اگر کسی وجود داشته باشد که گمان کند سیاست ایالات متحده در خاورمیانه در طی 20 سال گذشته اساساً صحیح بوده، آن فرد به طرز رقتانگیزی ساکت مانده است. انتقادات یکپارچه و منسجم است. هیچکس طرفدار "جنگهای بیپایان" و تعهدات بیش از حد نیست، و هیچکس مخالفتی با این مسأله ندارد که با توجه مأموریتهای فعلی ارتش، لازم است تعداد نیروهای آمریکایی کاهش یابند. اتفاق نظری وجود دارد مبنی بر اینکه ایالات متحده در تمامی و تکتک این اهداف شکستخورده است، اما فراتر از این موارد، اجماع فرومیپاشد و بر سر راهحلها تفاهمی وجود ندارد.
در یک بحث منسجم در مورد وضعیت مناسب ایالات متحده در خاورمیانه، یک عنصر وجود دارد که اهمیتش به اندازهی کافی مورد تأکید قرار نمیگیرد، و یا گاهی اوقات کاملاً نادیده گرفته میشود. مردم غالباً تصور میکنند ایالات متحده در جایگاهی است که میتواند استراتژی خود را در قبال خاورمیانه به طور پایهای تغییر میدهد و سایر قدرتها در اصل تنها به سر و کله زدن با مشکلات میپردازند و سیاستهایشان را برمبنای استراتژی ایالات متحده تنظیم میکنند و اطمینانی وجود دارد مبنی بر اینکه هیچ قدرت دیگری نمیتواند استراتژیهایش را به گونهای تغییر دهد که بر ایالات متحده تأثیر بگذارد، بخش عمدهای از آن به این دلیل است که میپندارند کاهش منافع ایالات متحده در منطقه، این کشور را از هرگونه تأثیرپذیری مصون میدارد.
متأسفانه این مسأله درست نیست. درحالیکه فعالیت ایالات متحده در خاورمیانه افزایش داشته است، فعالیت جهانی نیز در خاورمیانه افزایش داشته است. دوستان و دشمنان به طور مشابه به وضع موجود خاورمیانه گره خوردهاند. زمانی که وضعیت موجود منطقه تغییر میکند، آنها نیز سیاستشان را تغییر میدهند، و زمانیکه آنها تأثیراتی را حس میکنند، ما نیز تأثیراتی را حس میکنیم. ایالات متحده ممکن است گمان کند کارش با خاورمیانه تمام شده است، اما عکس این قضیه صادق نیست.
متحدان و شرکای ایالات متحده مطمئناً از طریق تلاش برای یافتن متحدان و شرکای جدید به تغییر تمرکز آمریکا در سایر نقاط جهان واکنش نشان خواهند داد. برخی از این ائتلافها در قبال ایالات متحده روابط دوستانه خواهند داشت، و برخی دیگرروابطی خصمانه. دستکم در کوتاهمدت، احتمالاً شاهد رفتارهای پرخطرتری خواهیم بود، بخشی به دلیل وجود درگیریهای مسلحانه و بخشی به دلیل وجود سیاستهای گسترش تسلیحاتی. درواقع، هماکنون نیز شاهد بروز چنین مخاصماتی در یمن، عراق، لیبی و جاهای دیگر هستیم – و احتمال میرود موارد بیشتری در پیش باشد.
شاید کسی ادعا کند به جز استثنای محتمل اشاعه تسلیحاتی، سایر موارد اهمیت چندانی برای ایالات متحده ندارد. اما برای متحدان ایالات متحده در اروپا، که وضعیت سیاسیشان تحت تأثیر بحران پناهندگان قرار میگیرد، و متحدان آسیای شرقی که سهچهارم نفت خود را از خاورمیانه وارد میکنند، افزایش بیثباتیها یک نگرانی بزرگ است.
