطوف به چهار نزاع عدالت-نابرابری، عملگرایی-دیوانسالاری، داخل-خارج، مشارکت-عدم مشارکت بود لکن شرایط سیاسی-اجتماعی، تصمیم شورای نگهبان و عدم حضور چهره هایی که بتوانند نزاع های دیگر را نمایندگی کنند، وبطور کلی مسیر انتخابات، منجر شد که نهایتا نزاع چهارم به نزاع اصلی تبدیل شد.
اولا این انتخابات در شرایطی رخ داد که با نارضایتی های اجتماعی سنگین وعمیق از سازمان حکمرانی روبه رو بودیم. معیشت روزانه مردم در سخت ترین حالت ممکن بود و نیازهای اولیه معیشتی آنان با چالش هایی بی سابقه روبه رو بود. همچنین حوادثی نظیر ابان 98، چالش های بورس که میلیون ها مال باخته را بوجود آورد و... نیز منجر به تشدید این نارضایتی شده بود. دوما بحران همه گیری کرونا نیز وجود داشت و از آنجا که شکل رای گیری هم تغییری نکرده بود، این نیز خود از عوامل کاهنده مشارکت به شمار می آید. سوم کنش بعضی نیروهای سیاسی بود که چالش را تشدید کردند. به گونه ای که برخی گفتند اگر تایید نشوم انتخابات را تایید نخواهم کرد و شرکت هم نمی کنم؛ همچنین برخی نیروهای سیاسی دیگر که وابسته به جریان های سیاسی بودند – مثل اصلاحات- مسیرشان عدم مشارکت و یا حداقل عدم مشارکت فعالانه در این رویداد بود.
این ها را اضافه کنید به تصمیم شورای نگهبان در خصوص نحوه احراز صلاحیت ها که اولا باعث کاهش سطح رقابت پذیری انتخابات شد و دوما کسانی را تایید کردند که استانداردهای لازم برای نامزدی ریاست جمهوری را هم نداشتند چه رسد که عهده دار سازمان حکمرانی در حد رئیس جمهور باشند. حال باید دید در این وضعیت و بستر اجتماعی چه انتظاری از میزان مشارکت داریم؟ آیا می توان در چنین شرایطی افراد را به راحتی قانع کرد که در انتخابات مشارکت کنند؟ مسلما بسیار دشوار است. نکته بعدی در خصوص مشارکت در انتخابات 1400 این است که تاکید بیش از حد روی «درصد» به مثابه میزان مشارکت می تواند به ما خطای شناختی بدهد. وقتی 60 میلیون واجد شرایط در انتخابات وجود دارد بدین معنی است که هر یک درصد آراء مساوی با مشارکت 600هزار نفر است و این عدد بسیار بالایی در این بستر اجتماعی است.
بنابراین انتظار مشارکت متناسب در این شرایط قاعدتا باید از کسانی باشد که جزو هسته سخت اجتماعی نظام سیاسی هستند یعنی به لحاظ ایدئولوژیک آنچنان باورمند و متعلق به نظم سیاسی هستند که تحت هرشرایطی در انتخابات شرکت می کنند. چرا که عوامل کاهنده متعدد و متنوع مشارکت سیاسی در خرداد 1400 را یکجا جمع داریم که در هیچ انتخاباتی سابقه نداشته است. ضمن اینکه برخی عوامل به شکل حداکثری حضور دارند مثل مسئله کرونا که بی سابقه بوده است و یا نارضایتی های سنگین و عمیق اجتماعی و یا نحوه احراز صلاحیت های شورای نگهبان. آن هسته سخت احتمالا چیزی در حدود 30درصد را شکل می دهند. بنابراین حتی اگر مشارکت 40درصدی هم داشتیم قابل قبول بود در حالی که ما الان در مزر 50درصد مشارکت هستیم و این یعنی مشارکت از سطح قابل قبول بهتراست و به این معنی است که کمپین تحریم انتخابات – منظور تحریم سازمان یافته و نه هر نوع عدم مشارکتی – شکست خورده است.
باید توجه داشته باشیم همه آنهایی که مشارکت نکردند متعلق به کمپین تحریم سازمان یافته نیستند. در واقع برای آنها عدم مشارکت یک انتخاب بوده و فکر می کنند با عدم مشارکت، هشدار لازم مبنی بر عیوب سازمان حکمرانی داده می شود. بسیاری از اینها در انتخابات قبلی مشارکت داشتند. همچنین به این مسئله بایستی توجه داشت که یک انتخابات را نمی توان مبنا و ملاک تحلیلِ همه سطوح و مسائل سیاسی اجتماعی فکری و ایدئولوزیک یک کشور یا جامعه قرار داد.
در خصوص آرای باطله نیز چیزی که مهم است این است که این دسته از رای دهندگان نهایتا مشارکت را بر عدم مشارکت ترجیح داده اند و به نظر من، اینها به لحاظ کیفی بصورت مضاعف به نفع مشارکت است. نکته بعدی اینکه آرای_باطله را نمی توان یکپارچه تحلیل کرد و انگیزه های پشت آن از نارضایتی از حکمرانی تا اعتراض به انتخابات تا نداشتن نامزد مورد قبول در میان نامزدها، مختلف است.
بحران در چهار زیرسیستم سازمان حکمرانی
- ما در شرایطی به سمت انتخابات رفتیم که تقریبا همه عوامل کاهنده مشارکت سیاسی در انتخابات فراهم بود که بخشی هم به صورت حداکثری وجود داشت که از جمله نارضایتی از سازمان حکمرانی بود و جامعه وقتی به زندگی روزمرهاش نگاه میکند به اقتصادش، مسکن و اشتغالش، معیشت و ناتوانی در حل مسائل روزمرهاش به شکل خیلی روشن درگیر نارضایتی و اعتراض به عمل و تصمیم سازمان حکمرانی می شود.
- همواره در انتخاباتهایی که داشتیم ۶۰، ۷۰ ،۸۰ درصد شرکت کننده و رایدهنده داشتهایم و هیچگاه مشارکت ۱۰۰ درصدی نداشتهایم. یعنی بهطور متوسط حدود ۳۰ تا ۳۵ درصد غایب در مشارکت داشتهایم. حتی انتخاباتهایی داشتیم که ۵۰ و نیم درصد مشارکت بوده است یعنی نزدیک به انتخابات ۱۴۰۰ که در دوره دوم مرحوم هاشمی در سال ۷۲ بود در حالیکه عوامل کاهنده مشارکت در سطح انتخابات ۱۴۰۰ نبود.
-در انتخابات شورای شهر دوم در تهران مشارکت ۱۲ درصد بود که پایینترین سطح مشارکت در جمهوری اسلامی بود اتفاقا شورای منتخب آن دوره آقای احمدینژاد را برای شهرداری انتخاب کرد و او براساس عملکردی که داشت توانست منتخب مردم در انتخابات ریاستجمهور شود. بنابراین مسئله اصلی، مسئله سازمان حکمرانی است.
- قطع نظر از انتخابات با یک سری واقعیتها روبرو هستیم. اگر مشارکت صددرصدی شود یا مشارکت ۷۰ درصد باشد بدین معنا نیست که مردم راضی هستند. واقعیت ضعف سازمان حکمرانی روشن است نیازی نیست مشارکت ۵۰ درصد شود تا به نارضایتی و اعتراض اجتماعی پی ببریم.. نباید مسئله مشارکت را به همه مسائل حکمرانی ارتباط و نسبت داد.
- سازمان حکمرانی ما کژکارکردی دارد. سازمان حکمرانی ما چهار زیر سیستم دارد وقتی میگوییم کژکارکری یعنی این چهار زیر سیستم به خوبی کار نمیکنند. نخست سیستم هنجاری است که غایات یک نظام اجتماعی را مشخص میکند و قواعد و چهارچوبهایی که قرار است امور و مناسبات و روابط در چارچوب آن شکل بگیرد.
- دومین زیرسیستم سازمان حکمرانی، سازمان فنی است در واقع همان عقل ابزاری است که غایات را محقق میکند به بیان دیگر مجموع ابزارها، مکانیزمها، روندها و سازوکارها را به وجود میآورد تا هنجارها و غایاتی که تعیین تکلیف شده است محقق شود.
- سوم سازمان توجیه است که در واقع مجموعهای از هنجارها به علاوه ابزارهایی مانند رسانه، گروههای مرجع اجتماعی، نخبگان و جریانات سیاسی است تا بتواند نشان دهد یک تصمیم و سیاست بهترین تصمیمی و سیاستی است که گرفته شده و به نوعی آن را موجه کنند. یا اگر فاصلهای بین آرمان و واقعیت، بین تعهدات یک حکومت به جامعه و واقعیت در جریان بود بتواند این شکاف را توجیه کند و مصالحش را برای مردم روشن کند.
-چهارمین سازمان، سازمان بازیابی است یعنی ساختار دارای یک سیستم هوشمند است که میتواند روندها را بررسی کند و در تمام مراحل این سیستم حکمرانی، ارزیابی و ویرایش و بازیابی کند.
-به نظر من هر چهار بخش سازمان حکمرانی ما آسیب پذیر شده و دچار مشکل اساسی شده است به بیانی دیگر وقتی تجربهای مانند آبان ۹۸ داریم یعنی سازمان هنجاری، فنی، توجیه و بازیابی ایراد دارد. بعد از آبان ۹۸ وقتی بررسی میکنیم میبینیم این حادثهای که در آبان ۹۸ رخ داد تغییری در روندهای حکمرانی نمیدهد و روال به صورت سابق ادامه می یابد، بدین معناست که سازمان بازیابی کار نمیکند بنابراین اصل اعتراض ها به سازمان حکمرانی است.
-بنابراین سازمان بازیابی باید کار کند یکی از مشکلات، خلاء تئوریک در نظریه حکمرانی است اگر این مسئله حل و فصل نشود بسیاری از کارها انجام نمیشود ایدههای حکمرانی باید داشته باشیم یعنی روندها، سازوکارها و نهادهایی داشته باشیم که این ایدهها را اجرا کنند. سازمان بازیابی حکومت باید به صحنه بیاید، فعال و هوشند شود، نارساییها، نارضایتیها و نارکارآمدیها را درک کند و تلاش کند آنها را به تدریج در شرایطی برطرف کند.
+++++++++++++++++++++++++++++
جبران جمهوریت | حجتالاسلام محسن قنبریان
حجتالاسلام محسن قنبریان استاد حوزه علمیه و پژوهشگر حوزه عدالت اجتماعی است. تحلیل استاد قنبریان در خصوص سیزدهمین دوره از انتخابات ریاست جمهوری در ادامه آمده است.
۱- جایگاه خواست مردم در مکتب امام و رهبری
همه حکومتها با حمایت مردم و اکثریت، قدرت بیشتری میگیرند. جمهوری اسلامی یک قدم بیشتر از این است: رای مردم در مشروعیت حکومت دخالت دارد. حکومت به زور یا تحمیلی، اسلامی نیست.
امام قاطع میفرمودند: «ما حق نداریم، خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان چیزی را تحمیل کنیم». (صحیفه امام، ج ۱۱، ص ۳۴)
سنگ زیرین جمهوریت، پذیرش حق تعیین سرنوشت برای مردم است. امام این را قبول داشت و آن را با حکم عقل ثابت میدانست. میفرمود: «باید اختیار دست مردم باشد، این یک مساله عقلی است. هر عاقلی این مطلب را قبول دارد که مقدرات هر کسی باید دست خودش باشد». (صحیفه امام، ج ۴، ص ۴۹۴)
رهبر حکیم انقلاب هم تصریح دارند: «اگر مردم حکومتی را نخواهند، این حکومت در واقع پایه مشروعیت خودش را از دست داده است. نظر ما درباره مردم این است». (4/۱۲/77)
باور ذهنی و قلبی این مبنا از سوی نیروهای وفادار به نظام، ساختار فکری و فرهنگی حفظ جمهوری اسلامی است. این تفکر قطعی امامین انقلاب است که نباید با تفکر و قرائت دیگری تعویض شود. رهبر انقلاب، جمهوری اسلامی و تکیه به رای مردم را «جزو دین» میدانند: «اگر انتخابات و مردمسالاری و تکیه به آرای مردم جزو دین نمیبود و از شریعت اسلامی استفاده نمیشد، امام هیچ تقیدی نداشت؛ آن آدم صریح و قاطع مطلب را بیان میکرد این جزو دین است». (14/۳/93) ۱۴ خرداد امسال نیز دوباره همین مضمون را تکرار کردند.
۲- مردمسالاری دینی بهترین راه صدور انقلاب
رشید رضا، روشنفکر و مفسر مصری که از شاگردان سیدجمال اسدآبادی بود، در تفسیر المنار نقل میکند: «یکی از بزرگان دانشمند آلمان به بعضی از مسلمین از جمله شرفای مکه گفته است: شایسته است ما مجسمه معاویه را از طلا ساخته، در فلان میدان پایتختمان برلین نصب کنیم! به او گفتند: چرا؟! گفت: چون معاویه نظام اسلامی را از اساس مردمسالاری به نظام سلطه و زور تبدیل کرد! اگر معاویه نبود اسلام کل عالم را فرامیگرفت و ما آلمانیها و سایر اروپاییها مسلمان شده بودیم!» (تفسیر المنار، ج ۱۱، ص ۲۱۴)
دقت کنید صدر اسلامِ ما معاصر با قرون وسطای طولانی غربیها بود. وقتی از حکومت و سلطه کلیسا به تنگ آمدند، سری بیرون کشیدند، اگر حکومت مردمسالار علوی و نبوی را در استمرار خود میدیدند، آیا رنسانس و شورش علیه دین اتفاق میافتاد؟! هرگز! قطعا «لیظهره علی الدین کله» اتفاق میافتاد. اما سراغ گرفتند دیدند اینجا هم سلسله اموی و عباسی سر کارند و باز همان سلطه و غلبه به جای اعتنا به مردم هست. اینجا اسمش اسلام است، آنجا مسیحیت؛ لذا علم و تکنولوژی مسلمانان را گرفتند اما مناسبات زندگی بویژه در عرصه سیاسی را با سکولاریسم و گذر از دین پی گرفتند.
حالا امام خمینی بعد از ۱۴ قرن دوباره مردمسالاری نبوی و علوی را احیا کرد؛ هیچ چیزی مثل این نمیتواند اسلام را الگوی زندگی کند. مردمسالاری دینی بهترین ابزار برای صدور انقلاب و مقدمات ظهور دین حق است اما خود مذهبیها کمتر حق جمهوریت برای اسلام را میدانند.
پیدایش اسلامهای تقلبی القاعده و داعش از سوی غرب فقط و فقط به منظور برند کردن قرائتی غیرمردمی از اسلام و جا زدنش به نام اسلام اصیل است تا بتوانند مانع رشد اسلام و مهار انقلاب اسلامی در قامت جمهوری اسلامی شوند.
هر قرائت سیاسی از اسلام به جای «مردمسالاری دینی» چه به شکل «دینسالاری مردمی» و چه «دینسالاری داعشی» کمک به این پروژه غرب است، لذا رهبر انقلاب ۱۴ خرداد امسال این دو را با هم جمع بستند و فرمودند: «یک عده هم کسانی بودند که باز معتقد به دین بودند، منتها میگفتند آقا حاکمیت دین ربطی به مردم ندارد. مردم چهکارهاند، باید دین حکومت بکند و حاکمیت بکند! اینها هم یک عده بودند که نمونههای این نظر دوم را این اواخر به شکل افراطی در این حضرات داعش ملاحظه کردید». مذهبیها و انقلابیها بیشتر از دیگران باید خواهان جمهوریت و پاسدار آن باشند.
۳- جمهور و اقتدار نظام
در گام بعد پشتیبانی اکثریت از یک حکومت، اقتدار آن را افزون میکند. پیگیری اهداف را برای نظام و انقلابی که اهداف بلند برای خود تعیین کرده، میسر میکند. حتی باید بگویم، دولت انقلابیتر به این حمایت حداکثری محتاجتر است.
واضح است دولتی که بخواهد به غربیها امتیاز دهد یا بر استانداردهای دوگانه آنها تمکین کند، ممکن است با میزان رای او مسامحه کنند؛ چنانکه با حکومتهای بیانتخابات و موروثی منطقه هم حرفی از دموکراسی و انتخابات نمیزنند! اما دولتی که بخواهد مقاومت کند و در مذاکرات و مجامع بینالمللی از حقوق ملت دفاع کند، به مشارکت بالاتر و حمایت حداکثری ملت نیازمندتر است. هم بهانه دموکراسی را از آنها میگیرد، هم قدرت ملت را به رخ آنها میکشد.
رئیسجمهور پیروز انتخابات ۹۲ فقط 7/0 درصد بالاتر از نصف آرا را داشت و شکنندهترین رای منتخب را داشت؛ نماینده 8/36 درصد کل واجدین شرایط بود اما غربیها نگفتند تو رئیسجمهور اکثریت نیستی! چون بنای مقاومت نداشت!
۴- تضمین و جبران جمهوریت
اگر مشارکت مردم کاسته شد و حول ۵۰ درصد شد چه کنیم؟! متاسفانه این اتفاق قبلا هم افتاده؛ سال۷۲ در انتخابات دولت دوم سازندگی، مشارکت 7/50 درصد شد و رئیسجمهور ششم فقط نماینده 9/31 درصد کل واجدین شرایط بود!
عوامل بسیاری بر این کاهش مشارکتها اثر دارد و قطعا به شکل اتفاقی نمیتواند به معنی زوال مشروعیت نظام باشد، چنانکه در انتخابات هفتم تا دوازدهم ریاستجمهوری شاهد مشارکتهای بالای ۷۰ درصد و حتی بالای ۸۰ درصدی بودیم.
این بار نیز عواملی همچون ناکارآمدی دولت و برخی جهات دیگر در حکمرانی ممکن است مشارکت را به رتبه مطلوب جمهوری اسلامی نرساند. ناکامیها و ناکارآمدیهای دولت آقای روحانی قطعا سهم بالایی در این کاهش مشارکت دارد. مثلا طبق بررسیهای آماری 6/42 درصد افرادی که سال ۹۶ به ایشان رای دادند گفتهاند قطعا در انتخابات ۱۴۰۰ شرکت نمیکنند! (مرکز افکارسنجی جهاد دانشگاهی)
جبران این کاهش مشارکتها به کارآمد کردن دولت و رسیدگی فوریتر به درخواستهای توده مردم است.
بالاتر از این، یک دولت انقلابی در تراز جمهوری اسلامی نباید مردمسالاری را فقط به حضور هر ۴ سال یک بار برای ریاستجمهوری و مجلس تقلیل دهد. قانون اساسی برای مشارکت مستمر مردم در حکمرانی، تدابیر معطلماندهای دارد. غیر از اصل ۲۶ که اجازه تشکل به همه اصناف داده است، فصل هفتم مختص به شوراهاست. از جمله آن اصل ۱۰۴ است که به شوراهای قسط معروف شده است اما تقریبا متروک مانده است! طبق این اصل، صنوف متعدد از جمله دهقانان و کارگران در محیط کاری خود برای برنامهریزی بهتر میتوانند نقشآفرین باشند. فرض بفرمایید در واگذاری شرکتهایی مثل هفتتپه و هپکو و دشت مغان، کارگران هم نقشآفرین و ناظر و حتی سهامبر باشند (که بند ب سیاستهای اصل ۴۴ مربوط به آن است) اما متاسفانه از ۱۳۱۷۵۴۰کارگاه تحت پوشش سازمان تامیناجتماعی که در واقع بستر شکلگیری تشکلهای کارگری هستند، حدود یک میلیون کارگاه کوچک با 6-5 کارگر هست و بیش از ۳00 هزار کارگاه متوسط و بزرگ وجود دارد.
طبق آمار وزارت کار ۹۰۸۳ تشکل کارگری در کل کارگاهها وجود دارد! در واقع اگر فقط کارگاههای متوسط و بزرگ را در نظر بگیریم حدود ۳ درصد از کارگاهها تشکل کارگری دارند!
دولت انقلابی باید این جمهوریهای مستمر را برای کارگران، معلمان، کارمندان و... احیا کند تا مردمسالاری تراز انقلاب اسلامی شکل بگیرد و جمهوریت و مشارکتهای حداکثری انتخابات هم تضمین شود.
