مرکز پژوهشی میدل ایست آی Middleeasteye
همزمان با طفرهرویهای دولت بایدن، تهران اولتیماتومی صادر کرده است که می تواند آن را به سلاح هستهای نزدیکتر کند.
برنامه سیاسی رئیس جمهور ایالات متحده، جو بایدن، تا مدتی منحصر به مسائل داخلی خواهد ماند، اما حساسترین مسائل جهانی خودشان را با اولویتهای او تنظیم نخواهند کرد. با این وجود، بایدن معتقد است که ایالات متحده باید دوباره رهبری دنیا را به دست بگیرد، و از اینرو، مسائل بینالمللی سرانجام توجه او را جلب خواهند کرد.
به نظر میرسد رئیسجمهور جدید و مشاوران او بهخوبی میدانند اگر ایالات متحده میخواهد مجدداً نقش رهبری و الهامبخشی خود را کسب کند، قبل از هر چیز، باید نظم را درون خانه برقرار سازد.
اولویتهای سیاست خارجی بایدن شامل تقویت اتحادهای تضعیفشده توسط رئیسجمهور پیشین دونالد ترامپ، پیوستن مجدد به توافقنامههای مهم چندجانبه، برقراری مجدد نظم لیبرال جهانی و مقابله با افزایش قدرت چین و کشورگشاییهای جدید روسیه است. ایران، دشمن قدیمی و سرسخت ایالات متحده، کانون اصلی تمرکز خواهد بود. مسأله بر سر آینده توافقی است که دستآورد دولت اوباما بود: برجام.
تحریمهای سخت
بایدن از قصد خود برای بازگشت به برجام خبر داده است، توافقی که ترامپ در سال 2018 از آن خارج شد. دولت ترامپ تحریمهای شدیدی را مجدداً علیه ایران اِعمال کرد، اما، ایران یک سال بعد، و از طریق کاهش پایبندیاش به مفاد برجام واکنش نشان داد. تهران از اظهارنظر بایدن در مورد پیوستن مجدد به برجام استقبال کرده است و میگوید اگر ایالات متحده به توافق بازگردد و تحریمها را لغو کند، این کشور نیز حاضر است تعهدات برجامیاش را بهطور کامل رعایت کند. این همان چیزی است که در متن توافق نیز تجویز شده است.
بایدن با انتصاب برخی از مقامات پیشین دولت اوباما، که در توافق اتمی نیز درگیر بودند، امیدها را زنده کرده است: جیک سالیوان بهعنوان مشاور جدید امنیت ملی، آنتونی بلینکن بهعنوان وزیر خارجه جدید، وندی شرمن بهعنوان معاونش و بیل برنز، دیپلمات سابقی که پیش از توافق سال 2015 هدایت یک کانال ارتباطی مهم با ایران را بر عهده داشت، به عنوان مدیر جدید سازمان سیا.
بازگشت مجدد به برجام کار سادهای به نظر میرسد، اما متأسفانه چنین نیست. شیطان در جزئیات است، و طیف گستردهای از موضوعات در رابطه با ارزشمندی، روش و منطق شروع مجدد توافق وجود دارد. همگی، مشکل اصلی با ایران را که از زمان انقلاب 1979 به وجود آمده است، پنهان میکنند: بیاعتمادی عمیقی که کشور را از همسایگان عرب خود، اسرائیل و غرب جدا میکند.
اولین مسأله این است که آیا بازگشت به برجام هیچ ارزشی دارد یا خیر؟ تندروهای آمریکایی، اسرائیل و شرکای عرب جدیدش هیچ علاقهای به بازگشت ایالات متحده به برجام ندارند. آنها میخواهند از اهرمی که سیاست "فشار حداکثری" ترامپ برایشان فراهم کرده است، برای بیشتر به گوشهراندن ایران و، در نهایت، شکست آن کشور استفاده کنند. آنها معتقدند هرکسی که با ایران مذاکره کند، ضعیف است و در نهایت فریب خواهد خورد. یک نمونه آن، حملاتی است که اخیراً علیه رابرت مالی[1]، نماینده ویژه بایدن در امور مرتبط با ایران، صورت گرفت. او متهم شد به اینکه در برابر تهران، بسیار نفوذپذیر است. خوشبختانه، این افتراهای خندهآور به جایی نرسید. مشکل اصلی مالی صداقت او است که خدمت به کشور را در وهله نخست قرار میدهد و، در عین حال، دستورکارهای جنگافروزانه را نمیپذیرد.
بهطور خاص، اسرائیل علیه بازگشت ایالات متحده به برجام فعال بوده است، و در این مسیر، آشکارا دست به اقداماتی تحریکآمیز (مانند قتل دانشمند برجسته اتمی ایران) زده، و همچنین، به تهدید دولت جدید ایالات متحده و لابیگری درون آن پرداخته است. ژنرال آویو کوچاوی[2]، فرمانده ارتش اسرائیل، هیاهوی غیرمعمولی حول این مسأله ایجاد کرده است. او حتی به این مسأله اشاره کرد که در صورت پیوستن مجدد ایالات متحده به توافق هستهای، اسرائیل ممکن است به ایران حمله کند. این بیانیه نگرانی بخشهایی از نهادهای امنیتی و نظامی اسرائیل را نیز برانگیخت.
