موسسه امریکن اینترپرایز American Enterprise Institute
فوریه 2021
سیاستمداران ایالات متحده شاید بخواهند در مورد تظلمخواهیهای جمهوری اسلامی مبالغه کنند، و یا از طریق معذرتخواهی و امتیازدهی، فرهیختگی بالای خود را نشان دهند، اما چنین کاری به معنای تحریف تاریخ، کنارگذاشتن واقعیت و در اولویت قراردادن برداشتهای ذهنی است.
تسخیر سفارت ایالات متحده در تهران در سال 1979، نه فقط آمریکاییها که کل جهان را تکان داد. چنین چیزی بیسابقه بود. تا 444 روز پس از سقوط سفارت، شبکههای تلویزیونی پر بودند از تصاویر بیزاری خامدستانه ایرانیها از ایالات متحده. تصاویر راهپیماییهایی که در آنها جمعیت شعار «مرگ بر آمریکا» سر میداد، تبدیل به چیزی عادی شده بود.
آمریکاییها فوراً تلاش کردند تا ریشههای این خصومت را دریابند، اما شاید خیلی سادهلوح بودند، چرا که مقامات انقلابی ایرانی درصدد برآمدند تا از آن حس تظلمخواهی برای کسب امتیاز سیاسی استفاده کنند. برای مثال، زمانیکه مادلین آلبرایت در 17 مارس سال 2000 بابت نقش ایالات متحده در کودتای 1953 علیه نخستوزیر وقت ایران، محمد مصدق، عذرخواهی کرد، مقامات ایرانی درخواست غرامت کردند. بسیاری از سیاستمداران پیشرو آمریکایی نقش ایالات متحده در کودتا را به چشم گناه اولیه مینگرند. برای مثال، سناتور برنی سندرز خلع مصدق را دلیل ریشهای تنشهای میان دو کشور میداند. خانم رو خانا، یکی از نمایندگان پیشرو در کنگره نیز با سندرز همعقیده است. حتی باراک اوباما هم چنین روایتی را پذیرفته است.
بسیاری از سیاستمداران پیشرو آمریکایی نقش ایالات متحده در کودتا را به چشم گناه اولیه مینگرند. برای مثال، سناتور برنی سندرز خلع مصدق را دلیل ریشهای تنشهای میان دو کشور میداند
صرف نظر از اینکه خلع مصدق حرکتی خردمندانه بود یا نه، بسیاری از دلایلی که سیاستمداران پیشرو برای سرزنش ایالات متحده استفاده میکنند، اشتباه است. اول، نمیتوان گفت سیا شاه را به جای مصدق نشاند. محمدرضا شاه تا سال 1953 حاکم قانونی ایران بود (از زمانیکه بریتانیاییها پدرش، رضا شاه، را به دلیل دوستیاش با نازیها از قدرت برکنار کردند). او به لحاظ قانونی از قدرت عزل نخستوزیر برخوردار بود؛ پیش از آن هم چندین بار به چنین اقدامی مبادرت ورزیده بود. در آن زمان بسیار نادر بود که نخستوزیر بیش از یک سال خدمت کند. به همین دلیل است که بسیاری از معاصران، سرپیچی مصدق از قانون اساسی را بهعنوان کودتای اولیه، و خلع نخستوزیر را بهعنوان ضدکودتا در نظر میگرفتند.
صرف نظر از اینکه خلع مصدق حرکتی خردمندانه بود یا نه، بسیاری از دلایلی که سیاستمداران پیشرو برای سرزنش ایالات متحده استفاده میکنند، اشتباه است
اشتباه بزرگتر این سیاستمداران آن است که رژیم کنونی ایران را بهعنوان نماینده ایرانیهای ستمدیده در نظر میگیرند. سیا در عملیاتش علیه مصدق تنها نبود. ایده اولیه متعلق به بریتانیاییها بود، اما افسران ارتش و نیروهای پلیس این کودتا را اجرا کردند. روحانیت (اسلاف رهبران کنونی ایران) نیز به دلیل انحرافات ترقیخواهانه مصدق، از کودتا حمایت کرد. به همین دلیل است که شاه در خاطراتش از اصطلاح «سرخ در برابر سیاه» برای توصیف پویاگان سیاسی آن زمان استفاده کرده است. سرخ اشاره به حزب توده دارد، حزب کمونیست ایران که با مصدق روابط نزدیکی داشت، در حالیکه سیاه اشاره به رنگ عبای روحانیت دارد. از قضای روزگار، آلبرایت با عذرخواهی از جمهوری اسلامی، در واقع، از همکاران کودتاچی ایالات متحده طلب مغفرت میکرد.
اشتباه دیگر این دسته از سیاستمداران این حقیقت است که یک دهه قبل از کودتا، ایالات متحده نیروهایی را به ایران فرستاد تا به تأمین امنیت یک مسیر تدارکاتی به سمت اتحاد شوروی کمک کنند. این رویداد، مسلماً، بیحرمتی بسیار بزرگتری نسبت به استقلال و خودمختاری ایرانیها بوده است (برخی از محافظهکاران ادعا میکنند این ماجرا نشان میدهد مردم ایران از مداخله نظامی استقبال میکنند. اما، آنها نیز به همان اندازه در خطا هستند؛ ایران امروز با ایران هشت دهه پیش بسیار فرق دارد).