منبع+
+++++++++++++++++++++++++++++
انتخابات 1400؛ بزرگ ترین اعتراض سیاسی | دکتر سیدمجید امامی
دکتر سیدمجید امامی استاددانشگاه امام صادق و مربی هادی هسته افکار عمومی مرکز رشد دانشگاه امام صادق است. کتاب «پیوست فرهنگی؛ از مفهوم تا روش» از جمله تالیفات دکتر امامی است.
مشارکت همیشه برای نظام اسلامی از نتیجه انتخابات مهمتر بوده است؛ این چیزی است که در سیره امام خمینی و رهبر معظم انقلاب به وضوح قابل مشاهده است. در این دوره ضرب عوامل بیرونی نظیر پرونده هسته ای، تحریم ها، مسائل حقوق بشری و.. در عوامل داخلی نظیر ناکارامدی دولت، مسائل ومشکلات اقتصادی و معیشتی مردم و نیز کرونا منتهی به این شد که مشارکت بیش از 50درصد را در انتخابات شاهد نباشیم.
از حیث اعداد و ارقام، موارد نزدیک به مشارکت در انتخابات 1400 را در دوره های قبلی – مثل انتخابات ریاست جمهوری در سال 72- را داشته ایم اما با این وجود کیفیت مشارکت در این دوره کاملا معنادار است؛ چرا؟ به این دلیل که سرمایه اجتماعی نظام به پایین ترین درجه خود رسیده و اعتماد به کلیت نظام سیاسی – حتی در بین گروه های وفادار- با ابهاماتی روبه رو شده است. من فکر می کنم این انتخابات را بایستی به مثابه بزرگ ترین اعتراض سیاسی- بعد از انقلاب اسلامی- ببینیم. حاکمیت بایستی در جهت رفع این شکاف بوجود آمده و همراه سازی بدنه ناراضی تدابیر مهمی – از جمله اصلاح قانون اساسی، نحوه احراز صلاحیتها و ورود کاندیداها به عرصه انتخابات، بازسازی نظام سیاسی و تحزب و...- را در دستور کار خود قرار دهد.
منبع: گفتگوی اینستاگرامی دکتر امامی با علی علیزاده
+++++++++++++++++++++++++++++
شورای نگهبان و تضعیف جمهوریت | مهدی نصیری
مهدی نصیری پژوهشگر، روزنامهنگار و نویسنده است. وی سردبیر و مدیر مسئول هفتهنامه صبح و روزنامه کیهان بوده و اکنون نشریه سمات را در دست انتشار دارد.
جمع قابل توجهی از مردم ایران بعد از ناکامیهای دولت روحانی در بهبود وضعیت اقتصادی و عدم توان در تحقق وعدههایی چون گشایش اقتصادی و توسعه روابط خارجی و بازکردن فضای فرهنگی و اجتماعی به این جمعبندی رسیده اند که صندوق رای و انتخابات تاثیر زیاد و تعیینکنندهای در نحوه اداره کشور و تعیین سیاستهای داخلی و خارجی کلان ندارد و از همین رو در انتخابات شرکت نکردند. عملکرد شورای نگهبان در تضعیف جمهوریت و دموکراسی و محدود کردن قدرت انتخاب مردم و حذف کاندیداهای چون پزشکیان، احمدینژاد، تاجزاده و لاریجانی نیز در کاهش مشارکت بی تاثیر نبوده است.
اما در خصوص آرای باطله، باید گفت این آرا اغلب متعلق به چند گروه زیر است: الف) کسانی که با اصل انتخابات به دلیل عملکرد شورای نگهبان مخالف بودند، ولی نمیخواستند با رای ندادن ارتباطشان با نظام قطع شود. ب) کسانی که کاندیدای مورد نظرشان حذف شده بود اما همچنان میخواستند رای بدهند. ج) کسانی که نگران از برخوردهای اداری و شغلی بابت رای ندادن و مهر نخوردن شناسنامهشان بودند. همچنین در خصوص عدم توفیق اصلاح طلبان در این انتخابات بایستی به سه نکته اصلی توجه داشت: 1. کسانی به دلیل عملکرد ضعیف دولت آقای روحانی که به نوعی وابسته به اصلاحات محسوب میشد، به آقای همتی رای ندادند. 2. بسیاری نیز چون معتقدند رئیسجمهور اگر وابسته به گفتمان غالب نظام و رهبری نباشد، نمیتواند و یا به او اجازه داده نخواهد شد برنامههای اصلاحطلبانه را اجرا کند، به آقای همتی رای ندادند. 3. برخی که قبلا به اصلاحطلبان رای می دادند، به دلیل ناامیدی از تغییر و تحول مطلوب در جمهوری اسلامی، در این دوره ترجیح دادند در انتخابات شرکت نکنند. این طیف اگر شرکت میکردند طبعا به همتی رای میدادند.
+++++++++++++++++++++++++++++
انتقام جمهوریت | دکتر احمد زیدآبادی
نویسنده و پژوهشگر
یکی از دلایل پایین آمدن مشارکت، ناکامی اصلاحطلبان است، چون آنها موفق نشدند نظر مردم برای رایدادن را جلب کنند. عامل دیگر سرخوردگی مردم نسبت به امکان اصلاح از طریق صندوقهای رای است. خیلی از مردم احساس کردند که رای شان تاثیری ندارد و میگویند کاندیدایی با وعدههای بسیار میآید و ملت نیز با شور و شوق به او رای میدهند، اما وقتی در کاخ پاستور مستقر میشود، میگوید اجازه نمیدهند کار کنم و موانع آشکار و دولت پنهان هست
مردم ایران با توجه به خشمی که نسبت به شرایط اقتصادی داشتند و همچنین میدانستند که حکومت این کشور به رای آنها برای اعلام مشروعیت بالا نزد جامعه جهانی نیاز دارد، تصمیم گرفتند با رای ندادن از نظام جمهوری اسلامی انتقام بگیرند. حرکتی نیز از سوی گروههای اپوزیسیون خارج از ایران که طرفدار براندازی نظام هستند به راه افتاد. آنها هم مخاطبانی دارند و وارد عمل شدند. این عوامل دست به دست هم دادند تا درصد مشارکت پایین بیاید. ولی به هرحال کسانی که رای ندادند، هرکدام اهداف مختلفی داشتند.
در خصوص افزایش بی سابقه آرای باطله باید گفت این نوع آراء به دو دسته تقسیم میشود؛ گروه نخست کسانیاند که مایل به شرکت نیستند، اما به دلیل موقعیت کاری و شغلی میترسند که رای ندهند. بنابراین پای صندوق حاضر میشوند و زمانی که شناسنامهشان مهر خورد در برگه رای ضربدر میزنند ویا اسم دیگری مینویسند. بیشتر کارمندان دولت در این گروه قرار میگیرند. و اما گروه دوم؛ این بار برخی از اصلاحطلبان که از ردصلاحیت کاندیداها ناراحت بودند و در عین حال قصد تحریم انتخابات را نداشتند، اعلام کردند که رای اعتراضی میدهیم. آنها اسم فرد مورد علاقه خود را بر روی برگه نوشته و در صندوق انداختهاند.
+++++++++++++++++++++++++++++
بر طبل شادانه نکوب | سلمان کدیور
سلمان کدیور، دبیر اسبق جنبش عدالتخواه دانشجویی کشور، فعال اجتماعی و نویسنده است. از رمان او با عنوان «پس از بیست سال» در دوازدهمین دوره جایزه «جلال آل احمد» تجلیل به عمل آمده است.
دیروز در جمع گروه های مختلفی که برایشان درصد مشارکت مهم بود به یک پدیده برخوردم و آن دعای آنان برای رسیدن مشارکت به 50 درصد بود. دائم حرص و جوش می خوردند که وای اگر زیر پنجاه بشود، چه می شود. مثل دانش آموز تنبلی که برای نمره 10 دخیل می بندد. برای من این رفتارها بسیار آزار دهنده بود که کار انقلاب ما که با 98 درصد آغاز شد، حالا به جایی رسیده که نذر میکنیم 50 درصد مشارکت داشته باشیم و از اینکه نصف مردم هم همراهی نکنند، ککمان هم نمی گزد.
آن هم 50 درصد با چه کیفیت رأیی؟ حاصل ترساندن ملت از دشمن، و ترساندنشان از بدتر شدن اوضاع و فتوا منتشر کردن و قسم دادن و التماس کردن و خون حاج قاسم را خرج کردن و از امام زمان مایه گذاشتن و دعوت کروبی و سروش و گوگوش و...
نه رایی بر اساس شور عمومی، عشق و عاطفه ای که ناشی از کارآمدی است. رای نه برای یک رویا، بلکه از ترس یک کابوس.
درصد مشارکتی با آمار رای باطله بی سابقه. که اگر آن را از آمار کم کنیم، مشارکت به زیر 50 هم ممکن است سقوط کند. (آمار نهایی منتشر نشده تا الان که این مطلب را می نویسم)
هرچند من میدانم اگر مشارکت بالای 90 درصد هم بشود ، برداشت حاکمیت، تایید هرچه بیشتر وضع موجود بود و اگر 20 هم می شد، اصلاح و تغییر رویه کلانی در عدالت و آزادی در کار نبود بلکه سبب مسدود شدن همین کمترین منافذ موجود می شد. و به همین دلیل علارغم اینکه شخصا شرکت کردم، اما به کسی رای ندادم و ترجیح دادم در این شور تصنعی و خالی از معرفت که حداقل های تقویت جمهوریت را هم دنبال نمی کند، و باعث رشد عمومی جامعه نمی شود هم ندمم. و واگذار کردم به تصمیم و نظر شخص کسی که از من پرسش می کرد.
حالا انتخابات هم تمام شد در حالی که نظام جمهوری اسلامی تمام تخم مرغ هایش را در سبد سید ابراهیم رئیسی قرار داده است و ما به سوی یکدست ترین ترکیب قدرت ممکن رفته ایم. و البته من، شخصا، از این روند از جهتی ناراحت نیستم، چرا که دیگر نمی توانند ناکارآمدی ها، تبعیض و ستم ها را بر گردن غرب گرایان و لیبرال ها و ضدولایت ها و... بیفکنند. تمام سه قوا، نهادهای انتخابی و انتصابی و... در دست یک جناح و یک تفکر است که چشم مردم به آنها دوخته شده.
اما این انتخابات یک اتفاق مهم را هم در بر داشته و آن خلاف آنان که ادعا می کنند، تحریم انتخابات شکست خورد
فراگیری عمومی و موفقیت نسبی گفتمان تحریم انتخابات بود که بنظرم در انتخابات های آتی، در صورت ادامه روند فعلی، بسیار قدرتمندتر از اینی که ظاهر شد، بر عرصه سیاسی کشور سایه خواهد افکند.
+++++++++++++++++++++++++++++
مشارکت حماسی | حسین نقی
حداقل میزان مشارکت در ادوار انتخابات ریاست جمهوری ایران حدود ٥٠ و حداکثر آن ٨٥ درصد است. بنابراین همواره حداقل نیمی از مردم در انتخابات مشارکت داشته اند و حداقل حدود ١٥ درصد هم هیچوقت مشارکت نداشته اند.
در طول ٤٠ سال گذشته، عوامل متعدد موثر در حضور یا عدم حضور مردم پای صندوق رای بر این ٣٥ درصد (فاصله بین ٥٠ تا ٨٥) تاثیر گذاشته اند. نگاه تک عاملی به میزان مشارکت مردم در انتخابات که این روزها در میان رسانه ها مد شده، هم غلط است و هم غیر علمی. از سوی دیگر وزن هر یک از این عوامل هم در هر دوره متفاوت است. اما در مجموع سی چهل سال گذشته بررسی در میان این عوامل نشان می دهد سه عامل نقش مهمتری از بقیه داشته اند.
اولین و مهمترین عامل، کارآمدی دولت مستقر و میزان توجه او به مسائل و مشکلات مردم بوده است. دومین عامل توان ایجاد امید و انگیزه در مردم برای تغییر وضع موجود توسط نامزدها (عمدتا در انتخابات پایان دوره دوم رئیس جمهور مستقر) و سومین عامل هم فضای رقابتی، دو قطبی و هیجانی ایجاد شده در ایام انتخابات بوده است.
بررسی و تحلیل میزان مشارکت مردم در انتخابات ادوار مختلف ریاست جمهوری نشان می دهد هر گاه حداقل دو عامل از سه عامل پیش گفته توامان وجود داشته، اکثریت این ٣٥ درصد پای صندوقهای رای آمده اند و هر میزان حضور این سه عامل کم رنگ تر بوده، درصد پای کار آمدن این ٣٥ درصد به صفر نزدیک تر شده است.
برای روشن تر شدن مطلب مثال می زنم: در انتخابات سال ٧٦، عامل اول موجب کاهش انگیزه مردم برای حضور در انتخابات می شد چرا که مردم تورم ٥٠ درصدی را تجربه کرده بودند و شاهد شورشهای اجتماعی و اعتراضات اقتصادی در برخی شهرهای کشور بودیم اما حضور پررنگ دو عامل دیگر یعنی توان ایجاد امید و انگیزه تغییر در وضع موجود توسط نامزد جریان اصلاحات و ایجاد یکی از شدیدترین دو قطبی های انتخاباتهای ٤٠ سال گذشته موجب شد ٢٩درصد از ٣٥ درصد، پای صندوق بیایند.
در سال ٨٨ اما عامل اول، نقش مهمی در آوردن مردم پای صندوق رای داشت؛ و برای اولین بار در تاریخ انقلاب، مشارکت در انتخابات دور دوم یک رئیس جمهور، بیشتر از مشارکت دور اول انتخاب او بود. عامل دوم اما نقش جدی ای نداشت چون شرایط معیشتی برای عموم مردم مطلوب بود و تغییر وضع موجود با توجه به امکا ادامه دولت مستقر، گزینه اصلی مردم نبود.
اما دو قطبی شدید اتخاباتی هم به کمک مشارکت آمد و نقش موثر عامل اول و ترکیب آن با عامل سوم موجب شد رکورد حضور مردم پای صندوق رای انتخابات ریاست جمهوری شکسته شود و کل ٣٥ درصد پای صندوق بیایند.
سال ٩٢؛ عامل اول به دلیل اتفاقات دو سال آخر عمر دولت دهم قدری خدشه دار شده بود؛ عامل دوم و سوم هم به کم آمد تا انتخابات با مشارکت ٧٤ درصدی برگزار شود.
سال ٩٦ طبیعتا عامل دوم کم رنگ بود، عامل اول هم تا حد بیشتری ضعیف شده بود اما حضور پررنگ عامل سوم و دو قطبی بسیار شدید شکل گرفته موجب شد تنها ٢ درصد کمتر از دوره قبل در این انتخابات شرکت کنند.
با این مقدمه مشارکت حدود ٥٠ درصدی انتخابات ١٤٠٠ را چطور تحلیل کنیم؟
در انتخابات اخیر، همه برآوردها و تحلیلهای کمی و کیفی شرایط موجود نشان می داد برای اولین بار بخشی از آن ٥٠ درصد همیشگی مشارکت کننده هم انگیزه ای برای حضور پای صندوق ندارند.
امسال، نبود عامل اول آنقدر جدی بود که هیچ برآوردی نمی توانست به طور یقینی چنین مشارکتی را پیش بینی کند و همه از مشارکتی به مراتب پایین تر سخن می گفتند.(دقت شود که همه نظرسنجیها عدد مشارکت را فارغ از تاثیر کرونا اعلام می کردند)
از طرفی عامل سوم هم به طور جدی شکل نگرفت هر چند در نهایت انتخابات یک انتخابات رقابتی بود.
اما عامل دوم؛ شاید برای اولین بار طی ادوار مختلف، عملکرد دولت روحانی به گونه ای معیشت مردم را دچار تنگنا کرده بود که امید و انگیزه ای برای بخش قابل توجهی از مردم نسبت به حضور در انتخابات و ایجاد تغییر نمانده بود. گلایه مندی شدید و ناامیدی ازبهبود وضعیت موجود انقدر گسترده بود که رهبر انقلاب نیز در سخنان خود به آن اشاره کردند.
عوامل جدید در کاهش مشارکت در سال ١٤٠٠
اتفاق مهم دیگر در این دوره که آن را متمایز از دوره های پیشین می کند نقش چندین عامل دیگر در کاهش مشارکت بود. عواملی که هر کدام می توانستند چندین درصد در کاهش مشارکت موثر باشند.
کرونا؛ به اذعان افکارسنجیهای معتبر این عامل بین ٩ تا ١٢ درصد در کاهش مشارکت و کاهش عدد مشارکت اعلامی توسط نظرسنجیها میتوانست موثر باشد
خط تحریم همه جانبه انتخابات از سوی ماهواره ها، ضدانقلاب و بخشی از اصلاح طلبان
تحریم انتخابات و اعلام علنی آن از سوی احمدی نژاد (احمدی نژاد در بخشی از مردم که از انحرافات اعتقادی او مطلع نیستند و تنها برخی اقدامات خوب اقتصادی او را می شناسند پایگاه اجتماعی دارد)
اقدام قاطع شورای نگهبان در عمل به مر قانون که منجر به حذف نامزدهای اصلی جریان اصلاحات و احمدی نژاد شد (به اذعان افکارسنجیهای دقیق حضور این افراد حداکثر ٨ درصد مشارکت را افزایش می داد)
در نهایت اختلال و کارشکنی در روند برگزاری انتخابات در روز جمعه (به اذعان برخی نهادهای ذی ربط بین ١ تا ٢ میلیون رای در روز جمعه به دلیل این اختلالها زایل شد)
با این توضیحات و با یک نگاه واقع بینانه، مشارکت مردم در انتخابات امسال حداقل ١٠ و حداکثر ٢٠ درصد فراتر از همه برآوردها و انتظارات بود و اگر نام حماسه بر آن گذاشته شود، چندان هم بیراه نیست.
اما ویژگی متمایز این مشارکت، پررنگ بودن وجه گلایه مندی و اعتراضی آن نسبت به ادوار گذشته بود که عمدتا ناشی از ناکارآمدی مفرط دولت و کشتن امید و انگیزه مردم برای تغییر بود؛ البته بخشی از آن هم ناشی از عدم حضور نامزد مورد نظر برخی مشارکت کنندگان در انتخابات بود.
درصد قابل توجه آرای سفید و باطله که حدود هفت هشت درصد از نرم همیشگی این نوع رای در ادوار گذشته بالاتر بود، وجه تمایز انتخابات ١٤٠٠ بود که باید به درستی تحلیل و تبیین شود.
اما اینکه عده ای دوره افتاده اند و با بازی کردن با آمار مشارکت و پررنگ کردن آن نیمه غایب پای صندوق رای تلاش دارند، مشکل را به گونه دیگری ترسیم کنند دور از انصاف واقع بینی است. جریان احمدی نژاد بدون هیچ مبنایی همه آنها که مشارکت نکرده و آنهایی که سفید رای داده اند را هم نظر و هم رای با خود می داند؛ ضد انقلاب هم همه این طیف را مخالف نظام!
در این مجال وقت پاسخ به تک تک بازیهای آماری مضحکی که این جریانات این روزها راه انداخته اند نیست. مثلا احمدی نژاد آمار مشارکت ٩٨درصدی در رفراندوم ٥٨ را معیار قرار می دهد در حالیکه در همان سال و در اولین دوره ریاست جمهوری ٦٧ درصد مردم مشارکت داشته اند؛ یا برخیها درصد رای رئیسی نسبت به کل واجدین را نشانه ضعف رئیسی می دانند! در حالیکه این درصد به دلیل عدم مشارکت محقق شده که علتش عملکرد دولت مستقر است و اساسا رای یک رئیس جمهور در دوره دوم حضورش می تواند نشانه ای بر میزان محبوبیت و موفقیت عملکردش باشد. یا واژ ههای خودساخته ای مثل "مشارکت قطعی" می سازند تا عدد مشارکت را پایین تر نشان دهند
اما در یک کلام می توان گفت، نگاهی به واقعیتهای زندگی مردم بر هر بیننده منصفی مسجل می کند که علت اصلی کاهش مشارکت مردم در این دوره نسبت به دوره های قبل، چیزی نیست جز ناکرآمدی و عملکرد فاجعه بار دولت روحانی در پرداختن به دغدغه ها و مسائل مردم.
