آمریکا سیاست خارجی تهاجمی را کنار بگذارد

داگ بندو

موسسه کاتو

 

جو بایدن به طور رسمی به عنوان رئیس‌جمهور منتخب اعلام شد. او دست‌کم برای 4 سال آینده سکان‌دار سیاست خارجی ایالات متحده خواهد بود. اگر او می‌خواهد نتایج بهتری نسبت به سلف خود به دست آورد، باید رویکرد جدیدی را در پیش بگیرد: فروتنی. این ایده به رئیس‌جمهور جرج دبلیو بوش بازمی‌گردد. 

پس از سال‌های ریاست‌جمهوری کلینتون که مشخصه‌ی آن حمله به جنگ‌سالاران سومالی، حمله‌ی ناموجه ناتو به یوگسلاوی، و ملت‌سازی در بالکان بود، بوش کارزار انتخاباتی خود را با شعار "سیاست خارجی فروتنانه" به ‌پیش برد. 

انتظار می‌رفت برخلاف رئیس‌جمهور سابق، او چنین سیاستی را در عمل پیاده‌سازی کند. اما متأسفانه، همانند  رئیس‌جمهور ترامپ، او نیز کابینه‌اش را با افرادی پر کرد که خودشان را فرماندهان و فاتحان جنگی می‌دانستند؛ مردانی همچون دیک چینی، کسی که از خدمت در جنگ ویتنام خودداری کرد اما در دهه‌های بعد جنگ‌هایی راه انداخت تا دیگران در آن‌ها بجنگند. پس از 11 سپتامبر، بوش که تحت­تأثیر القائات کابینه‌ی خودش احساس قدرت می‌کرد، هرگونه تظاهر به محدودیت، احتیاط و خویشتن‌داری را کنار گذاشت. 

بیست سال گذشته چیزی به جز شکست و نابودی نداشته است. بایدن به جای این‌که به توصیه‌های آنتونی بلینکن گوش کند، باید این رویه را تغییر دهد.

تصور بوش این بود که آمریکا به دلیل آزادی و فضایل بسیارش مورد حمله قرار گرفته است؛ باکره‌ای پاک‌دامن و بی‌گناه که در دنیایی شیطانی مورد حمله قرار گرفته باشد. این تصویر ریشه در غرور اصیل او داشت. حمایت مداوم واشنگتن از دولت‌های سرکوب‌گر خاورمیانه، تجاوزش به دموکراسی ایران، حضور نظامی‌اش در عربستان سعودی که میزبان مقدس‌ترین مکان‌های اسلامی است، چندین دهه حمایت یارانه­ای و تسلیحاتی از اسرائیل، پذیرفتن اِشغال [سرزمین] میلیون‌ها فلسطینی، و حملات نظامی‌اش به جوامع مسلمان، از جمله بمباران شیعیان و دروزی‌ها در طول جنگ داخلی لبنان، فراموش شد. 

فهم ساده‌انگارانه و ناکافی بوش از تروریسم منجر به پاسخی شد از سر غرور و گستاخی مضاعف، در جهت انجام یک مهندسی اجتماعی تمام‌عیار. بوش تصمیم گرفت هم خاورمیانه و هم آسیای میانه را بازسازی کند. بدی ریشه‌کن خواهد شد، خوبی تقدیس می‌شود و آمریکا جلال و جبروت خواهد یافت، و واقعیت به‌گونه‌ای تحول می‌یابد که شیر در کنار بره دراز بکشد. جنگی که بوش و گروه کُر نومحافظه‌کارش آن را جنگ جهانی علیه تروریسم خواندند، بر پایه‌ی چنین خیالاتی شروع شد. 

از نظر بوش، اهداف آمریکایی‌ها تنها با صرف جان و مال در پروژه‌های مهندسی اجتماعی خیالی و بدون پایان در خارج به دست می‌آمد، چیزی که ترامپ آن را به‌درستی جنگ‌های بی‌پایان توصیف کرد. ارمغان بوش برای ایالات متحده، تاکنون، دو دهه جنگ در افغانستان بوده است. جنگی که با هدف نابودی القاعده و سرنگونی طالبان شروع شده بود، تبدیل شد به یک لشکرکشی متوهمانه برای ایجاد یک دموکراسی لیبرال و یک دولت مرکزی قدرت‌مند در کشوری ساختگی که تجربه‌ی هیچ‌یک از این دو را نداشت. 