سیاستمداران پیشرو به درستی معتقدند شاه پس از کودتا به سمت دیکتاتوری رفت. انقلاب سفید او در سال 1961، برنامهای برای دگرگونی محیط اقتصادی و اجتماعی ایران، موجب شعلهور شدن خشم روحانیت، و در نهایت، تبعید روحالله خمینی شد. علیرغم این مسأله، در حالیکه بسیاری در غرب از اقدامات شاه انتقاد میکردند، کمتر کسی مخالفتی با تلاشهای او جهت برابرسازی تمام ایرانیها تحت قانون و اعطای حق رأی به زنان داشت. در دهه بعد، اقدامات سرکوبگرانه شاه در تضاد مستقیم با لیبرالیسم آمریکایی بود. زبیگنیف برژینسکی مشاور امنیت ملی دوران کارتر در خاطرات خود مینویسد که چگونه «کارمندان ردهپایین دولت و حتی رئیس میز ایران ... بهخاطر مسائل عقیدتی از شاه متنفر بودند و فقط میخواستند او از قدرت کنار برود.»
اما، حتی اقدامات خلاف حقوق بشر شاه که با حمایت ایالات متحده صورت میگرفت، نمیتواند تبیینکننده این حجم از آمریکاستیزی رژیم کنونی ایران باشد. ریشه اصلی احساسات آمریکاستیزانه چیز دیگری است. ایران در طول قرن 19 و اوایل قرن بیستم هدف استعمار بریتانیا و روسیه قرار گرفته بود. شاه ایران در ازای دریافت وام، حق انحصاری تجارت را در اختیار بازرگانان آن دو کشور میگذاشت؛ تقریباً مشابه چیزی که امروزه تحتعنوان تله بدهی چینی شناخته میشود. در واقع، این مشاوران آمریکایی بودند که تلاش کردند به ایران برای حل مسائل مالیاش کمک کنند تا این کشور بتواند استقلالش را حفظ کند. اما، یک جنبه از امتیازات استعماری، مصونیت دیپلماتیک بازرگانان اروپایی و خانوادههایشان بود که از طرف حکومت ایران به آنها اعطا میشد.
حتی اقدامات خلاف حقوق بشر شاه که با حمایت ایالات متحده صورت میگرفت، نمیتواند تبیینکننده این حجم از آمریکاستیزی رژیم کنونی ایران باشد
یک جنبه از امتیازات استعماری، مصونیت دیپلماتیک بازرگانان اروپایی و خانوادههایشان بود که از طرف حکومت ایران به آنها اعطا میشد
شاه در دهه 1960 و 1970 درهای ایران را به روی تجارت جهانی گشود و اقتصاد به سرعت توسعه یافت. یکی از دلایل انقلاب، توسعه نابرابر ناشی از گشودگی اقتصادی بود. بیشتر ایرانیها ثروتمندتر شدند، اما اختلافات طبقاتی نیز افزایش یافت. ایالات متحده در این مسأله تقصیری نداشت؛ بسیاری از کشورهای در حال توسعه با چنین وضعیتی روبرو میشوند. اما، مشکل آن بود که بسیاری از شرکتهای آمریکایی که در ایران شعبه باز کردند، مانند پپسی، بل هلیکوپتر و ... برای کارمندانشان درخواست مصونیت کردند. بسیاری از ایرانیانی که دوره پس از سقوط مصدق را دیده بودند، به یاد داشتند که چگونه اعضای خانوادهها در تصادف با ماشین کشته و یا زخمی میشدند، اما آمریکاییهایی که مقصر بودند بدون هیچ مجازاتی قسر در میرفتند. این یکی از دلایلی است که چرا شبهنظامیان عراقی مورد حمایت ایران و احزاب سیاسی حامی آنها، در پایان دوران بوش و شروع دولت اوباما، چنان موضع سرسختی در برابر مصونیت سربازان آمریکایی داشتند.
مشکل آن بود که بسیاری از شرکتهای آمریکایی که در ایران شعبه باز کردند، مانند پپسی، بل هلیکوپتر و ... برای کارمندانشان درخواست مصونیت کردند
سیاستمداران ایالات متحده شاید بخواهند در مورد تظلمخواهیهای جمهوری اسلامی مبالغه کنند، و یا از طریق معذرتخواهی و امتیازدهی، فرهیختگی بالای خود را نشان دهند، اما چنین کاری به معنای تحریف تاریخ، کنارگذاشتن واقعیت و در اولویت قرار دادن برداشتهای ذهنی است. وانگ ژیوئی در مقالهای در والاستریت ژورنال مینویسد: «دشمنی رژیم با ایالات متحده نه منفعلانه که فعالانه است و این آمریکاستیزی دیوانهوار ریشه در یک ایدئولوژی ضدامپریالیستی دارد.»
دشمنی رژیم با ایالات متحده نه منفعلانه که فعالانه است و این آمریکاستیزی دیوانهوار ریشه در یک ایدئولوژی ضدامپریالیستی دارد
با این وجود، در تاریخ پر پیچوخم روابط میان ایالات متحده و ایران درسی نهفته است: اگر دو کشور روابط حسنه برقرار کنند، چه تحت رژیم کنونی و چه در عصر پساجمهوری اسلامی، باید به یاد داشته باشیم که ایرانیها حساسیت زیادی نسبت به برابری قانونی دارند. این بدان معناست که هیچ آمریکایی نمیتواند به ایران سفر کند و انتظار مصونیت داشته باشد: ایرانیها انتظار دارند هر شهروند آمریکایی که مرتکب هر جرمی شد، طبق قوانین قضایی ایران مجازات شود. مگر اینکه قوه قضاییه ایران اصلاح شود و استانداردهای مدرن را بپذیرد. مصالحه زودهنگام تنها موجب میشود روابط میان دو کشور با تأخیر شکل بگیرد.
منبع+