جمع بندی
-مردم به شرایط کشور و اداره دولت معترض هستند که درانتخابات هم این را نشان دادند؛ بخشی با عدم حضور پای صندوق بخشی با رای سفید و البته بخش زیادی هم با رای به تغییر.
-معنای میزان مشارکت مردم در این انتخابات مخالفت و ضدیت با نظام نیست؛ همانطور که میزان غیرقابل پیش بینی مشارکت حدود ٥٠ درصدی هم نشانه گل و بلبل بودن اوضاع کشور نیست.
-جریان تحریم انتخابات یقینا شکست خورد
-با هیچ منطقی نمی توان اقدام قاطعانه شورای نگهبان را عامل اصلی یا تنها عامل این کاهش مشارکت عنوان کرد. عامل اصلی کاهش مشارکت، کارنامه دولت روحانی و شخص روحانی است.
+++++++++++++++++++++++++++++
ظهور "دیگری" نوین در ایران | حسین شهبازیزاده
فعال اجتماعی
در ماجرای بهار عربی، یکی از عوامل مهم اجتماعی که در پیروزی مردم مصر اخلال و انسداد ایجاد میکرد این بود که جامعه مصر به دو بخش بزرگ تقسیم میشد که نیمی مذهبیتر بودند و به قرآن و ارزشهای اسلامی گرایش داشتند و به لحاظ سیاسی به اخوانالمسلمین گرایش داشتند و در طرف مقابل نیم دیگر جامعه غربگراتر بودند و اهل موسیقیها و ایونتهای غربیتر و گزینههای سیاسی غربیتر. این دو بخش بزرگ در طول زمان آنقدر از هم فاصله داشتند و در طول زمان از یکدیگر دور افتاده بودند و تجارب زیسته و ارتباطاتشان مجزا و مستقل بود که دیگر هرچند همگی عربی حرف میزدند اما حرف هم را نمیفهمیدند و امکان نداشت بتوانند به جمعبندی مشترک برسند. بدون توضیح اضافی، جامعه ایران نیز آشکارا واجد همین ویژگی بود.
اصلاحطلبان و اصولگرایان نیز بازار مکارهشان را اساسا بر تقویت همین گسل بنا گذاشته بودند. اصولگرایان، بیشتر خدا و آسمان و مقدسات و مذهب را به اختیار در آورده بودند و اصلاحطلبان، ارزشهای مدرنتر و اعتراضات مردم را گروگان گرفته بودند. وجود هر یک، به بازتولید و تقویت دیگری میانجامید. حتی اعتراضات جنبش سبز نیز، هر چند نشانگر ظهور یک خشم گسترده بود، اما در عمل این گسل را تقویت نمود و هم سبدِ رایِ اصولگرایان را هیجانزدهتر و منسجمتر کرد و به برآمدن چهرههای تندروتری مانند جبهه پایداری و تقویت چهرههایی مانند مصباح و میرباقری انجامید و هم سبد رای اصلاحطلبان را منسجمتر نمود. تا آنکه حسن روحانی به خصوص در انتخابات96 با قدرت هر چه بیشتر از این گسل بهرهجویی کرد و با پیوند زدن رنگ بنفش و رنگ سبز و شعار رفع حصر و ربنای مرحوم شجریان(از چهرههای فرهنگی بارز جنبش سبز) در یک مشارکت هفتاد و سه درصدی به ریاست دولت رسید.
بنابراین هر کس برای آنکه "دیگریِ خودش" را بیابد و بسازد، لاجرم میرفت پشتِ یکی از این دو بالِ صندوقهای رای در جمهوری اسلامی(به مثابه بزرگترین سند تبلیغ برای مشروعیت). گذشته سیاسی بسیاری از ماها مشحون است از اشتباه و بازی در زمین تقویت این دو بالِ درونی سازی و حفظ جامعه در چارچوب حاکمیت.
از این نظر، اعتراضات دی ماه نود و شش، و آبانِ خونین، با برآوردن شعار متعالیِ "اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا" به ایجادِ یک "دیگریِ جدید" اینبار بیرون از چارچوب حکومت انجامید و به تقویت آن گسل اجتماعی که اصلیترین امکان را برای درونی سازی دعواها ایجاد میکرد نیانجامید. اعتراضاتِ آبان، دیگر امکان این را نمیداد که خاتمی رهبریاش کند. دیگر قابلیت این را نداشت که با یک اشاره و "تَکرار" تبدیل بشود به رای برای روحانی و ریشهری. نه تنها چنین فرصتی را نمیداد و قابل گرد کردن و نرم کردن و راحتالحلقوم کردن و درونی سازی برای اصلاحطلبان مکّار نبود، بلکه صادق زیباکلام را چنان از خود بیخود میکرد که برای دفاع از حکومت چنگ و دندان و سلاح نشان میداد. اعتراضاتِ آبان دیگر فشار از پایین، برای چانهزنیهای بالانشینهای اصلاحطلب نبود. اعتراضات آبان دیگر توی صندوقهای رایِ جنتی جا نمیشد.
این "دیگری" و متغیر جدید دیگر قابل مدیریت رسانهای توسط قلمبهمزدها و مدیران مسئول روزمالههای جاعل و فاسد شرق و آفتاب و... نبود. اینها فحشهای آبدارِ اینستاگرامی و توییتری و تلگرامی زیر پستهای مسئولین بودند که آمده بودند توی خیابان و اگر حتی در فضای مجازی بر فرض محال قابل فیلتر و کتمان و سانسور بودند، اما توی خیابان دیگر نمیشد نادیدهشان گرفت و آن فحشها، کفِ خیابان، تبدیل شده بودند به مُشت. و حتی_باز هم بر فرض محال_ اگر رحمانی فضلی توانست چندتایشان را با نشانهگیری سرها و پاهایشان حذف کند، اما در نهایت زورش نرسید اکثریت بودن و بزرگیشان را حتی در صندوقهای سولاخِ خودش انکار کند. آماری که رحمانی فضلی توی تلویزیون خواند، صدایِ بیصدایان بود که وجودشان را از تهِ حلقوم او بیرون میکشیدند. آمارخوانیِ رحمانی فضلی، اعترافگیریِ تلویزیونیِ بیقدرتان بود؛ به تلافیِ اعترافگیریهای تلویزیونی از عزیزانِ بیگناهشان.
مهم نیست اگر او توانسته باشد کیفیتِ پیروزیِ این "دیگریِ" جدید را بنابه آمارهای خودش دستکاری بکند، مهم اینست که هر چه کردند و هر چه شد، در نهایت اقرار کرد، این "دیگری" نوظهور، بزرگتر و بیشتر است. "به راه بادیه نرفتگان" چَک زدند و توی تلویزیون اعتراف گرفتند؛ آن هم از کی؟! از اعترافگیرها و بازجوهای حرفهای. آنچه را فیلتر و سانسور و گلوله سعی میکرد کتمان کند، صندوقهای خودشان لود داد. ما به کیفیت آمارشان توجه نمیکنیم، به اقرارشان مینگیریم. حالا دیگر حاکمیت_حتی در ظاهر نیز_ یکدست شده است.
+++++++++++++++++++++++++++++
مطالبه اصلی پساانتخاباتی: اصلاح مکانیزم نظارتی شورای نگهبان | دکتر سیدحسین شهرستانی
سید حسین شهرستانی، مدیر گروه حکمت هنر پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی و همچنین پژوهشگر حوزه فلسفه و جامعه شناسی است.
این انتخابات- از نگاه بیرونی – قطعا برای جمهوری اسلامی شکست نبود هرچند پیروزی بزرگی هم تلقی نمی شود. بطور کلی برای تحلیل انتخابات بایستی به 4عامل اصلی توجه داشت: 1-کرونا که در حدواندازه خود چیزی در حدود 2-3درصد باعث کاهش مشارکت شد 2-نحوه اجرای انتخابات؛ که علاوه بر نواقص و تاخیر در ساعت شروع، وجود همزمان چند انتخابات – بطوری که در تهران همزمان 4انتخابات در حال اجرا بود – خود عامل قابل توجهی است. 3-کاهش بی نظیر سرمایه اجتماعی دولت(نظام)؛ که ناشی از عملکرد نامطلوب دولت روحانی بوده است بگونه ای که هیچ گاه سرمایه اجتماعی دولت تا این حد پایین نبوده است. در واقع دولت اعتبار خودش را نزد مردم از دست داده است در حالی که مسئله انتخابات، تابعی از میزان اعتبار دولت نزد مردم است. 4-رفتار شورای نگهبان.
باوجود این 4عامل، مشارکت 50درصدی و رای حدودا 32درصدی واجدین شرایط به رئیسی که نزدیک به دوره اول احمدی نژاد و روحانی است، به این معنی است که رئیسی توانسته از زیر آوار این 4عامل، بیرون بیاید هرچند نه پیروزمندانه.
در بین عوامل فوق، نکته مهم رفتار شورای نگهبان است؛ چه اینکه نسبت به بقیه عوامل نمی شود اقدام اصلاحی انجام داد. مثلا ناظر به کرونا، کارشکنی های دولت روحانی و.. اقدام خاصی نمی توان انجام داد چراکه دیگر در دسترس نیست اما ناظر به انتخابات های آینده، تنها نهادی که حضور همیشگی و مستمر دارد، شورای نگهبان است. معتقدم مطالبه برای تصحیح نحوه عملکرد شورای نگهبان بایستی یکی از نتایج مهم این انتخابات باشد.
+++++++++++++++++++++++++++++
آرای باطله: متعهد و معترض | دکتر غلامرضا ظریفیان
غلامرضا ظریفیان استاد تاریخ دانشگاه تهران و دانشآموخته دکتری تاریخ اسلام است، ظریفیان در دولت خاتمی، معاون وزیر علوم بود.
سیزدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری با برخورد بخشی از شهروندانی روبهرو شد که در گذشته با شور و شوق فراوان رأی میدادند. البته پیشبینی میشد که بهدلیل انتقادها به وضع موجود و نارضایتی از روند بررسی صلاحیت کاندیداها، با عدماقبال جدیتر از وضعیتی که الآن رخ داده است مواجه شویم. اما بسیاری از دلسوزان کشور با وجود انتقادهایی که به برخی رویهها داشتند، احساس نگرانی و خطر کردند که خدایناکرده اگر پایه رأی مردم با یک کاهش جدی روبهرو شود، مملکت در برابر اسرائیلیها، آمریکاییها، جریانهایی مانند سلطنتطلبان و منافقان و همه کسانی که در گذشته دشمنیشان را به کشور و ملت نشان دادهاند و خیر این جامعه را هم نمیخواهند، آسیب ببیند و کشور با وجود مشکلاتی که با آن روبهرو است، دچار آسیبهای دیگری هم بشود.
بنابراین بخشی از شهروندانی که به حوزههای اخذ رأی رفتند، هیچکدام از کاندیداها را مطلوب ندیدند. ولی این سؤال مطرح است که کسانی که کاندیدای مطلوب نداشتند اصلا برای چه رأی دادند؟ افرادی که رأی باطله دادند از یک طرف میخواستند پایه رأی کلان در انتخابات آسیب نبیند و از طرف دیگر هم به نوعی اعتراض خود را با همین رایهای باطله نسبت به برخی رویهها اعلام کنند.
در دل این رایهای باطله، هم نوعی احساس تعهد ملی به سرنوشت کشور و ایفای وظیفه ملی برای جلوگیری از آسیبهای احتمالی ناشی از مشارکت کم دیده میشود و هم نوعی اعتراض و مخالفت با روندها و رویهها. در تحلیل اینکه چه کسانی صاحب این آرای باطله هستند، نمیتوان همه آنها را به اصلاحطلبان نسبت داد. چون دلسوزان این جامعه فقط اصلاحطلبان نیستند بلکه لایههایی از روشنفکران که اصلا در دستهبندیهای سیاسی رایج کشور نمیگنجند نیز مردم را برای رأی دادن دعوت کردند. هر چند که تلاش اصلاحطلبان باعث شد تا یک بخشی از مردم که از جهات گوناگون ناراحتی داشتند به صحنه مشارکت در انتخابات بیایند، که بخشی از آنها آمدند و بالاخره به یک کاندیدایی رأی دادند و بخشی هم رأی سفید به صندوق انداختند.
نکته دیگری که در این انتخابات وجود داشت این بود که رأی کاندیداهایی که وعدههای کمیشده و مشخصی در حوزه یارانه نقدی، پرداخت حقوق به زنان خانهدار و... داده بودند، مورد استقبال مردم قرار نگرفتند. همین نشاندهنده این است که جامعه ما هوشمند است. درست است که سطح مطالعات کلاسیک پایین آمده اما سطح رجوع به اخبار سیاسی و دنیای مجازی خیلی گسترده و وسیع شده است.
+++++++++++++++++++++++++++++
پیام اعتراضی آرای باطله | محمد عطریانفر
عطریانفر روزنامهنگار، سیاستمدار و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی است. او از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۲ معاونت سیاسی وزارت کشور ایران را بر عهده داشته است. عطریانفر سردبیر روزنامه همشهری از بهمن ۱۳۷۱ تا تیر ۱۳۸۲، رئیس شورای سیاستگذاری روزنامه شرق و هفتهنامه شهروند امروز و عضو و رئیس اولین شورای شهر تهران بودهاست.
از نگاه من پیام ۴ و نیم میلیونی رأی باطله ( که به لحاظ استقرار در جدول آراء، بعد از آراء فرد پیروز قرار میگیرد) این است که جماعت انبوهی از شهروندان ایرانی هستند که نسبت به انتخابات اعتراض داشتند و این اعتراضات را در قالب انداختن رأی در صندوق آراء به صورتی که جهت گیری به سمت هیچ کسی پیدا نکند بروز دادهاند. حال این جهت گیری اعتراضی غیر از کسانی است که اساسا در انتخابات شرکت نکردند و به بیان دیگر نه به صفت شهروندان متعارف و منفعلی که معمولا در تاریخ سیاسی ایران از مرز ۲۰ تا ۴۵، ۵۰ درصد شرکت نمی کردند، بلکه اینها به گونهای متفاوت از آن گروه تحریمی، موضع اعتراضآمیزشان را مطرح کردند.
این مسئله نیازمند آسیب شناسی است و بنده حداقل در مقام اولیه در حوزه بررسی، تحلیل و آسیب شناسی، قائل به این هستم که نهادهای مرجع و پاسخگو که در مقدمات برگزاری انتخابات باید مشارکتی داشته باشند و در ترم های حقوقی ، بسترساز اجتماعی- سیاسی برای شهروندان باشند و آنها را به مشارکت تشویق کنند اینها یک نوع بی توجهی ها و عدم احساس مسئولیت مشترکی را به نمایش گذاشتند که تاثیرات و تبعات عملیاتیاش در روز برگزاری انتخابات، این گونه میشود که یک حجم انبوهی از آراء باطله را شاهدیم.
از نگاه بنده در گام اول، با تمام حرمت و اعتباری که برای نهاد ارزشمند کنترل کننده هدایت کننده و تنظیم کننده شورای نگهبان در نهاد قانونی قائل هستم اما عملکرد اعضای شورای نگهبان به گونهای که بوده که جامعه از عملکرد و خروجی تدبیر و تصمیم شورای نگهبان دغدغهمند و گلایهمند است به گونهای که مردم و افراد معترض برای اینکه اعتراض خودشان را بروز دهند در قبال این تدبیر نامناسب و غیرقابل قبول سکوت میکنند و به صورت واکنشی، رأی خودشان به صورت آراء باطله در صندوق میاندازند که هیچ جهت گیری خاصی نداشته باشد.
از نگاه بنده شورای نگهبان مسئول است و من با صدای بلند اعلام میکنم که تحلیل و تفسیر من از آراء انبوه نزدیک به ۵ میلیون آراء باطله این انتخابات این است که پاسخگوی عدم مشارکت این شهروندان، شورای نگهبان است.
+++++++++++++++++++++++++++++
آدرسهای غلط برای مشارکت۴۹ درصدی | دکتر مهدی جمشیدی
استاد دانشگاه و عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی
دلایل واقعی کاهش مشارکت در انتخابات ۱۴۰۰ چیست و چگونه میتوان در انتخابات بعدی آن را جبران کرد؟
۱ - واضح است مشارکت ۴۹ درصدی، نقطه مطلوب انقلاب نیست و انقلاب باید سقف مشارکت را درنوردد و بدرخشد. در طول دهههای گذشته، میزان مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری، در میان ۵۰ تا ۸۵ درصد در نوسان بوده است و این یعنی از یکسو، همواره حداقل ۱۵ درصد از مردم در انتخابات ریاستجمهوری شرکت نکردهاند و از سویدیگر، دامنه نوسان حدود ۳۵ درصد بوده است. در انتخابات اخیر، رقم مشارکت ۴۹ درصدی نشان میدهد از رقم ۵۰ درصد بهعنوان کف مشارکت نیز اندکی فروتر رفتهایم.
۲- آنچه بسیار درخور تأمل و تدقیق است، ریشه افت مشارکت است. چرا چنین وضعی پدید آمده است؟ پاسخ به این پرسش است که سرنوشت بحث را مشخص میکند. برخی تحلیلگران وابسته به جریانهای اعتدالگرا و اصلاحطلب و بهاصطلاح عدالتگرا، بیدرنگ از این وضع، به نفع خود بهرهبرداری میکنند و میکوشند واقعیت را بهگونهای تفسیر کنند که پیشفرضهای ذهنی و علایق سیاسیشان تأیید شود. بهبیاندیگر، اینان در پی مرتبطکردن واقعیت به ذهنیت خود هستند و میکوشند واقعیتها را آنچنان تعبیر و تحلیل کنند که گویا شواهد و مؤیداتی برای برداشتهایشان هستند. اما منطق مصادرهبهمطلوب کردن، حاکی از واقعگرایی نیست. اینان بر این باورند مردم از اصل و اساس نظام، دلسرد و خسته شدهاند و جمهوری اسلامی، بدنه اجتماعی خود را از دست داده و شکاف میان حاکمیت و مردم به نقطه اوج خود رسیده است. بهاینترتیب، مشروعیت نظام متزلزل شده است.
۳-، اما واقعیت چه میگوید؟! واقعیت در اینجا، عبارت است از اندیشهها و انگیزههای تودههای مردم. میگویم تودههای مردم، چون باید میان عامه مردم و گروههای خاص، تفاوت و تمایز قرار داد و بر هر دو، حکم واحد نراند. گروههای خاص از مردم، که تعلقات حزبی و جناحی دارند و گاه سیاستزده و متأثر از خواص و نخبگان خویش سخن میگویند، شاید معتقد باشند نظام، دچار انسداد و بنبست شده است و به اصلاحات ساختاری - در قلمرو ولایت فقیه و نهادهای انتصابی و قانون اساسی و سیاستهای کلی و اختیارات رئیسجمهوری و... - نیاز دارد و افت مشارکت مردم نیز برخاسته از همین موضوع است؛ در حالی که گفتوگوی مستقیم با تودهها و عموم مردم، بیانگر آن است که این اکثریت به سبب وضع معیشت و سفره و جیب خود ناخرسند و ناراضی هستند و گلایه دارند و هرگز سیاسیکارانه و با دغدغههای سیاسی خاص به نظام نگاه نمیکنند. عامه مردم به زندگی روزمره خود مینگرند و آن را اساس و مبنای قضاوت خویش قرار میدهند نه پیشفرضهای ذهنی و محدود پارهای از دگراندیشان منتقد نظام را. ازاینرو کاهش مشارکت مردم در انتخابات، اعتراض و گلایه نسبت به وضع معیشتی است، نه نوعی رفتار سیاسی ضدساختاری و هنجارشکنانه. عامه مردم، نگران معیشت خود هستند و میخواهند بدانند میان صندقهای رأی و زندگی روزمرهشان چه نسبتی برقرار است. پس نباید بیاعتنا به حرف و درد و دغدغه عموم مردم، سطح تحلیل را به لایه مشروعیت و ساختارشکنی و... سوق داد و مسأله و معضل مردم را تفسیر بهرأی کرد.