جانشینان شکاک‌تر بوش به طور مدام از دست اعضای حزب جنگ ناامید می‌شدند - ژنرال‌هایی که نوید پیشرفت می‌دادند، تحلیل‌گرانی که درباره‌ی بی‌ثباتی در منطقه هشدار می‌دادند، و سیاستمدارانی که راجع به حملات القاعده در آمریکا پیش‌بینی می‌کردند. حتی منصوبان ریاست‌جمهوری از این ایده طرف‌داری کردند که ایالات متحده برای همیشه، یا در صورت لزوم به مدتی طولانی‌تر در آن کشور بماند، همانند دومین مشاور امنیت ملی ترامپ، مک­مستر، که اکنون با تبلیغ یک کتاب اصرار می‌کند که ایالات متحده از تجربه‌ی افغانستان به‌عنوان نمونه برای عمل در آسیای مرکزی استفاده کند.  

اما، شکست بسیار بزرگ‌تر بوش در عراق بود. او نشان داد نادان، زودباور و بی‌کفایت است، بهترین سه‌گانه‌ای که یک دولت‌مرد می‌تواند به آن افتخار کند! او به دروغ‌هایی که بادقت تمام توسط لابی ثروت‌مند نومحافظه‌کار ساخته شده بود، اعتماد کرد و جنگی تهاجمی علیه کشوری راه انداخت که زمانی شریک ایالات متحده بود و هیچ ارتباطی با 11 سپتامبر نداشت. اِشغال عراق نشانه‌ی آشکاری بود از تنگ‌نظری گستاخانه‌ی حزب جمهوری‌خواه، تعهد متعصبانه‌ی آن به جنگ، و اعتقاد منحرفانه‌اش به مهندسی اجتماعی در سطح جهانی.

در طول دهه‌ی 1980، ایالات متحده از صدام حسین در جنگ تجاوزکارانه و وحشیانه­اش علیه ایران حمایت کرد، جنگی که در نهایت پس از ایجاد تلفاتی یک میلیون نفری یا بیشتر بدون هیچ برنده‌ی مشخصی به پایان رسید. این حمایت‌ها همچنین نقشی اساسی در محاسبات غلط صدام به هنگام حمله به کویت داشت. عراق به خاطر تهاجم رئیس‌جمهور بوش پدر و سال‌ها تحریم اقتصادی ویران شد. سپس حزب جنگ واشنگتن به این نتیجه رسید که فتح عراق کلید سلطه‌ی آمریکا بر خاورمیانه است. احمد شلبی، شریک مزدور سیا، به‌عنوان رئیس‌جمهور منصوب می‌شد. او پایگاه‌های نظامی در عراق را به منظور حمله‌ی متعاقب به ایران در اختیار واشنگتن می‌گذاشت. باتلاق خشکانده و آماده‌ی کشت می‌شد. خاورمیانه تبدیل به یکی از شهرک‌های آمریکایی می‌شد، مطیع و وظیفه‌شناس. ساکنان آن، شیعیان، یهودیان، مسیحیان و سنی‌ها، هر شب دور هم جمع می‌شدند تا دست‌ در ‌دست یک‌دیگر در مدح آمریکا آواز بخوانند. 

 

چه اشتباهی ممکن بود رخ دهد؟!

صدام به‌راحتی از قدرت برکنار شد، اما ماجراجویی تأسف‌بار بوش یک درگیری فرقه‌ای به راه انداخت که منجر به صدها هزار و شاید حتی یک میلیون کشته شد. میلیون‌ها نفر آواره شدند. جوامع اقلیت­های مذهبی، از جمله بخش مهمی از مسیحیان، ویران شدند. این جنگ‌ها موجب پدید آمدن القاعده در عراق به شکل دولت اسلامی شد. در سال 2014، داعش بیشتر عراق و سوریه را فتح کرد. "خلافت" حاصله در نهایت توسط نیروی هوایی ایالات متحده و ترکیبی از نیروهای زمینی محلی نابود شد، اما در نتیجه‌ی سال‌ها جنگ ده‌ها هزار نفر دیگر هم کشته شدند. و داعش هنوز هم وجود دارد، اگرچه که عمدتا از قلمرو بی‌بهره است. 

بااین‌حال در طی دوره‌ی دو رئیس‌جمهور، که به‌زودی سه رئیس‌جمهور می‌شوند، ایالات متحده گرفتار جنگ‌هایی ابدی شده است که اهداف‌شان مدام گسترده‌تر می‌شوند. سربازان آمریکایی در عراق اسماً برای ریشه‌کن کردن تفکرات دولت اسلامی حضور دارند، اما در حقیقت به‌عنوان بخشی از استراتژی شکست‌خورده‌ی "فشار حداکثری" دولت ترامپ، متوجه ایران هستند. شکست این استراتژی باعث شد تهران به فعالیت‌های هسته‌ای خود شتاب دهد و بر فعالیت‌هایش در جهت بی‌ثبات‌سازی منطقه و تحریک حملات متعدد به پایگاه‌های ایالات متحده و سفارت آمریکا در عراق اضافه کند. 