مذاکرات جدید؟
در مورد روش، یک معضل وجود دارد: آیا ایالات متحده باید به توافق اولیه بازگردد، و سپس به بررسی امکان گسترش دامنه آن به سایر موضوعات، مانند موشکهای بالستیک و فعالیتهای منطقهای ایران بپردازد؟ یا این مسائل از همان ابتدا مطرح شوند، امری که نیازمند شروع روند مذاکراتی جدید است؟ به نظر میرسد نظرات اخیر بلینکن[3] هر دو احتمال را در برمیگیرد.
در ایالات متحده و اروپا، اتفاق نظر فزایندهای وجود دارد که بازگشت به توافق اولیه، که شش سال پیش امضا شد، امکانپذیر نیست. اساس این رویکرد این است که پیشرفتهای نظامی ایران، همراه با قدرت سخت و نرم آن در منطقه، به سطوح غیرقابلتحملی رسیده است، و اکنون، تهدیدی جدید و جدی برای منافع ایالات متحده و متحدانش محسوب میشود. متأسفانه، هیچکس توضیح نمیدهد ایران منزوی که تحت تحریمهای شدید ناشی از سیاست فشار حداکثری قرار دارد، چگونه توانسته است به چنین نتایج درخشانی دست یابد.
ایران، تاکنون، رویکردهای جایگزین را رد کرده است، و میگوید تنها چیزی که میپذیرد، ازسرگیری توافق اولیه است. اما، این کشور قاطعانه احتمال مذاکره در مورد سایر موضوعات را رد نکرده است، مشروط بر اینکه نگرانیهای امنیتی مشروعاش در نظر گرفته شوند. این امر تلویحاً به معنای روند مذاکراتی متفاوت و به مراتب گستردهتری است که مستلزم یک ساختار امنیتی برای کل منطقه، و نه فقط برای ایران، میشود. این بدان معنی است که تمام برنامههای موشکی، فعالیتهای بدخواهانه و معاملات تسلیحاتی زیر ذرهبین قرار بگیرند. آیا ایالات متحده، اسرائیل و شرکای عرب آن آماده چنین سناریویی هستند؟ این مسأله محل ابهام است.
سرانجام، با فرض بازگشت به هر نوع توافق هستهای، کماکان، یک مشکل ساده منطقی وجود خواهد داشت: چه کسی باید اول اقدام کند؟ ایالات متحده با کنارهگیری یک جانبه از برجام در سال 2018 بحران را ایجاد کرد، در نتیجه، اولین قدم باید از سوی واشنگتن برداشته شود، همانطور که 43 نفر از سفرا و معاونان وزیر سابق ایران این موضوع را تصدیق کردهاند.
اما متأسفانه، منطق از ویژگیهای بارز روابط بینالملل نیست. در حالیکه ما تظاهر به زندگی تحت یک نظم لیبرال جهانی میکنیم - نظمی که توسط قوانین بینالمللی شکل گرفته است - اما، واقعیت غمانگیز این است که نمایش قدرت، اِعمال زور و استانداردهای دوگانه دست بالاتر را دارند.
ژستهای سیاسی
بلینکن اعلام کرده است که ایران باید اولین قدم را بردارد، و تعهداتش در برجام را بهطور کامل رعایت کند، پس از آن، ایالات متحده مجدداً به توافق خواهد پیوست. البته، دامنه توافق، در هر صورت، باید گسترش یابد. منطق اساسی این موضع مبهم است.
البته، اظهارات عمومی معمولاً برای ژستگیری سیاسی است، و آنچه واقعاً اهمیت دارد، چیزی است که در کانالهای غیررسمی و یا در جریان مذاکرات محرمانه ردوبدل می شود. ایالات متحده و ایران هر دو قادراند مسیر بازگشت به توافق را بهنحوی طی کنند که وجهه داخلیشان آسیبی نبیند، اما نباید نادیده بگیریم که سال 2021 سال انتخابات در ایران است.
در تهران نیز، همانند واشنگتن، تلآویو و ریاض، تندروهای زیادی وجود دارند که با دلایل نسبتاً خوبی معتقدند ایران بهوسیله توافق هستهای فریب خورده است، چرا که برنامه اتمی خود را محدود کرد، و در عین حال، هیچکدام از وعدههای طرف مقابل برای رفع تحریمها اجرا نشد.
ایران، در اقدامی که میتوان آن را علامتی غیرمستقیم برای دولت بایدن تلقی کرد، روز سهشنبه توافق کرد که 19 خدمه کشتی توقیفشده تحت پرچم کره جنوبی را آزاد کند. در مقابل، دولت کره جنوبی متعهد شد که به شکایات ایران در مورد 7 میلیارد دلارش که بهدلیل تحریمهای مجدد ایالات متحده، در بانکهای کره جنوبی مسدود شده است، رسیدگی کند.
زمان رو به اتمام است. ایران حجتاش را تمام کرده است: اگر تحریمها تا 21 فوریه برداشته نشوند، تهران بازرسان بینالمللی را اخراج خواهد کرد. ایران، همچنین، میگوید که شروع به غنیسازی اورانیوم تا میزان 20 درصد کرده است. این حدی است که برای اقدامات نظامی مناسب است. اما، به نظر میرسد ایالات متحده عجلهای ندارد.
[1] Robert Malley
[2] Aviv Kochav
[3] Blinken