۴- البته آن پاره از جامعه که اعتراض معیشتی خود را در قالب شرکتنکردن در انتخابات بیان کرد، مسیری احساسی و هیجانی در پیش گرفتند که نهفقط خواستههایشان را برآورده نمیکند، بلکه نتیجه عکس خواهد داد. هیچگاه از مشارکت نکردن، خیر و برکتی حاصل و گرهی گشوده نمیشود. باید دوراندیشانه و عاقلانه در پی حل مسأله بود و رفتارهای احساسی و بینتیجه را انتخاب نکرد. اگر مشکل عبارت است از سوءتدبیر و ندانمکاری و نسخههای غلط درباره اقتصاد، راهحل نیز عبارت خواهد بود از چرخش مدیریتی در امتداد بهقدرترساندن نیروهای کارآمد و فعال و دارای نسخهها و راهکارهای موجه. انفعال و گوشهنشینی و برکنار داشتن خود از صحنه بازی، همچون واگذار کردن نتیجه بازی به رقیب است.
۵- آنان که در انتخابات شرکت کردند، بهواقع واقعهای حماسی و شورانگیز را رقم زدند؛ چرا که اولا در برابر موج تحریمگریهای داخلی و خارجی ایستادند و تحریم انتخابات را شکستند، ثانیا از هراس کرونا، خانهنشینی را بر حضور ترجیح ندادند، و ثالثا دشواریهای معیشتی را دستاویزی برای قهر سیاسی تبدیل نکردند. آیا اینهمه، از جنس حماسه و شور نیست و نباید مردم مشارکتکننده را ستود و این انتخابات را قدر دانست؟!
۶- همچنان که اشاره شد، مشارکتنکردن عامه مردم - و نه گروههای خاص از مردم که البته در اقلیت محض هستند - در انتخابات، هرگز بهمعنی تقابل و رویارویی با نظام نیست و اینان قصد ساختارشکنی و عبور از نظام را ندارند، بلکه تمام توقعات و انتظاراتشان، به معیشت و زندگی روزمرهشان بازمیگردد و چیزی جز اصلاح و بهسامانشدن اقتصاد را نمیطلبند. اگر هم این عده در انتخابات شرکت نکردند، به آن دلیل است که از وعدههای واهی و امیدپراکنیهای خیالاندود دولت اعتدالگرا، خسته و فرسوده شدند و تصور کردند این دولت، کلیت و تمامیت نظام و نیروهای آن را نمایندگی میکند. بهبیاندیگر، بیعملی و بدعملی دولت اعتدالگرا، تودههای مردم را در زمینه معیشت و اقتصاد، بسیار ناخرسند و ناراضی کرد و به اعتماد سیاسی و امید سیاسی آنها ضربه زد. در مقابل، روشن است چنانچه در سالهای پیش رو، دولت انقلابی بتواند گره از مشکلات معیشتی عموم مردم بگشاید و چرخ اقتصاد را به حرکت درآورد، نگرش سیاسی اینان نیز دگرگون خواهد شد و گلایه، دلخوری و اعتراض به حاشیه خواهد رفت. چون عامه مردم، اهل معارضه، عناد و خصومت نیستند که بتوان ساختارشکنی را به آنها نسبت داد. همین که کام معیشتشان شیرین شود، مشارکت سیاسیشان نیز پررونق خواهد شد. پس این وضع، موقتی و زودگذر است، اگر دولت انقلابی از فرصتی که در اختیار دارد، در راستای جهش اقتصادی و ارتقای معیشت مردم، استفاده حداکثری کند. این تحلیل، تقلیلگرایانه نیست، بلکه تحلیل دگراندیشان، مبالغهآمیز و اکثری است. آنان میخواهند روایتی از خواسته و توقع مردم ساخته و پرداخته کنند که به اهرمی برای فشار از پایین تبدیل شود، درحالیکه حرف مردم را میتوان از خودشان شنید.
۷- حتی درباره آرای باطله یا سفید نیز میتوان تحلیل مثبت و نگاه خوشبین داشت؛ چراکه رأی سفید بخشهایی از مردم به این معنی است که آنها میان نامزدها، هیچکدام را نپسندیدند و انتخاب نکردند، اما بااینحال، انتخابات را نفی نکردند و حضور یافتند. این کنش، بسیار مهم است. کسی که یکی از نامزدها را انتخاب کرده است، دلیل مستقیم و برانگیزانندهای برای مشارکت سیاسی دارد، اما کسیکه هیچیک از آنها را مطلوب قلمداد نمیکند و درعینحال، باز هم در انتخابات شرکت میکند و رأی خود را به صندوق میاندازد، میخواهد پیام تعیینکنندهای را منتقل کند، و آن پیام، عبارت است که با تحریم انتخابات و عبور از نظام موافق نیست و همچنان اصل و اساس نظام را قبول دارد. اینان میتوانستند با این توجیه که شخص مورد نظرشان میان نامزدها نیست، در انتخابات شرکت نکنند، اما چنین نکردند.
+++++++++++++++++++++++++++++
انتخابات در میانه آتش | عبدالله گنجی
مدیرمسئول روزنامه جوان
انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ ایران به تعبیر اهل جبهه در میانه آتش برگزار شد. اینکه میزان مشارکت مطلوب است یا خیر بدون توجه به ملاحظات و مقتضیات زمان قابل درک نیست. قطعاً رأی ریاستجمهوری را نباید با مجلس مقایسه کرد که اگر این بود، نسبت به ۱۳۹۸ رشد داشتهایم، بلکه باید با ریاستجمهوری قبل مقایسه کرد و کاهش حدود ۲۰ درصدی مشارکت را پذیرفت. از عوامل کاهش مشارکت کرونا عاملی مهم بود که ۲۸ درصد مردم معتقد بودند احتمالاً به خاطر آن شرکت نمیکنند. فشارهای اقتصادی و معیشتی عامل مهم دیگری است. علاوه بر این دو عامل کلیدی، بسیج جهان غرب و اپوزیسیون نیز بیتأثیر نبود.
ردصلاحیتها کمترین تأثیر را داشت چراکه در سالهای ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ که مرحوم هاشمی و احمدینژاد تأیید صلاحیت نشدند، مشارکت کاهش نیافت. حال نیز امثال جهانگیری و لاریجانی بالاترین رأی منفی را در نظرسنجیها داشتند (هر کدام حدود ۳۹ درصد)، بنابراین از اول رأیآوری آنان جدی برآورد نمیشد. تساهلاً اگر غیبت همه این افراد را مؤثر در رأی بدانیم، باید آن را در درون رأی باطله جستوجو کنیم. اما محورهای زیر را باید در تحلیل این رأی از ذهن دور نداشت:
1.بهرغم فشارهای اقتصادی، کرونا، جنگ روانی و تحریم بخشی از اصلاحطلبان باید مشارکت را مطلوب دانست که اگر این عوامل نبودند، باید برای درک کاهش مشارکت به شاخصهای دیگری رجوع میشد. دشمن در تحلیل کاهش مشارکت صرفاً «عناد» را عامل اصلی میداند. حال آنکه عناد با نظام طبق نظرسنجیهای خارجی ۵ درصد و طبق نظرسنجیهای داخلی ۸ درصد است، بنابراین حد فاصل بین ۹۵ درصد تا ۵۰ درصد را باید در عوامل نارضایتی اقتصادی و بیماری کرونا تحلیل کرد.
2.رأی به رئیسی نشان میدهد بهرغم تخریب گسترده روحانیت در سالهای اخیر همچنان این قشر معتمدترین نزد مردمند. از سال ۱۳۶۰ که امام اجازه ورود روحانیت را به عرصه اجرایی صادر کرد، مردم ۹ بار به رئیسجمهور روحانی رأی دادند و صرفاً دو بار به غیرروحانی گرایش یافتند و این در حالی بود که ابتدا او را نیز در تراز روحانیت میدیدند. بهرغم حضور و وجود کت شلواریهای متخصص، همچنان روحانیت در اولویت انتخاب مردم است و دشمنان و سکولارها در تحلیل مردمسالاری در ایران نباید این رویکرد مردم ایران را گم کنند.
3. برخی اصلاحطلبان که هیچ حد و مرزی برای ابراز کنایه به مشروعیت نظام ندارند، در طول انتخابات از تعابیری مانند «مهندسی انتخابات»، «تحمیل یک نفر» «نابودی جمهوریت»، «انتصابات» و «حکومت اسلامی» نام بردند. حال آنکه میزان رأی آقای رئیسی قبل از تأییدصلاحیتها در مقایسه با کسانی که تأیید نشدند، موجود است.
4. رأی جناب همتی نشان داد از خاتمی تا سروش و ۱۶ حزب اصلاحطلب هیچ تأثیری بر مشارکت نداشتهاند. این نشان میدهد اگر جهانگیری هم حضور داشت، چفت و بست وی با دولت مستقر شرایط را بدتر میکرد، بنابراین یا مردم پذیرفتهاند که اصلاحطلبی در مسیر اولویتهای آنان نیست یا رقیب توانسته است با اثبات خود این گزاره را در ذهن جامعه معتبر نماید.
5. این رأی در سختترین شرایط موجود به صندوق ریخته شد که نشان از قدرت بسیجگری نظام جمهوری اسلامی دارد. جنگ «تحریم – مشارکت» شاخص اصلی انتخابات ۱۴۰۰ بود، اما میتوان با تجزیه کسانی که رأی ندادند، تأثیر دشمن را کماثر یافت. بالاخره مردم - و حتی کسانی که جمهوری اسلامی را قبول ندارند - میدانند که پول و رسانه سعودی صلاحیت نقد مردمسالاری را در ایران ندارند و تبلیغات آنان را توهین به هر ایرانی میدانند.
۶- انتخابات در کشور ما به جهت روانی – اجتماعی پرهزینه است که حاکمیت باید علل آن را احصا و لحاظ کند. جدال جمهوریخواهی عرفی با جمهوری اسلامی بخشی از این کارزار است، اما بخش دیگر آن قانع نشدن نخبگان از علل ردصلاحیتهاست. ممکن است شورای نگهبان اشتباه کند، اما ریگی به کفش ندارد که اگر داشت، باید یک اصولگرا و پنج اصلاحطلب را تأیید میکرد، اگر قانون اجازه اقناع اجتماعی را نمیدهد، باید برای اصلاح آن اقدام کرد. عدماقناع نیروهای مؤمن به انقلاب و کسانی که حاضرند همه جان، مال و آبروی خود را فدای انقلاب اسلامی کنند، شاخصی است که میتواند به اصلاح قوانین و روندها منجر شود. پذیرش تعبدی تصمیمات در دهههای اخیر تا حدودی کاهش یافته و پذیرش علل تصمیمات به روش اقناع و استدلالی رشد کرده است. نظام سیاسی ما باید متناسب با این تغییر ذائقه قوانین و روشها را اصلاح کند.
+++++++++++++++++++++++++++++
درسها و عبرتهای انتخابات ۱۴۰۰ | محسن کدیور
محسن کدیور نویسنده، پژوهشگر دینی و از شاگردان آیت الله حسینعلی منتظری می باشد. وی همچنین استاد تمام پژوهشی مطالعات اسلامی در دپارتمان مطالعات دینی دانشگاه دوک (دوروم، کارولینای شمالی، آمریکا) است.
نتایج رسمی انتخابات غیررقابتی ریاست جمهوری ۱۴۰۰اعلام شد. در این مجال به دو نکته مختصر به شرح زیر اشاره می کنم: ارزیابی پیش بینیهای انجامشده و عبرتها و درسهای انتخابات. تفصیل بحث را به فرصتی دیگر موکول می کنم. از انتقادات و پیشنهادات استقبال می کنم.
الف. ارزیابی پیش بینیهای انجامشده
پیش بینی شده بود: اولا در خوشبینانه ترین حالت حداکثر ۴۵٪ در انتخابات شرکت می کنند، ثانیا به احتمال بسیار قوی انتخابات به دور دوم کشیده نخواهد شد. ثالثا سید ابراهیم رئیسی نامزد نظام با حدود ۱۷ میلیون رأی حدود ۶۴٪ شرکت کنندگان برنده این انتخابات خواهد بود. رابعا رای دکتر عبدالناصر همتی در آخرین نظرسنجی ۴.۲٪ بوده، فرض کنید دو نیم برابر شود و به ۱۰٪ برسد یعنی دو میلیون و ۷۰۰ هزار رای، بیشتر نخواهد بود. (چرا رای نمی دهم؟ ۲۷ خرداد ۱۴۰۰)
اکنون نتایج اعلام شده است. اولا میزان مشارکت ۴۸.۸٪ و با کسر آراء باطله ۴۱.۸۵٪ بوده است. ثانیا انتخابات به دور دوم کشیده نشد. ثالثا سید ابراهیم رئیسی با ۱۷،۹۲۶،۳۴۵ رای معادل ۶۱.۹۵٪ شرکت کنندگان برنده این انتخابات شد، و دکتر عبدالناصر همتی با ۲،۴۲۷،۲۰۱ رای معادل ۸.۳۸٪ نفر چهارم این انتخابات شد، بعد از به ترتیب سید ابراهیم رئیسی منصوب نظام، آراء باطله و سردار سرلشکر دکتر محسن رضایی. هر چهار پیش بینی که مبتنی بر مطالعه آمار انتخابات پیشین و نظرسنجیهای معتبر داخل کشور بود، خوشبختانه با ضریب خطای اندکی صحیح از آب درآمد.
ب. عبرتها و درسهای انتخابات
تحلیل آماری این انتخابات با دو انتخابات قبلی ریاست جمهوری و آخرین انتخابات مجلس شورای اسلامی درسهای قابل توجهی دارد. به اختصار به هفت عبرت یا درس اشاره می کنم.
یک. شیب تند تنزل نرخ مشارکت
نرخ مشارکت مردم در این انتخابات (۴۱.۸۵٪ با کسر آمار باطله، و ۴۸.۸۷ بدون آن) به نرخ مشارکت انتخابات مجلس در سال ۱۳۹۸ یعنی ۴۲.۷۵٪ بسیار نزدیک است. هر دو انتخابات غیررقابتی و منحصر به نامزدهای محافظه کاران تندرو بودند و اصلاح طلبان و اعتدالیون رای آور توسط شورای نگهبان حتی الامکان قلع و قمع شدند. نظام به خوبی درک کرده است که در هیچ انتخابات رقابتی و آزاد نامزدهای مورد نظرش رای نمی آورند و تنها راه در دست داشتن همه مجاری قدرت حذف همه رقبا و برگزاری انتخابات غیررقابتی و برنده شدن در مسابقه اسب سواری تک نفره است، تا زمان عمل به وعده ۱۴ خرداد رهبری برسد: جمهوری اسلامی منهای انتخابات!
دو. کاهش مشروعیت نظام با شیب تند
نرخ مشارکت مردم در سال ۱۳۹۸ نسبت به سال ۱۳۹۴ دقیقا ۱۹.۲۶٪ کاهش داشته است. نرخ مشارکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ نسبت به انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶ دقیقا ۲۴.۸۶٪ کاهش داشته است، اگر در هر دو انتخابات ریاست جمهوری آراء باطه را نیز به حساب آوریم این کاهش ۲۹.۷۶٪ است. این کاهش با این شیب تند نمایشگر کاهش مشروعیت جمهوری اسلامی است. البته برای اعتنا به بحران مشروعیت حداقلی از شعور سیاسی لازم است که در ناصیه زمامداران جمهوری اسلامی دیده نمی شود.
سه. رشد سریع تحریم انتخابات
میانگین میزان تحریم انتخابات ریاست جمهوری در سالهای ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ دقیقا ۲۷.۱۳٪ بوده است. در حالی که در انتخابات ۱۴۰۰ میزان تحریم ۵۱.۲۱٪ بوده است، یعنی انتخابات غیررقابتی باعث رشد ۲۴.۰۸٪ تحریم یا عدم مشارکت در انتخابات شده است. این نرخ رشد تحریم انتخابات جدّا تکان دهنده است.
چهار. وزن طرفداران نظام
مدافعان نظام یقینا در سه انتخابات ریاست جمهوری به نامزدهای محافظه کاران (اصول گرایان) اعم از نامزد اصلی و نامزدهای فرعی رای داده اند. این شاخص خوبی برای دستیابی به وزن طرفداران نظام است. در سه انتخابات اخیر ریاست جمهوری این نسبت واجدان شرایط رای دادن به ترتیب ۳۲.۴۸٪، ۲۸.۹۲٪، و ۳۷.۶۶٪ بوده است، میانگین انها ۳۳.۰۲٪ یعنی کمتر از یک سوم شهروندان واجد شرایط رای. این عدد بسیار معنی دار است، یعنی نهادهای انتصابی در دست جناح اقلیت است. البته با توجه به برخوداری این اقلیت از بیت المال و تفنگ نباید آنها را دست کم گرفت. یقین دارم شاهد ریزش جوانان صادق این جناح و نیز انشقاق در صفوف آنها خواهیم بود.
پنج. وزن تحول خواهان و باورمندان به اصلاح ناپذیری نظام
در دو انتخابات ۱۳۷۶ و ۱۳۸۰ (انتخاب سیدمحمد خاتمی) نسبت رای به واجدان شرایط ۵۵.۲۰٪ و ۵۱.۳۵٪ بوده است (میانگین ۵۳.۲۷٪). در دو انتخابات ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ نامزد آنها (انتخاب حسن روحانی) رای ۳۶.۸۷٪ و ۴۱.۹۰٪ به نسبت واجدان شرایط رای (میانگین ۳۹.۳۸٪) را داشته است. میانگین پایگاه این جناح حدود ۴۶.۳۲٪ قابل ذکر است. البته در این آراء عواملی غیر از جناح هم دخیل بوده است که نباید از نظر دور داشت از شرایط زمانی و شخصیت خود انتخاب شونده. در انتخابات اخیر غیرمحافظه کاران (اعم از تحول خواهان، اصلاح طلبان، و اعتدالگرایان) به دو شقه تقسیم شدند: متمایلان به اصلاحات روبنایی درون حکومتی که در انتخابات اخیر به توهم برهم زدن نقشه نظام برای انتصاب ابراهیم رئیسی به عبدالناصر همتی رای دادند. این جناح ۴.۴٪ در کشور بیشتر وزن ندارد، یعنی حدود یک هشتم محافظه کاران!
وزن جناح تحول خواه که انتخابات اخیر را تحریم کردند و به دنبال اصلاحات ساختاری هستند بسیار بیشتر از این است: از مقایسه نرخ تحریم همین انتخابات (۵۱.۲۱٪) و میزان رشد ۲۴ درصدی آن، آراء باطله (۱۴.۴٪) و میانگین پایگاه جناح غیرمحافظه کار (٪۴۶.۳۲) می توان دورنمایی از آن را به دست آورد، اما تعیین عدد دقیق به داده های بیشتری نیاز دارد. در هر حال می توان گفت قائلان به اصلاح ساختاری نظام (به معنی اعم تحول خواهی شامل طیف گسترده تغییر قانون اساسی، حذف ولایت مطلقه فقیه، کنار گذاشتن حکومت دینی، برگزاری همه پرسی آینده ایران، و استقرار حکومت دموکراتیک سکولار) گسترده ترین پایگاه اجتماعی و مطمئنا بیش از یک سوم واجدان شرایط رای را تشکیل می دهند، یعنی بیش از هفت برابر جناح اصلاح طلب حکومتی و اعتدالگرا و قابل اعتنا در مقایسه با مدافعان نظام. اگر کسی در صحت این محاسبه تردید دارد با برگزاری همه پرسی همه چیز روشن می شود. واضح است که همه مدافعان اصلاحات ساختاری و قائلان به اصلاح ناپذیری نظام به یک میزان فعال نیستند، در بسیاری جزئیات اختلاف نظر دارند و فعلا فاقد تشکیلات و سازماندهی هم هستند. به عبارت دیگر در یک همه پرسی آزاد این جناح دست کاملا بالا را دارد و با توجه به رشد جمعیت جوان آینده ایران توسط آنها شکل خواهد گرفت. بنگرید به این مقاله: اصلاحات ساختاری و نظام اصلاح ناپذیر (۱۸ مرداد ۱۳۹۷)
شش. پرسش جدی از اصلاح طلبان حکومتی
یک پرسش جدی از اصلاح طلبان حکومتی و مهدی کروبی (شخصیت مورد احترام من) که از حصر ده ساله مردم را مشفقانه به رای دادن و خصوصا رای به عبدالناصر همتی تشویق کرد دارم. ایشان، احزاب اصلاح طلب (جبهه جمهور)، روشنفکران دینی و معنوی، و دیگر افرادی که این خطای بزرگ ملی را مرتکب شدند و با بی توجهی به انذار میرحسین موسوی (دیگر محصور سرفراز مقاومت ملت ایران در برابر ظلم و خودکامگی) عملا اندکی تنور انتخابات رسوای غیررقابتی نظام را گرم کردند، با کدام تحلیل و تخمین آماری چنین کردند؟ اولین قدم مسئولیت پذیری انتقاد از خود است.