واشنگتن نیروهای خود را در سوریه نیز مستقر کرد. این نیروها پس از نابودی دولت اسلامی با وظیفه­ی تصرف میدان‌های نفتی سوریه، محافظت از کردهای سوریه در برابر نیروهای ترکیه و متحدان افراطی آن، برکناری دولت اسد، بیرون راندن نیروهای ایرانی و روسی، و محافظت در برابر احیای داعش در آن‌ کشور باقی ماندند. تنها چیزی که از دستور کار واشنگتن جا مانده، یافتن و مرمت باغ عدن اولیه است. 

دو دهه قتل و آشوب ناشی از جنگ‌های بوش منجر به عدم مسئولیت‌پذیری شده است. افرادی که مسئول این سیاست‌های شرم‌آور هستند، به تجارت خود ادامه می‌دهند، برای اتاق‌فکرهای معتبر مقاله می‌نویسند، در روزنامه‌های بانفوذ قلم می‌زنند و به نامزدهای ریاست‌جمهوری مشاوره می‌دهند، و در ازای این خدمات، مشاغلی بهتر و پردرآمدتری کسب می‌کنند. آن‌ها مشتاقانه منتظر منصب دولتی بعدی‌شان و شانس دیگری برای ترسیم جنگ‌های جدیدتر، بزرگ‌تر و مجلل‌تر هستند. 

کشورهای زیادی برای بمباران، حمله، اشغال و دگرگونی وجود دارد. مشکل، زمان کم و حمایت عمومی ناچیز است. 

متأسفانه، جو بایدن توسط چنین افرادی محاصره شده است، اما خبر خوب این است که از بازمانده‌های دولت بوش کسی در میان اطرافیان او نیست. چهار سال ریاست جمهوری ترامپ حزب‌گرایی را تقویت کرده و اکنون به‌وقت تقسیم غنایم همه انتظار دارند بایدن نسبت به حزب وفادار بماند. بنابراین ظاهراً بسیار نامحتمل است که اعضای دارودسته‌ی نومحافظه‌کار، که آسیب‌های زیادی به آمریکا رسانده‌اند، جایی در کاروان‌سرای دولت، حداقل در مناصب عالی حکومتی، داشته باشند. حداکثر کاری که این گروه می‌تواند انجام دهد، نوشتن رجزنامه‌هایی در ستایش جنگ‌های دائمی خواهد بود. تنها آینده‌ی قابل‌تصور برای ترامپ در سال 2024 این است که او به همراه خودش یک نسل کامل از جنگ‌جویان خودخوانده‌ی حزب جمهوری‌خواه را به خاک بسپارد.

اما پس از سال‌های اوباما، در حزب دموکرات نیز بر تعداد افرادی که قائل به مهندسی اجتماعی هستند، افزوده شده است. تاکنون، منصوبان اولیه‌ی بایدن همگی از میان جنگ‌طلب‌ترین دستیارهای رئیس‌جمهور باراک اوباما هستند. فقط جای هیلاری کلینتون خالی است - البته از آن‌جایی که رئیس‌جمهور منتخب پست‌های بیشتری برای پرکردن دارد، حتی او نیز می‌تواند بازگردد. آنتونی بلینکن، جیک سالیوان، سوزان رایس، سامانتا پاور و جان کری، همه با هم، ایالات متحده را وارد جنگ‌های جدیدی در یمن، لیبی و عراق/ سوریه کردند، و همچنین بر تعداد نیروهایی آمریکایی در افغانستان افزودند. ایالات متحده هنوز هم درگیر این جنگ‌هاست. جنگ یمن به ششمین سال خود نزدیک می‌شود. جنگ داخلی در لیبی بیش از 9 سال است که ادامه دارد. نیروهای آمریکایی شش سال است که در عراق و سوریه گیر کرده‌اند. از همه شگفت‌انگیزتر، جنگ در افغانستان بیش از 19 سال ادامه داشته است. 

افسوس که این قائلان به مهندسی اجتماعی در هر دو طیف راست و چپ، قول‌ زیاد می‌دهند اما کار چندان مفیدی انجام نمی‌دهند، به بیان دقیق‌تر، اشتباهات بسیار زیادی انجام می‌دهند. اکنون این خطر وجود دارد که کارکنان منتخب بایدن نیز همان خطاهای پیشین را تکرار کنند. رابرت رایت می‌نویسد: "در سال‌های اخیر، آرمان‌گرایی ساده‌لوحانه مسئول بسیاری از مرگ‌ها و رنج‌ها و بی‌خانمانی‌ها بوده است. و بسیاری از آن‌ها زیر نظر دولت اوباما رخ داد، زمانی‌که بلینکن و سالیوان معاونان اصلی بودند." 