چین که فاقد نفت و گاز داخلی لازم برای پیشبرد اقتصادش است، به نظر میرسد تا سالهای متمادی با خاورمیانه سروکار داشته باشد. این کشور به طور قطع به دنبال افزایش ردپای خود در منطقه خواهد بود، و احتمالاً از موقعیت مسلطترش در خاورمیانه به عنوان اهرم فشاری بر همسایگان آسیای شرقی که آنها نیز متکی به منطقه هستند، استفاده خواهد کرد. درحالیکه کشورهای خاورمیانه آیندهای را در نظر میگیرند که ایالات متحده در حال عقبنشینی و چین در حال پیشروی است، ایالات متحده تحت فشار شدیدی قرار خواهد گرفت تا مانع از مشارکت و سرمایهگذاری چین در زیرساختهای فیزیکی و فنی منطقه شود. چین تمایل ندارد تا پا در جای پای ارتش ایالات متحده در خاورمیانه یا هر منطقهی دیگری بگذارد، اما مشتاق است امنیت خود را با روشهای دیگر پیش ببرد. ، برای حضور نظامی محدود چین، ایجاد و توسعهی قابلیتهای نظارتی فراگیر بسیار سودمندتر از افزایش شمار نیروهایش خواهد بود. چین همچنین به برقرای روابط با دولتهای خاورمیانه خواهد پرداخت. تقریباً همهی این دولتها نگران چشمانداز نارضایتی مردمی هستند و الگوی چینی توسعهی اقتصادی بدون ایجاد تغییرات اجتماعی و سیاسی بیثباتکننده جذابیت بسیاری برای آنها دارد.
در حالیکه قیمتهای انرژی در خاورمیانه همچنان به قیمتهای جهانی شکل میدهد، ایالات متحده ممکن است سریعتر یا کاملتر از آنچه که برنامهریزی میکند، خودش را خارج از خاورمیانه بیابد.
ایران همچنان به سیاستش مبنی بر عقب راندن آمریکا از منطقه، ادامه خواهد داد و تلاش خواهد کرد تا بر منطقهای که تمام طیفهای سیاسی این کشور متفقالقول آن را خلیج فارس مینامند، سلطهی بیشتری پیدا کند. بسیار بعید است که این روند آرام و هموار باشد؛ چراکه ایرانیان در استفاده از ابزارهای نامتقارن مهارت دارند و درمقابل کشورهای عربی خلیج زرادخانههای چشمگیر و کیفهای پر از پول دارند و با این مسأله مقابله میکنند.
روسیه، با پیشگرفتن رویهی فرصتطلبی، بعید به نظر می رسد نقشی سازنده داشته باشد. در عوض، روسیه توجه ویژهای به کشورهای ضعیفی دارد که از بیثباتی رنج میبرند. روسیه تمایل زیادی دارد منازعات را به سمت بحران سوق دهد و سپس خود را بهعنوان واسطه برای حل آن مطرح کند.
سه مسألهی عمده میتواند تمام معادلات بالا را برهم بزند. اولین مسأله، احتمال دور شدن جهان از انرژیهای مبتنی بر هیدروکربن است. اگر چنین انتقالی سریع رخ دهد، مزایای حاصله از سرمایهگذاری چین در خاورمیانه کاهش مییابد. اگر جهان دیگر به انرژی خاورمیانه متکی نباشد، این مسأله متحدان ایالات متحده در آسیا را از فشار چین آزاد میکند، اما جابجاییهای حاصله در خاورمیانه احتمالاً به متحدان ایالات متحده در اروپای هراسان از جریان مهاجرتها، آسیب میرساند. مسألهی دوم این است که ایالات متحده تا چه اندازه میتواند و تمایل دارد از منافع متحدان و شرکای خود در اروپا و آسیا حمایت کند. تمرکز ایالات متحده به سمت متحدان و شرکا و خروج از خاورمیانه، باعث نمیشود منافع این کشورها در خاورمیانه پایان یابد. از قضا، ممکن است اقدامات ایالات متحده به جای اینکه به آنها کمک کند، صدمه برساند.
سومین مسأله، که دو مورد قبلی را به هم پیوند میدهد، این است که ایالات متحده چگونه میتواند با همکاری متحدان و شرکایش در داخل و خارج از خاورمیانه، به نحوی صلحآمیز و هموار در جهت انتقال کشورهای منطقه به دور از اقتصاد مبتنی بر نفت حرکت کند. همهی کشورهای خاورمیانه با اقتصاد انرژی گره خوردهاند - هم کشورهایی که انرژی صادر میکنند و هم کشورهایی که به کشورهای صادرکنندهی انرژی، نیروی کار صادر میکنند. درحالیکه حکومتهای محلی مسئولیت اصلی این انتقال را برعهده دارند، حکومتهای سراسر جهان و بهویژه متحدان ایالات متحده علاقهی زیادی دارند که ببینند این کار با موفقیت انجام میشود. هزینهی شکست بس گزاف خواهد بود، از جمله برای ایالات متحده، خواه ایالات متحده تصمیم بگیرد توجه خود را بهجای دیگری معطوف کند یا خیر.
منبع:
Enemies—and Partners—Will Get a Vote in the Middle East