هفت. رو به آینده
برای تحقق اصلاحات ساختاری نیاز به مشارکت حداکثری، گفتگوی ملی، سازماندهی و تقویت جنبشهای اجتماعی است. این نکته را در فرصتی دیگر تشریح خواهم کرد.
+++++++++++++++++++++++++++++
درباره انتقاد رهبری از مشارکت ۳۵ درصدی | محسن مهدیان
دبیر خبرگزاری فارس
تاجزاده یک ویدئو گذاشته که رهبری در آن از مشارکت ۳۵ درصدی انتخابات در دیگر کشورها انتقاد کردند*. البته آقای تاجزاده بهتر میداند ماجرای مشارکت ۴۹ درصدی این دوره چه بوده و نیاز به توضیح نیست. اما جهت اطلاع دیگران؛
مشارکت را باید در طول زمان دید نه یک نقطه. استمرار حضور مردم پای صندوق مهم است و باید برآیند و متوسط حضور را تحلیل کرد. مثلا وقتی یک نفر یک جا پایش گرفته و زمین بخورد نمی گویند طرف کلا معیوب است. انتخابات در ایران متوسط ۶۵ درصد است. حال آنکه در کشورهای خارجی همواره مشارکت همین است. اما ایندوره مشارکت ۴۹ درصدی ۴ عامل داشت که با وجود این ۴ عامل یک پیروزی بزرگ است.
و اما ۴ عامل؛
یک و از همه مهمتر: ما در این انتخابات تلاش کردیم به مردم بگوییم فساد و ناکارآمدی دولت منتخب و مستقر را به پای کل ساختار و کل تاریخ نگذارید. بیاید پای صندوق. حل میشود. بخشی از مردم از آخرین باری که رای دادند جز تحقیر و بی کفایتی دولت چیزی به خاطر ندارند. بنابراین از رای و صندوق زده شدند. جالب است رسانه های خارجی مثل نیویورک تایمز این میزان مشارکت را با وجود این حجم از ناکارامدی در دولت شگفت انگیز دانستند ولی آقای تاجزاده و دوستان شان ظاهرا نفع و حیثیت شان در پرده پوشی است.
دو. مطابق اجماع نظرسنجی ها حداقل سهم کرونا در کاهش مشارکت ده درصد است. مشاور وزیر بهداشت این افراد را ده میلیون نفر اعلام کرد.
سه. همه رسانه های خارجی همزبان با خوارج و منافقان داخلی عملیات تروریستی ذهنی روی مردم اجرا کردند. هرچند شکست خوردند ولی بالاخره وقتی یک نادان از پشت سر صدا در می آورد، ترسیدن و یکه خوردن واکنش طبیعی بدن است. سهم دروغ ها و تهمت ها و عملیات روانی ضدانقلاب داخلی و خارجی را نباید دست کم گرفت. از علینژاد تا احمدی نژاد سر این انتخابات هم عهد و هم قمار شدند.
چهارم البته ناشی گری یا خدای نکرده خیانت دولت در برگزاری انتخابات بود. معلوم شد تذکر رهبری دو روز قبل انتخابات، اشاره به یک واقعیت بیرونی داشت. هم صندوق رای در خارج و امنیت ایرانی های خارج کشور و هم آشفتگی گسترده در برگزاری داخلی انتخابات.
با این همه بهزودی ثمره تغییر دولت را در صندوق رای آینده خواهید دید. انشاءالله.
* این کلیپ متعلق به سخنرانی رهبرانقلاب در ۲۰ اردیبهشت ۸۰ که می فرمایند: «ننگ است برای ملتی که در انتخابات ریاست جمهوریاش، ۳۵ یا ۴۰ درصد حائزان شرایط شرکت کنند. پیداست مردم به نظام سیاسی خود نه اعتماد و امید دارند، نه اعتنا میکنند»
+++++++++++++++++++++++++++++
مرثیه ای برای جمهوریت | محمدهادی علیمردانی
مردم حاکمان اصیل حکومتهای مبتنی بر جمهوریت هستند. قانون اساسی، با وجود تمامی مشکلات، به عنوان میثاق ملی مردم ایران، حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش را امری مسلم میداند. زمانی که شهروندان کشور نتوانند سرنوشت خود را تعیین کنند، جمهوریت در هر حاکمیتی به محاق رفته و نوعی استبداد حاکم خواهد شد. از همین رو انتخابات یکی از ارکان اساسی مشروعیت_بخشی به حکومتهای مردمسالار است. خدشه به انتخابات، پایان جمهوریت است.
با این حال به نظر میرسد، جمهوریت و انتخابات به دلایلی معنای خود را در ایران از دست دادهاند. جامعه عرصۀ تعارض منافع است و ساختارهای هر حکومت باید به گونهای تنظیم شوند که صاحبان منافع، نتوانند به بهای مخدوش کردن منافع سایرین، نفع خود را تامین کنند. به عنوان مثال وضع میزان و شیوه پرداخت مالیات وکلا نباید بر عهده چند وکیل قرار بگیرد. به همین نسبت، مفسر قانون اساسی نباید نهادی دخیل در سیاستورزی باشد. شورای نگهبان بر اساس وظایف و اختیارات مندرج در قانون اساسی، ناظر بر قانونگذاری است. همچنین تفسیر قانون_اساسی و نظارت بر انتخابات نیز بر عهده همین نهاد قرار دارد. به عبارتی انتخابات در ایران رداییست که اقلیتی از جریانی خاص بریده، دوخته و بر تن ملت میکنند.
در این انتخابات نه جایی برای اقلیتهای مذهبی و قومیتی وجود دارد، نه اقلیتهای دینی، تا جایی که سپنتا نیکنام عضو زرتشتی شورای شهر یزد، به دلیل عدم التزام به اسلام برای انتخابات شوراهای ششم رد صلاحیت میشود. وضعیت در مجلس نیز چندان مساعد نیست و کسانی که باید به عنوان نماینده مردم در «رأس امور» قرار بگیرند، در آبان ۹۸ طرحهای دو فوریتی و سه فوریتی خود ناظر بر توقف افزایش قیمت بنزین را با یک تشر از رهبری در نزدیکترین سطلهای زباله انداختند. این در حالی است که فراکسیون امید نیز در همین مجلس فعالیت دارد و اصلاحطلبان نیز در سکوت بهارستان سهیماند.
به عبارتی شعار «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» درست از آب در میآید و نیت افراد هرچه باشد، ساختارها اجازه فعالیت به نفع خواست شهروندان مختلف را به آنها نخواهد داد؛ یا بر این حساب که حکومتها محل تولد دولتمردان و سیاستمداران اداره کننده ساختار هستند، مطیع بودن یکی از معیارهای بقای فرد در حکومت است. در نقطه دیگری مجلس شورای اسلامی این حق را برای زندانیان سیاسی قائل میشود که در جلسه دادگاه تجدیدنظر خود حاضر باشند اما سید ابراهیم رئیسی با بهانه مقابله با اطالۀ دادرسی از رهبری استجازهای دریافت کرده، این فرآیند را متوقف میکند. به عبارتی نهادن نام «خانۀ ملت» بر ساختمان بهارستان شوخی بیمزهای بیش نیست.
تیر خلاص بر این ساختار فشل نیز با تشکیل شورای سران سه قوه زده شد و عملاً با تشکیل این شورا، دایر کردن میدان میوه و ترهبار به جای مجلس، هیچ جای خالیای را در سازوکار ادارۀ کشور به وجود نمیآورد. دولت نیز با وجود معیارهای رد صلاحیت نامزدها، فعالیتهای عظیم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و غیره از سوی نهادهای موازی و دخالتهای مستقیم در ادارۀ قوهمجریه، بیشتر به مترسکی در دستان هستۀ سخت قدرت در جمهوری اسلامی شبیه است. کوتاه سخن آنکه در سالهای اخیر رأی مردم تنها به ابزاری برای کسب مشروعیت حکومت بدل شده و نسبتی با ادارۀ کشور ندارد. رأی ندادن، یک رای است و در این شرایط، تحریم انتخابات دفاع از جمهوریت است تا اقلیت حاکم بداند، روند کنونی در نگاه بسیاری از مردم توهین به شعور ملت خواهد بود.
+++++++++++++++++++++++++++++
واقعیت آرای باطله | عباس عبدی
عباس عبدی روزنامهنگار اصلاحطلب و فعال سیاسی است.وی عضو شورای سردبیری روزنامههای سلام و صبح امروز و عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی بودهاست. ریاست دفتر پژوهشهای اجتماعی در معاونت سیاسی دادستان کل کشور، معاون فرهنگی مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری از دیگر سوابق اوست.
درباره آرای باطله این دوره از انتخابات زیاد سخن گفته شده است، هرکس درباره آن تحلیلی و توصیفی دارد. در این یادداشت می کوشم که واقعیت ماجرا و اینکه این آرا از کجا پیدا شده است را به دقت توضیح دهم البته تحلیل آن بماند برای خوانندگان. مطابق ماده ۲۵ قانون انتخابات ریاست جمهوری:
- در موارد ذیل با تایید هیات نظارت یا نماینده وی برگ های رای باطل ولی جز آرای ماخوذه محسوب و مراتب در صورتجلسه قید و آرای مذکور ضمیمه صورت جلسه خواهد شد:
۱- آرای غیر قابل خواندن.
۲- آرایی که از طریق خرید و فروش به دست آمده باشد.
۳- آرایی که دارای نام رای دهنده، یا امضا یا اثر انگشت وی باشد.
۴- آرایی که کلا حاوی اسامی غیر از نامزدهای تاییدشده باشد.
۵- آرایی که سفید به صندوق ریخته شده باشد.
پس همه این موارد در ذیل آرای ماخوذه شناخته می شوند. ولی این ربطی به برگه های رای یا تعرفه های داده شده به مردم ندارد. این آرا می تواند از تعداد تعرفه های داده شده به مردم کمتر باشد ولی نمی تواند بیشتر باشد. فرض کنید که در یک حوزه رای گیری ۱۰۰ تعرفه به مراجعه کنندگان قانونی داده شده است. ولی ۹۵ برگه رای در صندوق هست. این پذیرفتنی است زیرا ۵ نفر به هر دلیلی نخواسته اند برگه های رای را داخل صندوق بیندازند. ولی اگر ۱۰۵ برگ رای در صندوق باشد این ۵ رای به کلی از شمول آرای ماخوذه خارج است. آرای ریخته شده در صندوق ها ماخوذه حساب می شوند (اگر متقلبانه نباشد که در قانون آمده است) و طبق ماده ۱۳ همین قانون رییس جمهور باید اکثریت مطلق این آرا را به دست آورد. در انتخابات گذشته به طور میانگین این آرای باطله حدود دو درصد و در یکی، دو مورد به ۳ و ۴ درصد هم رسید. این رقم غیرطبیعی نیست، زیرا اشتباه در نوشتن یا تعمد در مخدوش نوشتن برای دو درصد رای دهندگان طبیعی است. آنان کسانی هستند که می خواهند مهر رای دادن در شناسنامه آنان بخورد ولی دوست ندارند رای دهند یا حتی به علل دیگری رای خود را مخدوش می نویسند.
پس چرا در این دوره چنین زیاد شد و در برخی استان ها بسیار بالاتر رفت؟ علت را در سیاست رسمی برای افزایش آرا باید جست وجو کرد. تمامی نظرسنجی ها نشان می داد که تعداد شرکت کنندگان به ۴۰ درصد نخواهد رسید. بنابراین باید چاره ای اندیشیده می شد. در آخرین نظرسنجی ایسپا هنگامی که از مردم پرسیده شده است که رای می دهید یا خیر، حدود ۹ درصدشان گفته اند که در انتخابات شوراها شرکت می کنند ولی در انتخابات ریاست جمهوری خیر. این درصد در انتخابات گذشته ریاست جمهوری بسیار اندک بود زیرا انتخابات ریاست جمهوری بسیار پرشور بود و مردمی که پای صندوق رای می آمدند، معمولا به شرکت در آن علاقه داشتند. لذا مساله ای پیش نمی آمد. این بار هم مساله ای پیش نمی آمد، ولی یک اتفاق آن را تبدیل به مساله کرد.
هنگام مراجعه به حوزه اخذ رای باید از مردم پرسیده می شد که در کدام انتخابات می خواهند شرکت کنند؟ و فقط برگه همان انتخابات را بدهند. کاری که در گذشته انجام می شد. ولی این بار به نحوی خارج از این پرسش هر دو برگه رای (و در برخی جاها تعداد بیشتر، مثل تهران ۴ مورد) را به مردم داده اند. طبیعی است که حدود ۹ درصد کل مردم نمی خواسته اند در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند، ولی برگه رای را گرفته اند. این ۹ درصد از کل مردم در انتخاباتی که حدود ۵۰ درصد مردم شرکت کنند، مشارکت را به ۴۱ درصد می رسانند. این گروه سه رفتار را در پیش گرفته اند. برخی رای درست داده اند و نام یکی از ۴ نفر را نوشته اند، برخی برگه رای را سفید یا با نام بی ربط به نامزدها یا جملاتی دیگر نوشته و به صندوق انداخته اند و برخی نیز آن را در جیب خود گذاشته یا پاره کرده اند. تعداد این افراد باید حدود ۱۸ درصد کل رای دهندگان باشد (۹ درصد کل مردم که در نیمی از مردم که رای دهنده هستند می شود ۱۸ درصد) این ۱۸ درصد در عمل سه گروه شده اند. حدود یک درصدشان برگه های رای را در صندوق نینداخته اند، ۱۳ درصدشان رای باطل و مخدوش داخل صندوق انداخته اند و ۴ درصدشان رای درست داده اند.
جالب است در انتخابات شوراهای برخی شهرها آرای باطله بیش از آرای نفر اول است. علت نیز روشن است. همین اصرار به دادن برگه رای به کسانی است که با هدف مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری آمده بودند ولی به اجبار برگه شوراها را هم دریافت کردند و چون نامزدهای آن انتخابات بسیار متعدد بودند در نتیجه رای نفر اول کمتر از آرای باطله شده است. مشکل آمار وزارت کشور از همین جا شروع می شود. زیرا تعداد شرکت کنندگان را به صورت برخط از سامانه اینترنتی توزیع تعرفه های انتخاباتی اعلام می کردند. آن ۹/۲۸ میلیون نفر همان تعرفه های توزیع شده است ولی به لحاظ قانونی فقط می توانند آرای داخل صندوق ها را اعلام کند که ۴۴۰ هزار کمتر از رقم مزبور است و این رقم حدود۸/۰ درصد مشارکت را کم می کند. این نحوه اعلام رای نادرست است. وزارت کشور باید آرای ماخوذه از صندوق و نه تعداد تعرفه های توزیع شده را منتشر کند. ولی برای افزایش حتی اندک در میزان مشارکت، دو هزینه سنگین را پذیرفتند. اول عدم تطابق در جمع آرا، دوم تعداد بسیار بالای آرای باطله که هر دو مورد هزینه سنگینی بود. البته یک نفع دیگر هم داشت. کم کردن نسبت آرای آقای رییسی به حدود ۶۲ درصد، تا گفته شود که انتخابات رقابتی بوده است. با این ملاحظات اگر قرار بود مثل گذشته عمل می شد، به طور طبیعی مشارکت در همان حد پیش بینی شده ۴۲-۴۱ درصد بود و آرای باطله نیز همان حدود ۲ تا ۴ درصد بود و هیچ مشکلی هم در ارایه آمار پیش نمی آمد.
واقعیت آرای باطله همین است!
+++++++++++++++++++++++++++++
آرای باطله به روایت دیگر | حمزه نوذری
جامعه شناس و استاد دانشگاه
در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای اسلامی شهر و روستا آرای باطله مسئله اساسی و مهمی شده است؛ به گونه ای که دولتمردان، پژوهشگران و عموم مردم علاقه مند هستند بیشتر درباره آن بدانند. این مسئله چنان چالش برانگیز شده است؛ که در برخی متون از آرای باطله به عنوان رتبه دوم انتخابات ریاست جمهوری یاد می شود یا گفته می شود در شهر تهران بیش از ۱۲ درصد آرا، باطله بوده است. جنبه عجیب و مهم مسئله این است که در برخی شهرهای بزرگ تعداد آرای باطله از آرای منتخب اول این شهرها بیشتر و گاهی دو برابر بوده است. مثلا آرای باطله شورای اسلامی شهر کرج ۱۶ هزار بیش از آرای نفر اول گزارش شده است.
فهم دقیق این مسئله نیازمند پژوهش علمی است. اما مهم ترین فرضیه ای که این روزها در رسانه ها مطرح شده، این است که رای دهندگان علاقه مند به مشارکت و دموکراسی هستند اما به جهت اینکه نماینده یا فردی در میان نامزدها نداشته اند، رای سفید داده اند یا به کسانی غیر از افراد تاییدشده رای داده اند. با این فرضیه، دلیل اصلی به نهادهای تعیین صلاحیت ها برمی گردد.
اما به نظر می رسد فرضیه مهم دیگری و از زاویه متفاوتی می توان برای تحلیل این مسئله مطرح کرد؛ فرضیه ترس. ترس ازدست دادن فرصت های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی. بخشی از فرضیه ای که در رسانه ها منعکس شده درست است؛ یعنی چون افراد نماینده ای نداشتند، نام افراد دیگر را نوشته یا رای سفید داده اند اما اینکه این افراد دوستدار دمکراسی هستند و برای پاسداشت آن مشارکت کرده اند، قابل نقد است. دولتمردانی که مدام دوگانه سازی می کنند و کسانی را که رای نمی دهند ضد نظم موجود و طرفدار استکبار می دانند، نقش مهمی در افزایش آرای باطله دارند. این تهدید که ممکن است نیروی غیر تلقی شوند، برخی را به سمت رای دادن سوق می دهد درحالی که نماینده ای در میان کاندیداها ندارند.
افرادی که شغل تثبیت شده ای ندارند یا قراردادهای کاری کوتاه مدت دارند یا امید دارند در سازمان رسمی مشغول به کار شوند، رای می دهند که به خاطر رای ندادن از کار بی کار نشوند یا فرصت اشتغال را از دست ندهند. برخی یارانه بگیران نگران اند که این منبع اقتصادی ناچیز را با رای ندادن از دست بدهند. مفهوم احساس ترس از دست دادن منابع و منافع، فرضیه ای است که می توان برای افزایش آرای باطله مطرح کرد. لازم است این دوگانه انگاری و گسترش این تفکر را که کسانی که رای نمی دهند غیر هستند، متوقف کنیم. افرادی که رای باطله می دهند احساس می کنند که نمی توانند از میان افراد موجود نماینده ای انتخاب کنند که تغییر ایجاد کند اما در عین حال نگران سرنوشت شخصی شان هستند.
این احساس و طرز تلقی که رای ندادن باعث ازمیان رفتن فرصت های شغلی می شود، ربطی به سیاست های کلان کشور ندارد و تاکنون نه در قانون و نه در استخدام ها و جذب و... کسی به خاطر رای ندادن طرد و محروم نشده است اما سخنان برخی دولتمردان و سیاسیون این شایعه را در میان گروه های مختلف اجتماعی شدت می بخشد. دولتمردانی که تریبون دارند نباید این احساس ترس را در جامعه رواج دهند و باعث نگرانی شوند؛ درحالی که در قانون کشور و رویه های اجرائی و اداری رای ندادن موجب از دست دادن منابع و فرصت ها نمی شود.