چنین مسائلی می‌تواند یک پایان بد را برای ریاست‌جمهوری بایدن تضمین کند، چه یک دوره رئیس‌جمهور باشد چه دو دوره. مهم‌تر از آن، یک پایان بد برای بسیاری از آمریکایی‌ها و حتی برای بیشتر خارجی‌ها. آن‌چه که به شدت موردنیاز است یک "سیاست خارجی فروتنانه" است، چیزی که بوش وعده‌اش را داد اما اجرا نکرد. این به معنای اتخاذ نوعی سیاست خارجی است که بر اساس نتایج تعیین شود، نه با نیات. بله، کسی ممکن است واقعاً امیدوار و معتقد باشد که می‌توان مدینه­ی فاضله را در زمین برپا کرد. اما اگر نتایج واقعی چنین تلاش‌هایی صدها هزار کشته، میلیون‌ها پناهنده، تریلیون­ها دلار هزینه­شده، ملت‌های تباه­شده، دشمنان قدرت­مند و چشم‌اندازی مشابه برای سال‌های متمادی باشد، باید جلوی آن را گرفت. نیات خیر جبران‌کننده‌ی خسارات زیادی نیست که بر بسیاری از انسان‌ها وارد می‌آید. 

مسئولیت اصلی دولت ایالات متحده تأمین منافع مردم آمریکا و مهم‌تر از همه، حفاظت از جان، خانه، آزادی‌ها و رفاه آنها است. لازم است وسایل نیز همانند اهداف اخلاقی باشد، و نحوه­ی عمل واشنگتن را هنگامی که زندگی و منافع دیگران در خطر است، محدود کند. اما انسان‌دوستی نظری نباید نیروی محرکه­ی سیاست خارجی ایالات متحده باشد. مردم آمریکا، از جمله آن‌هایی که لباس نظامی بر تن می‌کنند، پیادگان بی‌قیمتی نیستند که در یک بازی جهانی شطرنج توسط آن بهتران، آن دارودسته‌ی دوراندیشان، آن دانایان مطلق، آنان که از بالای برج‌های عاج‌شان احساس جنگجویی و دلاوری می‌کنند، قربانی شوند. 

تنها افرادی با اهداف واقع‌گرایانه، آگاه به تاریخ و همچنین شرایط مدرن، آگاه از محدودیت‌های خود، مایل به گوش‌دادن و یادگیری، دل­نگران بابت نتایج و حاضر به تعدیل و انطباق با شرایط جدید، به بهترین شکل از عهده‌ی چنین کاری برمی‌آیند. برای دست‌یابی به بهترین‌ها، سیاست‌گذاران آمریکایی باید بفهمند سایر مردم چگونه فکر می‌کنند، دولت‌های دیگر چه برداشتی دارند و سایر کشورها چگونه می‌توانند پاسخ دهند. این امر مستلزم به دور انداختن بدترین اَشکال استثناءگرایی آمریکایی است - اعتقادی که بر مبنای آن تنها آمریکایی‌ها اخلاقی، خوب، شجاع، باهوش، سخت، مقاوم و مصمم هستند. همان‌طور که ایالات متحده احتمالاً حاضر نمی‌شود برای مثال حق حاکمیت بر خودش را به ملتی دیگر واگذار کند، ملت‌های دیگر نیز در واکنش به تهدیدهای آمریکا تن به چنین کاری نمی‌دهند. 

سیاست خارجی دونالد ترامپ سزاوار بسیاری از انتقادات بود. اما ترامپ به دلیل کاستن از جاه‌طلبی‌های واشنگتن شایسته‌ی اعتبار است. اگرچه رویکرد او فروتنانه نبود، اما بازتابی از یک حساسیت و آگاهی بیشتر نسبت به اشتباهات و فجایای گذشته بود. این میراث خوبی برای رئیس‌جمهور آینده، بایدن، است که بر مبنای آن یک نکته را تشخیص دهد: چیزهایی که او نمی‌تواند به دست آورد، به همان اندازه‌ی کارهایی که می‌خواهد انجام دهد، مهم است، و شاید حتی مهم‌تر. 

 

منبع:

Joe Biden Needs a Pivot to a Humbler Foreign Policy

مشارکت
این مقاله مفید بود؟ رای‌ها: 0
جزئیات مقاله
آخرین به روز‌رسانی در: 09:52 1400/03/25
آخرین به روزرسانی توسط: (Esmaeli)
تاریخ انتشار: 09:52 1400/03/25
مقاله را به اشتراک بگذارید: 
نویسنده: Esmaeli
لینک ثابت: https://wiki.andishevarz.com/kb/874637
مقالات پیشنهادی