+++++++++++++++++++++++++++++
آرای باطله: همراهی با سیستم، مخالفت با تحریم | دکتر حسین کچوئیان
حسین کچوئیان حسین کچویان جامعهشناس، عضو هیئت علمی دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی است. پژوهشهای او عمدتاً در حوزه نظریههای کلان جامعهشناسی و جامعهشناسی معرفت قرار دارد. او فارغالتحصیل دانشگاه منچستر و دارای تحصیلات حوزوی است. گفتگو با دکتر کچوئیان درباره سیزدهمین انتخابات ریاست جمهوری در ادامه آمده است.
انتخابات اخیر ریاستجمهوری چه تفاوتی با انتخابات قبلی دارد؟ چگونه میتوان تصویر جامعهشناختی از این رویداد داشت؟
بهطور طبیعی در هر انتخاباتی باید وجوه و ابعاد مختلفی را لحاظ کرد. در کشوری مثل ایران هم وجوهی وجود دارد که بهطور معمول هیچ جای دیگری وجود ندارد. این موضوع خیلی مهمی است و باید به آن توجه کنیم. ما همچنان داریم مراحل مختلف استقرار را -از شکلگیری نظام تا ایجاد یک جامعهی مطلوب- دنبال میکنیم؛ یعنی فرایند انقلاب ادامه دارد. انتخابات را باید در این روند دید. درست است که انتخابات یک اتفاق سیاسی است، امّا مانند صحنههای دیگر یک جوشش دائمی در جامعهی ایران است که گاهی آرام و گاهی راکد میشود، ولی دفعتاً دوباره موج برمیدارد؛ یعنی نیرویی در درون جامعه وجود دارد که خودش را در انطباق با انقلاب میبیند، فهم میکند و به هر رخدادی از این منظر واکنش نشان میدهد؛ مثل سالهای ۵۶ و ۵۷. یک اتفاقی میافتد و مردم واکنش نشان میدهند. مردم ایران در هر حادثهای از جمله انتخابات همینطوری عمل میکنند!
به نظر من اصل این است. مثلاً، وقتی شهید رجایی یا آیتالله خامنهای آمدند بعد از آن دقیقاً مردم عکسالعملشان مشخص شد. ما دائماً این غلیان را میبینیم، حتی حوادثی که بعضی تفسیرهای غلط از آن کردند، مثل دوم خرداد ۷۶ یا سوم تیر ۸۴ یا سال ۸۸؛ همهی اینها بخشهایی از یک اتفاق است. در نتیجه مردم در مقاطعی که شرایط خاصی برای انقلاب بهوجودآمده، واکنش نشان دادهاند. از این منظر، من انتخابات ۱۴۰۰ را پایان دو دهه تلاش برای براندازی با ابزارهای ممکن و محتمل و در دسترس میبینم؛ این براندازی به اشکال مختلفی هم تجربه شد. به همین دلیل است که بعضیها گفتند تغییرات صندوقمحور مُرد؛ یعنی امکان ایجاد تغییر سیستم از طریق سیستم ناممکن شد. این مراحل مختلفی داشت و طرحهای مختلفی اجرا شد که بخش آخرش بسیار سختتر بود.
کمی درباره این مرحلهی آخر توضیح دهید.
همزمان یک هجمهی بیرونی و درونی اتفاق افتاد. عدهای تصور کردند مسئلهی آمریکا با ما هستهای است. به نظر من آمریکاییها مسئلهی هستهای را سازوکاری برای مراحل بعدی براندازی نرم قرار دادند؛ همان مسائلی که تحت عنوان برجامهای ۲ و ۳ مطرح شد و خیلی صریح هم گفتند. البته من همان اوایلی که برجام شروع شد، نوشتم و گفتم که این تصور غلطی است که بعضی تصور میکنند آمریکاییها به این جناح یا به آن جناح اهتمام دارند. آمریکا بهطور اساسی و محوری دنبال براندازی است و هیچ امتیازی هم نمیدهد. این اتفاق افتاد و در ادامه هم فشار همهجانبه و حداکثری آمریکا و ایجاد اختلال سیستمی در سیستم از طریق مشکلات اقتصادی را شاهد بودیم. راهکاری که اگر میخواست جواب بدهد در عدم حضور اساسی مردم در انتخابات جواب میداد.
آیا اینگونه تحریم در انتخابات اخیر در گذشته هم سابقه داشته است؟
بله! در گذشته هم بعضیها بحث تحریم را مطرح کردند، ولی هیچ موقع مثل این مرتبه نبود. در گذشته عدهای چیزهایی میگفتند، امّا هیچوقت جریان تحریم به این شدت نبود. من بههیچوجه ۴۹ درصد مشارکت را صرفاً ۴۹ درصد نمیبینم، حتی اگر کرونا و مسائل دیگر را حساب نکنیم. به نظر من سقف انتخابات ما غیر از همهپرسی جمهوری اسلامی بهسختی بالا میرود؛ چون یک کرختی سیاسی وجود دارد. معمولاً بین ده تا بیست درصد این کرختی همیشگی است. حتی رأی الان را بالای ۷۰درصد میدانم!
البته آرای باطله آرای خیلی متفاوت و شاید اعتراضی بود، ولی این آرای باطله تأیید نظام بود، همانطوری که آقا هم گفتند؛ یعنی من این سیستم را به هر صورت میخواهم. مفهومش هم این است که قضیهی تحریم انتخابات شکست خورد. این شکست، شکست فرایند ۲۰ سال اخیر بود و دیگر راهی ندارند. تجربههای متعددی را از سال ۷۸ به بعد تجربه کردند؛ انواع مختلفی از شورشها مثل شورشهای ۹۶ و ۹۸ را ببینید. در مورد اخیر داعیههای خیلی روشن و مشخصی برای دعوت مردم به اعتراض و شورش دیدیم. بعضی اصلاً توجه نمیکنند که چه سالهای بحرانی عجیبی را پشت سر گذاشتیم. مردم در انتخابات نظرشان را دربارهی تحولات روزمرهی سیاست میگویند؛ اینکه چه کسی را میخواهند و چه کسی را نمیخواهند و چه چیزی را میخواهند و چه چیزی را نمیخواهند. در انتخابات ۱۴۰۰ هیچ شرایطی برای تشویق به شرکت در انتخابات وجود نداشت که مردم پای صندوق بیایند. این انتخابات یکی از حماسیترین انتخابات کشور بود بهدلیل شرایطی که اتفاق افتاده است.
شاید کسانی که گزارهی «حماسیترین» را فهم نمیکنند، بگویند ادعای مبالغهآمیزی است.
نه! نیست؛ چراکه شرایط گذشته به ما نشان میدهد که مردم از ابتدای انقلاب در چه شرایطی رأی دادند. مثلاً، بعد از ترورهای سال ۶۰ مردم هنوز فعال و زندهاند، نیروی فوقالعادهای دارند و انرژیشان تخریبنشده و بهدلیل نقصان و نارساییها مشکلدار نشده است. آمریکاییها برای مهار انقلابها ایدهای دارند که میگویند انقلاب را دائماً باید زخمی کرد تا خون بریزد و انرژِی نهاییاش تخلیه شود. انقلابها توفندهاند، ساختارها را میشکنند و نیروی عظیم تاریخی آزاد میکنند. هشت سال جنگ و ده سال دههی اوّل انقلاب را در این فضا ببینید؛ قطعنامهی ۵۹۸ ضربهی شدیدی برای خونگرفتن از انقلاب بود، ولی همچنان این نیرو وجود داشت. بعضیها میگفتند آن نیروی توفنده بعد از پذیرش قطعنامه به پایان و به حالت انتظار رسیده است؛ امّا وقتی حضرت امام رحمهاللهعلیه حکم ارتداد و اعدام سلمان رشدی را مطرح کردند، موجی عظیمی در کشور و جهان بهراه افتاد؛ یعنی این نیرو همچنان وجود داشت.
دقیقاً همین نیرو در سال ۷۶ با وجود مشکلات در دوران آقای هاشمی دوباره ظاهر میشود و نیروی انقلاب وارد عمل شد، هرچند عدهای از آن تفسیر غلط کردند. در انتخابات ۷۶ نیروی انقلاب بود که دوباره ظاهر شد، چراکه احساس میکرد مسیر غلطی در زمان آقای هاشمی بهوجودآمده و میخواست مسیر را اصلاح کند. هرچند عدهای مسیر غلطی را ایجاد کردند. این چرخش و پیچش همینطوری آمد تا به هشت سال گذشته رسید. من جای دیگری هم گفتم که به یک معنا میخواستند مردم را به زانو درآوردند و تسلیم کنند. این نکته را نباید خیلی ساده دید! مردمی که همیشه در مقاطع مختلف اولویتشان ارزشها بوده، حالا مسئلهی اصلیشان معیشت شده است! خب، در چنین فضایی برای آمدن سر صندوق رأی هیچ مشوقی وجود ندارد. آدمهای مختلف هم انتخابهای مردم را خراب کردند. این خیلی مهم است. مردم ما هم تجربههای دموکراسیهای مثلاً ۲۰۰ ساله را که ندارند، بلکه تجربهی کوتاه چهلساله را دارند. همین الان هم میگویند برای چه بیاییم؟! خیلی راحت ممکن است رها کنند و دلیل منطقی (سختی و فشار) هم برای رها کردن دارند. به همین دلیل است که میگویم انتخابات اخیر بهشدت جزو حماسیترینهاست.
در کنار اینها بعضی اقدامات هم انجام شد. برای نخبگان تصمیمهای شورای نگهبان مهم است، امّا این موضوع برای مردم خیلی مهم نیست و از طریق نخبگان است که برایشان مهم میشود. مردم برای اینکه حرکتشان معنادار شود، لازم است که نخبگان آن را برایشان معنادار کنند. البته این اتفاق هم یک اثر کاهندهی جدی دارد. به همین دلیل این انتخابات یک انتخابات اساسی بود.
شما همهی انتخابات بعد از جنگ را همان موجهای انقلاب ۵۷ میدانید، امّا تفسیر شما مخالفان جدیای در فضای نخبگانی دارد. چگونه میتوان انتخاباتی را که در ظاهر با مشارکت کمتری نسبت به انتخابات قبلی برگزار شد تکانهی بهمن ۵۷ دانست که هنوز نیرو و انرژی دارد؟ اگر این فرضیه را بپذیریم، یعنی مردم ۱۴۰۰ همان مردم بهمن ۵۷ هستند که با امام همراه شدند؟
اصولاً حرکتهای اجتماعی تاریخ از بعثت انبیاء تا انقلابها را گروههای خاصی میسازند. اینطور نیست که همهی جامعه در جریان ساختن یک اتفاق تاریخی مشارکت مؤثر داشته باشند. مثلاً، به همین مدرنیته تا زمان قرن نوزدهم نگاه کنید! همهی غرب این پروژه را جلو نبردند، بلکه گروههای خاص با ویژگیهای مشخص برای پیشبرد این اتفاق تاریخی انگیزه و نیرو داشتند. هر جامعهای یک هستهی سختی دارد که حول آن ارزشهای اصلی که آن حرکت را شکل میدهد، پیش میآید و رخدادهای مختلف را میسازد تا بتواند به مقصد تاریخی خودش برسد یا نابود شود. تعبیری در قرآن وجود دارد که تا حدی به این معنا نزدیک است. در میان جامعهشناسان هم دیدگاه ماکس وبر بیش از همه به این نزدیک است. قرآن میگوید ائمهی کفر! از نظر قرآن همهی آدمها در ساخت جامعه نقش ایفا نمیکنند، بلکه گروههای اجتماعی خاصی هستند که این را پیش میبرند. قرآن به این توجه دارد که در هر اتفاق تاریخی مهم، گروههای اجتماعی خاصی هستند که میآیند و کل جامعه را با خودشان همراه میکنند.
میان کسانی که تحلیل سیاسی میکنند تعبیری وجود دارد که میگویند در انتخابات ایران کسانی هستند که با تکلیف شرعی میآیند. حالا تکلیفیآمدن یعنی چه؟ یعنی غیرارادی میآیند؟ یعنی بهاصطلاح عمل خودبنیادانهی دینی در آنها ظاهر نمیشود؟! یعنی کنشگر یا فعال سیاسی نیستند؟ اتفاقا خیلی هم هستند و میتوانند موجهای مختلفی را ایجاد کنند. هستهی سخت دائماً دارد خودش را تجدید میکند و توانسته بازتولید کند. نکتهی اصلی و یکی از توفیقات مهم انقلاب ما هم همین مسئله است. هیچ انقلابی نتوانسته از طریق انتخابات جلو بیاید. انقلابها معمولاً به دیکتاتوری منتهی شدند. در خود غرب هم دولتهای اوّلیهشان دیکتاتور و استبدادمنوّر بودند. امثال هابز برای دولت مطلقه نظریهپردازی کردند؛ یعنی اوّلین دولتهای مدرن، مطلقه بودند. تازه بعد از دویست سیصد سال است که شما دولتهایی را میبینید که بر اساس انتخابات میآیند، آن هم از درون قدرتهای مستقری که شکل گرفته بودند. در انقلابهای قرن ۲۰ هم که عموماً انقلابهای غیرغربی هستند کاملاً مشخص است که دیکتاتوریها آن را ادامه دادند.
یکی از مشکلات همهی این انقلابها این بوده که نتوانستهاند خودشان را بهلحاظ اجتماعی بازتولید کنند؛ یعنی در یک محدودهی حزبی خلاصه شدند و رفتهرفته نیروهایشان را از دست دادند و نتوانستند جایگزین کنند. آنهایی که میگویند بهخاطر تکلیف شرعی در انتخابات شرکت میکنند، همان هستهی سختی هستند که دائماً بازتولید و جایگزین میشوند و نیروهای جوان میآیند. اتفاقاً الان که انقلاب اسلامی در یک معنایی به بلوغ خودش رسیده است، نیروهای تراز خودش را داشته است. اکثر نیروهایی که در این سالها کشور را اداره کردند، نیروهای تراز نظام اسلامی نبودند. فکر نکنید تغییرات ایدئولوژیکی که قبل از انقلاب بود، همان هم در انقلاب تداوم پیدا کرد، نه با انقلاب یک تحول بنیادین در فهم دینی اتفاق افتاد که با قبل از خودش متفاوت بود. تمام فهم دینی قبل از انقلاب مدرنیزه یا مدرنمالی شده بود؛ از سیدجمال تا مرحوم شریعتی و بازرگان و هرکس دیگر! با امام است که اسلام در خلوصش ظهور اجتماعی پیدا میکند. ما در بدو انقلاب با نیروهای تراز این حرکت را نداشتیم، ولی الان میتوانیم نیروهای تراز خودمان را از لحاظ دینی پیدا میکنیم؛ نیروهایی که به این نگاه دینی و به این آرمانها و ارزشها معتقدند و متناسب با آن عمل میکنند.
این رخدادها و حوادث مختلف، دائماً بازسازی جامعه است. دائماً دارد خودش را بازتولید میکند، میآید و میرود. البته بعضی مواقع آن کلیت جامعه با این هستهی سخت همراه نمیشد. خیلی هم روشن است؛ چون ما حرکت ارادی داریم و ما دیکتاتوری نیستیم. ما داریم با مردم جلو میآِییم. گاهی مواقع آن بخش نمیآیند، یا قبول نمیکنند و یا همراه نمیشوند. هیچ اشکالی هم ندارد. میدانید قضیه ما مثل چیست؟ قضیه ما مثل حرکتهای حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم در زمان خودشان است. بالاخره حضرت رسول در نقاطی شکست خوردند! این نگاه میگوید که یک نیروی تاریخی در این کشور ظاهرشده که دائماً بالنده است و بخشهای مهم جامعه را هم با خودش همراهکرده و توانسته تظاهرات خوبی از خودش در زمینههای مختلف بدهد. البته در یک زمینههایی خوببوده، در یک زمینههایی هم خوب نبوده است. این نیرو بهلحاظ تاریخی بالنده است. به همین دلیل تا وقتی که فشار و هجمهی جهانی وجود دارد، این نیرو زنده است و کار میکند و ایران را جلو میبرد و بسیار امیدوارکننده است.
با این دیدگاه و نگاه امیدوارکننده، بالنده و پوینده، چطور انتخابات اخیر یک رویداد مهم، حماسی و امیدوارکننده تفسیر میشود؟
ماهیت انتخابات همین بالا و پایین رفتنهاست که در همهی دنیا وجود دارد. قبل از این هم در کشور مشارکت تا ۵۰ درصد آمده است. مگر نیامده؟! این اتفاق گاهی تکرار میشود و من برای همین میگویم این پنجاه درصد آن پنجاه درصد نیست. متفکری دربارهی مسیحیت میگوید وقتی شارلمانی، یعنی امپراتوری روم مسیحی شد و اروپا به مسیحیت گروید، اتفاقی که افتاد -در عین اینکه مثبت بود، منفی هم بود- این بود که خیل عظیمی به مسیحیت پیوستند. خب، هر جامعهای آدمهای متفاوتی دارد. شما نباید توقع داشته باشید با هر وضعیتی همهی آدمها بیایند. مشارکت در انتخابات در غرب به زیر چهل و سی درصد رسیده و تنزل پیدا کرده است.
شبکه ۲۴ فرانسه در مورد انتخابات اخیر فرانسه میگوید دو دلیل برای مشارکت کم وجود داشت؛ یکی اینکه تابستان بود و دیگر اینکه کرونا بود و چون قرنطینه هم نبود، مردم رفتند شام بخورند و به فکر شام شبشان بودند. ببینید چقدر این تحلیل آبکی است! حالا این را مقایسه کنید با یک جامعهای مثل ایران که زیر فشار عجیبی قرار دارد. نیویورک تایمز بعد از انتخابات تحلیل جالبی مینویسد و میگوید ظاهراً این انقلابها از بحرانها سختتر میشوند و تضعیف نمیشوند. مفسر این روزنامه این حرف را بر اساس همین انتخابات ما نوشته است.
معنی این تحلیل چیست؟
یعنی این حوادث بهجای اینکه انقلابها را ضعیف کند، سختتر و قویترشان میکند و مورد انقلاب ایران مشخصاً همین وضعیت است که دائماً از بحرانها سختتر میشود. بحرانها و حوادث کمتر از این باید دولتها و حکومتهایی را برمیانداخته است. این را ما نمیگوییم، خود غربیها میگویند. بگذارید من بشمارم؛ انقلاب که پیروز شد، کردستان و ترکمنصحرا و جنگ و بحران سیاسی سال ۶۰ و ۶۱ اتفاق افتاد. بخشی عظیمی از نیروهای سیستم را ترور و حذف کردند. بخش مهمی از سرپنجههای انقلاب در جامعه حذف شدند. تمام آدمهایی که ترور شدند، نخبه بودند. آدمهای کوچه و بازار بودند، ولی هر کدام بعضاً یک امت بودند. ۱۷هزار نفر شهید شدند. بعد از جنگ قضیهی سلمان رشدی پیش آمد. در دههی ۷۰ مسئلهی میکونوس پیش آمد و سفارتهای خارجی بسته شد.
در بحران سال ۷۶، عدهای شروع به براندازی کشور کردند و مشکلات مختلفی مثل تحریم پیش آمد. در مجلس تحصن کردند! کجای دنیا مجلسش علیه سیستم تحصن میکند و بعد به بالاترین مقام کشورش نامه مینویسد که جام زهر را بنوشد! بعد از این هم مسئله هستهای و حملهی آمریکا به عراق و افغانستان اتفاق میافتد. حملهای که هدفش ما بودیم. بخشهای مختلف یک طرح بود که ما را بزنند. بعد سال ۸۸ هنوز به ۹ دی نرسیده دوباره مسائل هستهای، تحریمهای فلجکننده و سوریه و داعش رخ میدهد. اینها شوخی نیست! در ضمن من مسائل اقتصادی را نگفتم! همهی این مسائل و مشکلات متوجه ما بوده و هر کدامش باید ما را از پا درمیآورد، ولی مردم ایستادند. حالا و در این ۸ سال اخیر مردم تحت فشار شدید قرار گرفتند تا به زانو درآیند. واقعاً مردم چطور با این هزینهها زندگی میکنند! مردم کلافهی این وضعاند! تا چندسال پیش برای خرید خانه ۱۰۰ میلیون تومان میدادند، الان باید همان خانه را یک میلیارد بخرند.
با این وضعیت، بدنهی مردم باز هم پای صندوقهای رأی آمدند و این ارزشمند است.
بله، بعضی از افراد بهدرستی گفتند که باید از کسانی که پای صندوق آمدند پرسید که چرا آمدند، نه اینکه برویم سراغ کسانی که نیامدند و بپرسیم چرا نیامدند! این مردم بسیار نجیباند. عدهای میخواستند شورش کنند و توقع داشتند که شورش شود و به همین دلیل هم تحریم انتخابات را اینجوری پیش بردند. فکر میکردند تحریم انتخابات اتفاق میافتد، ولی نیفتاد.
تفسیر شما از آرای باطله چیست؟
من نهتنها کسانی که رأی دادند، بلکه دست کسانی که آرای باطله دادند را هم میبوسم. مردم عجیبوغریب و مقاومی شدهایم! مردم ما واقعاً مردِ میدان شدهاند و دارند بزرگیهایی از خودشان نشان میدهند. آرای باطله هم همینطور؛ عدهای به افرادی رأی دادهاند که در میان نامزدها نبودند. بخشی از قضیه را هم معلول اشکالات اجرای نادرست انتخابات میدانم. من معتقدم مردم وقتی میآیند و همزمان با چهار انتخابات مواجه میشوند، دچار اغتشاش ذهنی میشوند و فضا سرد میشود.
منظورتان این است که برگزاری همزمان چند انتخابات باعث اثر منفی در مشارکت میشود؟!
بله! بیمیلی ایجاد میکند. شما سر صندوق رأی نمیدانید که باید چه کار کنید و مجبور میشوید از دست دیگری نگاه کنید تا بفهمید! باید به مردم برای رأیدادنشان احساس عزت بدهیم. وقتی فرد معطل و اذیت و کلافه میشود، یک چیزی میاندازد و میرود. در آرای باطله هم عدهای آدمهای خاصی را میخواستند که در لیست نامزدها نبود. این رأی همزمان با قبول سیستم و رد تحریم انتخابات حرف خودش را زده است و من مشکلی در آن نمیبینم.
بهعنوان سؤال آخر، نخبگان در این انتخابات چه نمرهای گرفتند؟
نخبگان سیاسی و فکری که خود ما هم جزو آن هستیم، بهطور کلی نمره خوبی نمیگیرند. بسیاری از نخبگان، قدر این انقلاب را ندانستند. اینها ربطی به مردم ندارد. از مردم چه توقعی هست؟! توقع این است که همراه باشند، مقاومت کنند، بیایند و کمک کنند. خب، آمدند و همراهی کردند. گیرهای اصلی سیستم ما، معلول عملکرد نخبگان بوده و نخبگان نمره خوبی نیاوردند.
همین الان بعد از گذشت چهلوسه سال از انقلاب، عدهای از بیست سال قبل کشور را درگیر سکولاربودن یا نبودن کردهاند. معنا دارد؟! انقلاب اسلامی در کشور اتفاق بیفتد بعد عدهای قصهی سکولاربودن یا نبودن را به اسم نخبه، به اسم روشنفکر، به اسم متفکر و به اسم سیاسی راه بیندازند. خب، این یعنی چه؟ خیانت آشکارتر از این میشود؟! بهلحاظ تاریخی اگر سکولاریسم مجال ریشهگرفتن در این جامعه را داشت که قبلاً پا میگرفت. واقعیتهای تاریخی دست من و شما و این و آن نیستند؛ انتخاب ارادی نیست، بلکه یک انتخاب تاریخی است. یک جریان دینی آمده و توانسته مردم را بسیج کند. بعد شما بهجای اینکه روی این بنا بسازید و بالا بیایید، این بنا را تخریب و مسئلهدار میکنید؟! اگر ولایت فقیه نبود مثل همهی جاهای دیگر دنیا و در تمام انقلابها، انقلاب ما هم به دیکتاتوری منتهی میشد. تنها امکانی که نگذاشته انقلاب تبدیل به دیکتاتوری شود، ولایت فقیه است؛ بدون تردید و بدون هیچ ابهامی!
ساختارهای اجتماعی بنیان میخواهند. اگر این بنیان نباشد، طرفین رقابت میکنند و وقتی قدرت را گرفتند، دیگر ول نمیکنند و انقلاب تبدیل به دیکتاتوری میشود؛ کاری که در برخی کشورهای دیگر مانند الجزایر شد. جامعه یک عمود و بنیان میخواهد. ما توانستیم در این سیستم چنین امکانی ایجاد کنیم، آنوقت یک جریان بیاید و همین را بزند! همینی که تنها امکان مشارکت مردمی و انتخابات در این کشور است. چیزی که اگر نبود همه چیز روی هوا رفته بود یا دیکتاتوری میشد. بهلحاظ ساختاری این واقعیت قضیه است. راه دیگری وجود ندارد. مگر در دورههای سابق نمیخواستند ریاستجمهوری را افزایش دهند؟! طبیعت قدرت این است. میل به اطلاق دارد. حالا شما کسی و ساختاری و نهادی و جایگاهی را در یک نظم دینی پیدا کردید که این امکان را به شما میدهد، آنوقت شما بیایید تخریبش کنید! این بزرگترین خیانت نخبگان است.
+++++++++++++++++++++++++++++
چرا پروژه تحریم انتخابات شکست خورد؟ | عباس سلیمی نمین
عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، مدیر مسئول سابق کیهان هوایی به مدت ۱۳ سال بوده است. وی از پژوهشگران و روزنامهنگاران شناختهشده است. آنچه در ادامه می خوانید گفتگویی است با سلیمی نمین در خصوص حواشی سیزدهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران.
بهعنوان سؤال نخست، مشارکت مردم در انتخابات ۱۴۰۰ به چه شکل بود و تحلیل شما از حضور مردم چیست؟ چه عواملی موجب کاهش یا افزایش مشارکت میشود؟
به نظر من حضور مردم در شرایط تحریمهای فلجکننده، در شرایط کرونا و در شرایط عملکرد بسیار بد برخی دستگاههای اجرایی بسیار قابل قبول و ارزشمند بود و جای سپاسگزاری دارد. ما انتخابات بسیار ارزندهای را پشت سر گذاشتیم. البته انتخابات دارای پیامهای مختلفی است و باید حتماً این پیامها دریافت شود. در واقع صندوق رأی مطمئنترین وسیله برای انتقال پیام است و نباید در این پیامها تردید کرد.
بحث مشارکت مردم هم یک بحث مبنایی است. مردم باید نتیجهی چرخش قدرت را بهطور کلی مثبت ارزیابی کنند؛ یعنی ذهنیتشان برای آمدن پای صندوق و دادن رأی به یک جریان سیاسی باید مثبت باشد. اگر منفی باشد بهتدریج یأس نسبت به رأیدادن ایجاد میشود. با رأی مردم فرصت برای تغییر فراهم میشود و تغییر میتواند بسیاری از انحرافات و آفات را برطرف کند. ما عملکرد جریانات سیاسی را ابتدا نسبت به تغییر باید مورد بررسی جدی قرار بدهیم که آیا عملکرد جریانات سیاسی امیدوارکننده است؛ یعنی مردم را ترغیب و تشویق میکند که پای صندوقهای رأی بیایند یا خیر.
باید دید آیا نوع مواجههی جریانات سیاسی با مردم در ارتباط با تغییر برای تداوم این کار مشوق مردم است یا خیر؛ من در یک نگاه کلان باید عرض کنم که خیر، مشوق نیست. نه اینکه یک جریان خاص بهگونهای عمل کند که ضد مشارکت مردم باشد، بلکه هردو جریان طیف سیاسی مهم که در کشور وجود دارند، نوع مواجههشان با رقیب مواجههی سازندهای نیست. این عدم برخورد سازنده با رقیب تأثیراتی هم در مردم میگذارد. اینجوری نیست که صرفاً تأثیراتش در رقیب خلاصه شود. وقتی شما محکم و با قاطعیت میگویید که این دولت در هشت سال هیچ کار مثبتی نکرده، یعنی دارید عملکردهای مثبت او را تخطئه میکنید. نسبت به عملکردهای منفی یا آنچه که انجامنشده، میشود بهگونهای سخن گفت که تأثیر منفی نگذارد، ولی وقتی کل عملکرد یک دولت تخطئه میشود، اجماعی در ذهن رأیدهندگان شکل میگیرد که همه معترف میشوند که این دولت هیچ کار مثبتی نداشته و طبیعتاً نسبت به رأیدادن ناامید میشوند؛ یعنی رأیدادن را منشأ تغییر و تحول و روبهجلوبودن نمیدانند و بهصورت مقطعی دچار یأس جدی میشوند. به تحرک واداشتن کار سادهای نخواهد بود، چراکه زمان میبرد تا مجدداً امیدوار به تأثیرگذاری شوند.
برخی تصور میکنند که اگر خط قرمز روی همهی عملکرد دولت بکشند کار خوب و انقلابی انجام دادند، درحالی که اینچنین نیست. ضمن اینکه منصفانه هم نیست و تأثیرات منفی در مشارکت میگذارد؛ چون در همین دولت آدمهای صادقِ منشأ تأثیر هستند که دارند خدمت میکنند. قطعاً این دولت ضعفهای اساسی و چشمگیری دارد، امّا اگر ما بهگونهای سخن بگوییم که تلقی مخاطب این شود که نظام نمیتواند از چرخش قدرت بهرهای ببرد و قادر به مدیریتکردن نیست، تأثیرش این میشود که افراد پای صندوق رأی نیایند؛ یعنی بهدنبال تغییر از طریق صندوق رأی نیستند و صندوق رأی را مشکلگشای خودشان نمیدانند.
بنابراین، اوّلین مسئلهی قابل توجه در ارتباط با بحث مشارکت این است که نباید حاصل چرخش قدرت را منفی قلمداد کنیم. اگر چنین کاری کردیم چرخش قدرت جاذبهای نخواهد داشت، درحالی که چرخش قدرت علاوه بر اینکه نوآوری ایجاد میکند، آفتها را هم از سیستم و چرخش قدرت دور میکند و نتایج بسیار زیادی دارد. البته چرخش قدرت دارای هزینه است، امّا حاصل و دستاوردش برای مردم خیلی بیشتر از هزینهای است که در این زمینه ایجاد میکند.
مسئلهی بعدی در مورد انتخابات، طیفهای سیاسی است. طیفهای سیاسی در دورانی که در قدرت هستند برای نقشآفرینی فقط نباید فردی را معرفی کنند و برای او رأی جمع کنند که به جایگاه قوهی مجریه برسد، بلکه باید بعد از قرارگرفتن او در جایگاه ریاست قوهی مجریه نظارت داشته باشند و بر اعمال، رفتار، کمکاریها و خطاهایش ورود کنند و اظهارنظر داشته باشند. اگر این اتفاق میافتاد، الآن با چنین شرایطی خصوصاً در انتخابات مواجه نبودیم؛ یعنی شخصیتهایی که رئیس دولت یازدهم و دوازدهم را به ملت توصیه کردند، اگر در جریان عملکرد این دولت هم ورود میکردند و یک هویت مستقلی از خودشان نشان میدادند، در آستانهی انتخابات میتوانستند پایگاه رأی خودشان را فعال کنند. آنچه که سرنوشت یک دولت را با حزب یا طیف او کاملاً گره میزند، بهنوعی که هیچ هویت مستقلی برای او قائل نمیشوند، سکوت آنها در برابر خطاها و لغزشها و کمکاریهاست. اگر بهموقع موضعگیری کنند و وارد میدان شوند و در مورد مسائل مختلف اظهارنظر داشته باشند اینگونه نخواهد بود؛ چون غالباً احزاب سیاسی وقتی فردی را معرفی میکنند، سعی میکنند که قبل از جامعه در مورد برخی خطاها ورود کنند تا جامعه احساس نکند که حزب احساس مسئولیت در قبال مسائل و منافع ملت ندارد.
مسئلهی دیگری که در آستانهی انتخابات با آن مواجه بودیم، کرونا بود. کرونا تأثیراتی در جامعه داشت و در نظرسنجیها هم کاملاً این مطلب را نشان میداد؛ یعنی بیست درصد احتمال عدم مشارکت نسبت به این موضوع داشتند که از این بیست درصد، ده درصدش قطعی مشارکت نمیکنند. بنابراین، تعداد قابل توجهی از افراد بهدلیل کرونا بنای شرکت در انتخابات را نداشتند.
مسئلهی دیگری که شاید اوّلینبار در این انتخابات با آن مواجه بودیم، دعوت به عدم مشارکت بود که قبلاً وجود نداشت؛ یعنی ما پدیدهای داشتیم که برحسب ظاهر میخواست مشارکت کند، ولی چون میدانست که قطعاً امکان نامزدی نخواهد داشت طبیعتاً خط تحریم را دنبال میکرد؛ امّا بعضی در این انتخابات به نام مشارکت وارد میدان شدند، ولی میدانستند که میخواهند چه کار کنند و در نهایت عدهای را به عدم مشارکت سوق دادند. ظاهر قضیه مشارکت بود، امّا رسماً اعلام کردند که قانون اساسی و ساختار مشارکت را قبول ندارند. طبیعتاً با این موضعگیری امکان حضور در انتخابات را نداشتند و منجر به غیرفعالشدن عدهای در انتخابات شدند. اینها از ابتدا عملاً بنا را بر تحریم انتخابات گذاشته بودند؛ یعنی بنا نبود که طرفداران خودشان را به پای صندوقهای رأی بکشند، بلکه میخواستند آنها را بهگونهای قانع کنند که مشارکت نکنند. حتی به شهرستانها رفتند و عدهای را با خودشان همراه کردند تا از صندوقهای رأی جدا شوند. اینکه این موضوع چند درصد رأی را توانست از صندوقها دور کند، باید در موردش مطالعات میدانی صورت بگیرد که چند درصد در جداکردن آراء از صندوقهای رأی تأثیر داشته است.
مسئلهی دیگری که در این دوره ما با آن مواجهیم، خود دولت است که بهدلیل کمکاریها، لطماتی به جامعه زد و جامعه را از حالت عادی خارج کرد؛ یعنی جامعه الآن شرایط عادی ندارد و از عملکردهای دولت در بُعد معیشت و ادارهی زندگی گلایه دارد. خب، در شرایط جنگ اقتصادی افراد باید دل به دریا بزنند و ایثار و فداکاریشان بیشتر شود، امّا ایثار و فداکاری برخی مسئولان در این زمینه برای جامعه خیلی مشهود نبود.
نقش عوامل خارجی و رسانهها و ایادی دشمن در این انتخابات به چه شکل بود؟ بهعبارت دیگر، در کنار برخی مشکلات در داخل کشور، نقش تحرکات اپوزیسیون و القائات خارجنشین در این میان چه بود؟
بله، مسئلهی دیگری که در این دوره استثنایی بود، ایجاد شبکهای گسترده و پیوند بین جریانات مختلف ضدانقلاب بود. غالباً نیروهای مخالف جمهوری اسلامی در خارج از کشور با هم اختلافات جدی دارند و کمتر حول یک موضوع متمرکز میشوند و گردهم میآیند، ولی در این انتخابات جریانات مختلفی با همدیگر همآوا شدند؛ یعنی نیروهای وابسته به ساواکیها و بقایای پهلوی، گروه مجاهدین خلق، گروه نیروهای سیاسی خارجشده از ایران در سال ۸۸ و کلیهی نیروهایی که در خارج از کشور حضور دارند، خطّ تحریم را در یکسال گذشته بهطور جدی و پررنگ تبلیغ کردند. البته در آستانهی برگزاری انتخابات برخی جهتگیریهایشان را عوض کردند، ولی در کل برنامهی هماهنگی در ارتباط با انتخابات شکل گرفت و رسانههای فارسیزبان بهویژه ایران اینترنشنال منعکسکنندهی مطالب بودند.
البته ما باید به شرایط تحریمهای سخت دشمن که فشار اقتصادی بر مردم ایجادکرده هم توجه کنیم. ما با این شرایط به چنین انتخابات بسیار تعیینکننده نزدیک شدیم. اینکه گفته میشود همهی کسانی که واجد شرایط رأیدادن هستند در انتخابات مشارکت میکنند، حرف درستی نیست. ما در هیچ انتخاباتی مشارکت صددرصدی نداشتیم؛ حتی در سال ۸۸ که رقابت به حد انفجار رسید و جامعه را دوقطبی کرد و انگیزه را برای مشارکت در طیفهای سیاسی مختلف به بالاترین حدش رساند، مشارکت بیشتر از ۸۵درصد نشد؛ یعنی ۱۵درصد قطعاً مشارکت نکردند. البته عدهای این قضیه را با رفراندوم سال ۵۸ مقایسه میکنند و میگویند در رفراندوم ۹۸درصد جامعه شرکت کردند. رفراندوم با انتخابات خیلی فرق میکند. ضمن اینکه رفراندوم بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب برگزار شد که آنموقع اتحادی حول تغییر رژیم پهلوی اتفاق افتاد و همهی مردم ایران مشارکت کردند برای اینکه به پهلوی و بیگانگان نه بگویند. این با رقابت خیلی فرق میکند و اصلاً قابل مقایسه نیست.
بنابراین، در طول چهل سال گذشته، ما بیشتر از ۸۵درصد مشارکت نداشتیم. پس در انتخابات اخیر نیز ما نسبت به مشارکت سال ۸۸، ۳۵درصد غایب داشتیم؛ یعنی ۳۵درصد بههیچوجه به صندوقهای رأی مراجعه نکردند. البته همانطور که اشاره کردم، ۱۰درصد از این ۳۵درصد به کرونا برمیگردد و شاید ۱۵درصد دیگرش هم به عدم آمادگی پایگاه رأی یکی از احزاب سیاسی کشور و مسائل معیشتی مربوط میشود. برخی هم تحت تأثیر القائات بیگانگان قرار گرفتند که بهمعنی شکست تحریم است. علت عصبانیشدن کشورهایی که خطّ تحریم را دنبال میکردند همین مسئله بود. یکسال هزینه و سرمایهگذاری و تبلیغات گسترده کردند، ولی فقط درصد معدودی جامعه پاسخ مثبت برای تحریم انتخابات دادند.
حادثهای هم که در لندن رخ داد کار خود انگلیسیها بود؛ یعنی خودشان منافقین را به میدان آوردند تا به رأیدهندگان حمله کنند. این اوج عصبانیت انگلیس را نشان داد. انگلیسیها در کشورهای تحتالحمایهی خودشان مثل نیوزلند، استرالیا و کانادا کارشکنی جدی کردند. البته در لندن برایشان خیلی مفتضح بود که نگذارند رأیگیری صورت بگیرد، امّا دست منافقین را برای حمله به رأیدهندگان باز گذاشتند. این واکنش نشاندهندهی شکست آنها بود. اگر پاسخ مثبت به دعوت انگلیسیها و رسانهها و عوامل وابسته به آنها جواب داده بود، این کار را نمیکردند. این کار برایشان خیلی بار سیاسی داشت و افتضاحی برای آنها بود.
به نظر شما این انتخابات چه تأثیراتی در جامعه دارد و فعالان عرصهی سیاست چگونه باید نسبت خود را با تحولات ناشی از تصمیم مردم که پای صندوق رأی حاصلشده هماهنگ کنند؟
ما در این انتخابات مشارکت قابل تحسینی را از جانب مردم شاهد بودیم؛ یعنی مردم در این شرایط بسیار سخت و دشوار روحیهی جدیدی را بهدست آوردند و امیدواری برای تغییر را به جامعه تزریق کردند. متأسفانه ما تنها کشوری هستیم که وقتی در آستانهی انتخابات قرار میگیریم بسیار نگرانی بر ما حاکم میشود و هر دوره هم انتخابات نگرانی بیشتری را به جامعه منتقل میکند. علت عمدهاش هم این است که بین طیفهای سیاسی که نظام آنها را بهرسمیت شناخته هیچ ارتباطی وجود ندارد؛ چون ارتباط وجود ندارد، زمینهی اخلال در روابطشان بسیار زیاد است؛ یعنی راحت میتواند در بینشان اخلال ایجاد شود؛ امّا در این انتخابات ما میتوانیم جریانات و طیفهای سیاسی را به دو دسته تقسیم کنیم. کسانی که از مردم دعوت کردند که مسائلشان را از طریق صندوق رأی دنبال کنند و کسانی که از صندوق رأی برای پاسخ به نیروهای خارجی یا لجبازی با نیروهای سیاسی داخلی استفاده کردند.
باید با کسانی که دعوت به صندوق رأی کردند، ارتباطاتمان را تقویت کنیم، نه اینکه دست از نقطه نظرات سیاسی خودمان برداریم بهخصوص آنهایی که به رقابت داخلی بر اساس قانون پایبندند و پایبندی از خودشان نشان میدهند. ما در این انتخابات میتوانیم بر سر یکسری وجوه اشتراکی با هم ارتباط داشته باشیم. این وجوه اشتراکی قابل توجه است و وجه اشتراک مهمی دارد. اینکه صندوق رأی مبنای تحولات است، خودش مبنای بسیار ارزشمندی است و جامعه را روبهجلو میبرد و هم مردم را رشد سیاسی میدهد و هم نظام سیاسی ما را تقویت میکند.
امیدوارم رسانهها و فحول سیاسی این مسئله را دنبال کنند. ما تنها کشوری هستیم که بین جریانات سیاسی هیچ ارتباطی وجود ندارد. باید حتماً بینشان یک اشتراکی وجود داشته باشد. اینها دشمن نیستند. اگر اینها نیروهای فعال در عرصهی سیاسی کشورند، باید با هم ارتباط سازنده داشته باشند و با همدیگر کار کنند. هیچکدام از اینها نمیتواند رقیب خودش را نابود کند؛ چون نظام نمیگذارد یک جریان به تنهایی در کشور حاکم شود. نظام میخواهد رقابت و چندگانگی و تنوع سلائق در ارتباط با فضای سیاسی باشد.
در پایان اگر نکته یا جمعبندی از مطالب دارید، بفرمایید.
این انتخابات پیامهای مختلفی برای سیاسیون و هم برای نیروهای فرهنگی و نیروهای احزاب سیاسی دارد. امیدوارم هرکدام از دستاندرکاران کشور بتوانند پیام لازم را کسب کنند و در مسیر اعتمادسازی مجدد گام بردارند و کار را بر رئیسجمهور منتخب سهل کنند. ما باید بهخاطر مصالح جامعه در برخوردهای سیاسیمان انصاف را مبنا قرار بدهیم و تلاش کنیم که دغدغهی مردم بر همهی امور اولویت پیدا کند. باید مطالعات و تحقیقات خوبی در موضوع انتخابات و مشارکت مردم صورت بگیرد تا بتوانیم وظیفهی خودمان را در سالهای پیش رو بشناسیم و به آن عامل باشیم. گلایهی جامعه از برخی از بخشها درست و بحق است، چراکه عملکردها خوب نبوده و باید بهطور قطع جبران شود. باید بهگونهای عمل شود که اعتمادها ترمیم شود تا بتوانیم در جامعه اعتمادسازی کنیم و این بهسهولت ممکن است. باید صداقت را در عرصههای مختلف اجرایی احیاء کنیم.
+++++++++++++++++++++++++++++
رادیکالیسم در برابر جمهور | مهدی سعیدی
تحلیلگر مسائل سیاسی
انتخابات 1400 را از منظرهای مختلفی میتوان بررسی کرد. یک جنبه مواجهه جریان تحریمگر انتخابات بود که در مقابل جریان انقلابی قرار داشت و تلاش کرد با سوء استفاده از نابسامانی اوضاع اقتصادی، بهرهبرداری خود را کرده و مردم را از حضور در پای صندوق رأی دلسرد کند؛ اما آنچه در 28 خردادماه محقق شد، از آنچه انتظار داشتند، بسیار فاصله داشت. انتظار خط تحریم، مشارکت زیر 30 درصد بود که میتوانست پیروزی ارزشمندی برای آنان باشد، اما حضور 49 درصدی ملت در شرایط دشواری که شرح آن خواهد رفت، تحریمگران را در بن بست قرار داد.
فردای انتخابات نیز ماجرای تحریمکنندگان تمام نشده و مصادره نتیجه انتخابات در دستور کار آنان است و تلاش دارند با تفسیر به رأی نتایج، کمی از ناکامی خود بکاهند! در این میان جریان رادیکالی در حال شکلگیری است که رسماً از خداحافظی با صندوق رأی سخن میگوید و مدعی است: «اصلاحات صندوق محور مرده است»! تلاش جدید این جریان القای «غیردموکراتیک بودن انتخابات» است.
سعید حجاریان در یادداشتی با عنوان «جمهوری به شرط لا» مدعی پایان جمهوریت در جمهوری اسلامی شده و میگوید: «اکنون، با انتخابات ریاستجمهوری دوره سیزدهم وارد دورهای جدید از جمهوریت شدیم که «جمهوریت بهشرط لا» یا به بیان دقیقتر «جمهوری لاجمهور» توصیفکننده آن است. در انتخابات ۱۴۰۰ پروژه بیگانهزدایی از سیستم تحت لوای نظارت استصوابی و سایر ابزارهای حذفی به نقطه اوج خود رسید؛ بهنحوی که همه رؤسایجمهور بالقوه آمدند و هیچکس نماند! هیچ فراکسیونی در درون نظام سیاسی نماینده واقعی خود را نداشت و صرفاً ساخت قدرت طیفی از نامزدهای خود را تأیید کرد و در ویترین انتخابات چید.
در جمهوری لاجمهور رقابت و مشارکت توأمان کاهش یافت و شد آنچه شد!» در مورد این اظهارات باید به چند نکته توجه کرد:
1ـ نگاه به آمار ادوار انتخابات ریاستجمهوری، میانگین مشارکت مردم را 67 درصد نشان میدهد. به واقع بطور میانگین، 33 درصد مردم در دوازده دوره گذشته نیز در انتخابات شرکت نکردهاند! اگر میزان مشارکت در انتخابات 1400 را 49 درصد بدانیم، اختلاف حدود 18 درصد خواهد شد که علت آن عواملی چون شیوع بیماری کرونا و ناکارآمدی دولت خواهد بود.
اینکه کرونا باعث شده در تمامی انتخاباتهای یک سال و نیم گذشته در جهان، کاهش مشارکت 10 تا 20 درصدی را ثبت کنیم، موضوعی نیست که نویسنده مقاله از آن بیاطلاع باشد، اما اغواگرانه تلاش دارد تا این حقیقت را پنهان کند و اغراض نادرست مطلوب خود را نتیجهگیری کند! در کنار کرونا، کارآمدی دولتی قرار دارد که هشت سال پیش با حمایت نویسنده مدعی، و همفکرانش به قدرت رسیده است! دولتی که در ناکارآمدی آن در ماههای پایانی صدای همه را در آورده است و حاصل آن شده است که جامعه در بدترین شرایط به استقبال انتخابات رفته است! عاملی که بدون شک مهمترین عامل کاهش مشارکت به حساب میآید!
2ـ حقیقت دیگر آنکه در این انتخابات «بانیان وضع موجود» حرفی برای گفتن نداشتند، نه آنکه نمایندهای برای حضور نداشته باشند! بهترین گزینههای این جریان (که اغلبشان مبتنی بر قانون احراز صلاحیت نشدند) نیز نمیتوانست چندان به آرای آقای همتی در انتخابات بیفزاید! چرا که کارنامه باز این جریان پیش روی ملت، اعتباری برای این جریان باقی نگذاشته است!
شاهد این مدعا، ناکامی تاریخی فهرست مطلوب این جریان در انتخابات شوراهای شهر است که تحت عنوان «لیست جمهور» انتشار یافت و حمایت رسمی رئیس دولت اصلاحات را نیز به همراه داشت، اما با اختلاف فاحشی ناتوان از ورود به ساختمان بهشت شد! ضمن آنکه مشاوران افراطی همتی و مهرعلیزاده در مناظرات همه تلاش خود را برای رادیکال کردن اوضاع فضای انتخابات از طریق رقیبهراسی کردند، اما شگردهای سوخته آنان نتوانست اعتمادی در مردم ایجاد کند و رأی 2/5 میلیونی نامزد این جریان به خوبی پایان کار آنان را آشکار کرد! اصلاحطلبان به جای فرافکنی و متهم کردن جمهوری اسلامی به عبور از جمهوریت، باید عامل اصلی به محاق رفتن اصلاحطلبی را در ناکارآمدی این جریان دنبال کرد که جز با بازاندیشی و خانه تکانی جدی اردوگاهی قابل جبران نخواهد بود.
+++++++++++++++++++++++++++++
چرا این انتخابات، حماسه بود؟ | محمدحسین صفارهرندی
محمدحسین صفار هرندی سیاستمدار، روزنامهنگار و از اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام است که از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران بود. آنچه در ادامه می خوانید خلاصه گفتگوی صفارهرندی با خبرگزاری تسنیم درباره انتخابات ریاست جمهوری 1400 است.
* ما در شرایطی انتخابات را برگزار کردیم که نارضایتی مردم از کسانی که بیشترین توقع از آنان برای خدمترسانی به مردم میرفت، زیاد بود. این توقع و انتظار از دولت بود؛ البته این گفتۀ من بهمعنای ناسپاسی نسبت به خدمات خوب دولتها در همه دورهها نیست. در دولت یازدهم و دوازدهم نیز بالاخره بعضاً خدمات اثرگذاری صورت گرفت، اما این اقدامات در قیاس با آن چیزی که باید باشد، بهقدری دچار اختلال شد که گاهی این تعبیر بهکار میرفت که میزان محبوبیت دولت و شخص آقای رئیسجمهور به کمتر از 7 درصد تنزل پیدا کرده است.
* این سطح از نارضایتی از دولت فعلی، حتی در مورد آن کسی که مجبور شد از کشور فرار کند هم وجود نداشت. البته آن موقع نظرسنجی و این برنامهها نبود، اما از فحوای کلام روزمره مردم و مقایسه آن با حالوهوای آن روزهای مردم میشد چنین چیزی را فهمید. در آن موقع نارضایتی از دولت و رئیسجمهور اینقدر زیاد نبود، البته من این را با تأسف میگویم و بابت آن خوشحالی نمیکنم.
* عدهای بدخواه، از حس تغییرخواهی مردم، القای یک زاویه مبنایی با اصل حکومت و نظام را در دستور کار قرار دادند و این سوءاستفاده را کردند تا تغییر را بهمعنای تغییر در سطح نظام و انقلاب تفسیر کنند، این سوءاستفاده و در خوشبینانهترین حالت این سوءبرداشت، با وجود اینکه بارها پاسخ داده شده بود، باز هم نیاز به پاسخ داشت.
* نگرانیهای گسترده از کرونا یکی دیگر از عوامل بسیار مهم در مشارکت بود؛ بین 16 تا 20 درصد پاسخدهندگان در نظرسنجیها گفته بودند که شاید بهدلیل کرونا منصرف شوند و در انتخابات شرکت نکنند. ازآنجایی که برمبنای روشهای معمول در نظرسنجیها، نصف این میزان را محقق در نظر میگیرند، بین 8 تا 10 درصد کسانی که تصمیم داشتند در انتخابات شرکت کنند، بهدلیل کرونا احتمالاً منصرف شده شرکت نکردند.
لذا کرونا عنصر تأثیرگذاری در عدم شرکت برخی افراد در انتخابات بود. برخی از دوستان ابراز خوشحالی میکردند که "رقم مشارکت در بعضی از نظرسنجیها به 54 و 55 درصد رسید"، اما من در ذهنم میگفتم "بهدلیل کرونا باید حدود 10 درصد از این رقم کمتر حساب کنید".
اما اگر بخواهیم این انتخابات را از منظر میزان مشارکت دقیقتر معرفی کنیم، باید بگویم مشارکت 58.8 درصد بوده است؛ یا اینکه حداقل باید گفته شود مشارکت 55 درصد بود. انتخاباتی که برگزار شد، با نُرمهای مألوف و شناختهشده همخوانی دارد، ضمن اینکه ما در گذشته، انتخاباتی داشتیم که میزان مشارکت 51 و 53 درصد بود.
* به عواملی که اشاره شد، کمپین رأی بی رأی و آن رفتار مغولوار برخی از مخالفان همچون منافقین هم باید اضافه شود. این گروه نمیتوانستند در داخل جلوهای داشته باشند، اما در خارج، تاریخ جلوههایی از آن را ثبت کرد. آنها افراد را بهجرم رفتن پای صندوق رأی و استفاده از حق دموکراسی مورد ضربوشتم قرار دادند، انگشتهای برخیشان را شکستند، جالب اینکه این کار در غرب هم صورت گرفت، اگر در یک کشور جهان سومی اتفاق میافتاد، جای تعجب نداشت اما آن اتفاقات در غرب و جلوی چشم پلیسهای اروپایی اتفاق افتاد.
* به هیچ وجه در گذشته این اتفاقنظر میان گروههای مخالف نظام و تبلیغ برای تحریم انتخابات وجود نداشت، بیشتر هم با تمسخر مواجه میشدند.
* آن چیزی که این بار ماجرا را آزاردهنده کرد، وجود یک تمایل از داخل و از بین برخی افراد و گروههای سیاسی در راستای آنان بود. بعضی از جریانها، جلوهای از خودشان نشان دادند که یا مستقیماً گفتند "پای صندوق رأی نمیرویم" یا اینکه "نباید بروید". آن آقایی که من و شما خوب میشناسیمش، به امامزاده رفت و به آن امامزاده متوسل شد تا به مردم بگوید "رای ندهید!"، در سوی دیگر، یک جریان سیاسی استخواندار نیز که از ابتدای انقلاب تاکنون پای مسائل بوده و امروز اسمش اصلاحطلبی است (دیروز اسمشان چپ بود و در دورههایی نیز معروف به رادیکالها، خط سوم و... بودند که حالا ماتَرَک آن جریان همان چیزی است که خود را اصلاحطلب معرفی میکند) نمیدانست چه باید بکند.
* جریان اصلاحات گذشته از آن سردرگمی که نمیدانستند چه باید بکنند، میدانستند که اگر انتخابات را تحریم کنند و انتخابات بهخوبی برگزار شود، بیاثریشان عیان خواهد شد، بنابراین دوگانه عمل کردند؛ بعضی از آنها گفتند "شرکت کنید" و در روز انتخابات و در میانه روز تماسهای شخصی با عواملشان گرفتند و گفتند "به بقیه خبر بدهید تا در انتخابات شرکت کنند."، ارتباطات گسترده بینشان برقرار شد و گفتند "اوضاع خراب است، حتماً بروید، شرکت کنید و به فلانی هم رأی بدهید".
* برخی اصلاحطلبان از اول میدانستند که تحریم عاقبت خوبی ندارد. آنها گفتند که تحریم موجب حذف شدن همیشگی خودشان از صحنه سیاستورزی کشور خواهد شد. آنهایی که پختهتر بودند این را گفتند و تأکید کردند که تحریم نباید صورت بگیرد.
اما آنهایی که کینهتوز بودند، بر تحریم اصرار داشتند. بهنظرم وعدههایی از بیرون به آنها داده شده بود و روی آن وعدهها حساب کرده بودند. به آنها گفته بودند که "در این سو یک پشتوانه قوی برای شما وجود دارد."، بهادبیات منافقین به آنها میگفتند "شما صندوق را ترک کنید، به هم ریختن خیابانها با ما". آنها تصور میکردند زمینه برای اینکه ایران را همچون سوریه به آشوب بکشند، بسیار مهیاست.
* آرای باطله اولاً رقیب آقای رئیسی نبود و رقیب دیگران نبود، ثانیاً یکدست نبود و باید انواع آرایی را که اینطور محاسبه میشوند در نظر گرفت، چند دسته رأی در این زمینه داریم.
* برخی جریانات سیاسی مردم را با وعده گشایش در امور و حل مسائل و کلید حل مشکلات در دست به صحنه کشاندند و در باغ سبزی را به آنها نشان دادند، اما در نهایت آنها را به برهوت خشکسالی ارجاع دادند. بهقول آقای سیف دستاوردش هم تقریباً هیچ بود که احساس مردم این است مطلقاً هیچ بود.
* من گمان میکنم آن تجربه در اختیار اصلاحطلبان بود که این مقدار در آمدن به صحنه احتیاط میکردند، باز دنبال گزینههایی میگشتند که مال خودشان نباشد، رجوع به آقای لاریجانی برای همین بود، با اینکه میدانستند ایشان از سوی برخی از نیروهای حزباللهی و مردمی با اقبال مواجه نمیشود، با اینکه میدانستند آقای لاریجانی از سوی قشری از نیروهای حزباللهی و مردم با اقبال مواجه نمیشود اما باز هم او را از نفرات اصلی خودشان همچون آقای جهانگیری و حتی آقای عارف موجهتر میدانستند.
من به جایگاه قانونی شورای نگهبان احترام میگزارم ولی اگر قرار بود من در جایگاهی باشم که حقی در این حوزه دارد، قاعدتاً اینگونه رفتار نمیکردم و ممکن بود بگویم که بودن آقای لاریجانی در این عرصه خوب است اما به هر حال آقای لاریجانی شانس آورده است، چرا که شانسی نداشت. خود اصلاحطلبان میگویند که شورای نگهبان به آنها لطف کرد!
* همه آنهایی که سازوکار مردمسالاری را بهرسمیت شناختند برنده این میدان بودند، البته برخیها برندگیشان مضاعف است چرا که بهواسطه پیروزی در انتخابات شیرینی برندگی را بیشتر از دیگران چشیدند ولی به هر حال همه آنهایی که کمک کردند تحقق مردمسالاری از طریق مراجعه به آرای عمومی همچنان مستقر بماند احساس برنده بودن میکنند و از اینکه جریان دعوتکننده به عدم استقبال از صندوق توفیقی پیدا نکرد، خوشحال هستند.
* من معتقدم بازنده بزرگ جریان تحریمکننده انتخابات و در رأس آنها قدرتهایی هستند که بیش از 40 سال است نمیخواهند ما را بهرسمیت بشناسند.
* در داخل جماعتی که دچار توهم این بودند که اگر یک فراخوان بدهند مردم با آنها همراهی میکنند، جریان شکستخورده هستند، همانند روزی که خانهنشین شدند و تصور میکردند همه مردم به خیابانها میریزند در حالی که آن روز هم هیچ خبری نشد.
آنهایی که روزی در مجلس تحصن کردند، بهقول آقای بهزاد نبوی میگفت که "ما خیال میکردیم همۀ شهر برای حمایت از ما دور مجلس میریزد اما دریغ از 50 نفر"؛ البته آقای نبوی شاید الآن بهخاطر همین عاقل شده است و میگوید که "اشتباه میکنید و باید بساط بایکوت را کنار بگذارید."
* انتخابات ما در واقع یک انتخابات 60درصدی است؛ درست است که مشارکت 48.8 است اما حتماً کسانیکه بهدلایلی مانند ماجرای کرونا که خیلی بالاست، بهدلایل دلخوریها از وضع موجود نیامدند و همچنین بهدلیل آزاری که در روز رأیگیری دیدند، مشارکت نداشتند. البته من نمیخواهم به آن عدد بدهم، چون واقعاً دربارۀ آن تحقیق و بررسی نشده است و دفعتاً پیش آمده است و مردم صبح پای صندوق این موضوع را دیدند؛ البته یکجا و دوجا و یکشهر و دوشهر هم نبود و بلکه در سراسر بود که باید بررسی شود تا از سوی کسانی ارادۀ پلیدی پشت موضوع بوده و یا ندانمکاری و عدمآمادگی بوده است.
* یکهفته قبل از روز انتخابات، کسی که با خارج از کشور ارتباطات کاری گستردهای دارد، دستنوشتهای را به من داد و من هم به مراجع مربوطه منتقل کردم که متأسفانه در خارج از کشور بنای بر همکاری برای برپایی درست انتخابات وجود ندارد و این مسئله باید به دستگاه دیپلماسی تذکر داده شود و نشانیهایی هم داده بود که حکایت از وقوف به مسئله داشت.