چین غولی نیست که در آمریکا تصور می‌شود

رایان هس

Foreign Affairs

3 مارس 2021

چین در حال صعود و در آستانه گذر از ایالات متحده‌ای است که رمقی برای رقابت ندارد. چین دارای بالاترین نرخ رشد اقتصادی و بیشترین سهم از تجارت جهانی است. این کشور، همچنین، اولین مقصد سرمایه‌های خارجی است. اقتصاد چین با اقتصادهای مهم جهان گره خورده است. این کشور از طریق ابتکار کمربند و جاده (بزرگ‌ترین پروژه توسعه‌ای در قرن بیست و یکم) به‌دنبال نفوذ در تمام نقاط کره خاکی است. چین با صادرات ابزارهای نظارتی، و با استفاده از ظرفیت‌های سایبری‌اش، به جمع‌آوری اطلاعات مهم رقبایش می‌پردازد. این کشور وزن سیاسی و اقتصادی‌اش را به قدرت نظامی تبدیل می‌کند. چین، در خارج، برای همسایگانش، از جمله متحدان و شرکای ایالات متحده، قلدری می‌کند، و در داخل، بدون توجه به انتقادات ایالات متحده و سایر حکومت‌های دموکراتیک، با بی‌رحمی همه را سرکوب می‌کند، از هنگ‌کنگ گرفته تا سین‌کیانگ. 

این داستان‌ها توسط رسانه‌های وابسته به حکومت چین ایجاد و ترویج داده می‌شود. این رسانه‌ها از طریق مقایسه موفقت‌های چین با اختلالات اجتماعی در ایالات متحده، به دنبال ایجاد تصویری از یک چین متکی به خود هستند. آن‌ها با پخش تصاویری مانند هجوم شورشی‌ها به کنگره ایالات متحده و یا حضور شهروندان آمریکایی در صفوف آب در تگزاس، به دنبال القای این مسأله هستند که «دموکراسی غربی» رو به زوال است. آن‌ها با مقایسه موفقیت چین در شکست همه‌گیری کرونا و بازگشایی کشور، و شکست ایالات متحده و سایر کشورهای غربی در توقف گسترش ویروس به تجلیل از دستاوردهای حکومت می‌پردازند. شی جین‌پنگ رئیس‌جمهور چین، در سخنرانی‌اش در پنجمین مجمع عمومی حزب کمونیست در پاییز گذشته اعلام کرد، «زمان با ماست». چن یی‌ژین، یکی از مقامات امنیتی عالی‌رتبه، در ژانویه در یک دوره مطالعاتی حزب کمونیست چین بیان کرد، «صعود شرق و زوال غرب آغاز شده است.»

 این رسانه‌ها از طریق مقایسه موفقت‌های چین با اختلالات اجتماعی در ایالات متحده، به دنبال ایجاد تصویری از یک چین متکی به خود هستند

نظام‌های اقتدارگرا تمایل دارند در نمایش نقاط قوت‌شان اغراق کنند و نقاط ضعف‌شان را بپوشانند. اما سیاست‌گذاران در واشنگتن باید بتوانند میان تصویری که چین از خودش ارائه می‌دهد و واقعیت‌هایی که آن کشور با آن‌ها روبرو است تمایز قائل شوند. چین دومین کشور قدرت‌مند در جهان و دشوارترین رقیب ایالات متحده است. اما ایالات متحده، علیرغم تمام نقاط ضعفش، در رابطه با چین هنوز هم قدرت برتر است. و دلایل خوبی وجود دارد تا معتقد باشیم ایالات متحده قدرت برتر باقی خواهد ماند. چرا که با وجود تمام موانعی که بر سر راه ایالات متحده قرار دارد، موانعی که چین با آن‌ها روبرو است بسیار بزرگ‌تر هستند.

 سیاست‌گذاران در واشنگتن باید بتوانند میان تصویری که چین از خودش ارائه می‌دهد و واقعیت‌هایی که آن کشور با آن‌ها روبرو است تمایز قائل شوند

در طول جنگ سرد، وزیر دفاع، جیمز شلزینگر، در مورد «سندروم غول‌انگاری» هشدار داد: گرایشی میان سیاست‌گذاران ایالات متحده تا شوروی را به مثابه چهره‌ای غول‌آسا با قدرتی بی‌کران و هوشی سرشار تصور کنند. امروز نیز سندرومی مشابه عنان کار را در دست گرفته است. تمرکز بر توانایی‌های چین بدون در نظر گرفتن آسیب‌پذیری‌هایش موجب اضطراب و تشویش می‌شود. اضطراب به نوبه خود موجب القای حس ناامنی می‌شود. ناامنی موجب واکنش‌های احساسی می‌شود، و واکنش احساسی موجب کاهش رقابت‌پذیری ایالات متحده می‌شود. اولین قدم برای اتخاذ یک خط‌مشی درست در قبال چین آن است که این کشور را آشکارا و بدون پرده مشاهده کنیم.

برآورد اشتباه از پادشاهی میانه

مسأله چین مهم‌ترین آزمونی است که ایالات متحده در زمینه سیاست خارجی با آن روبرو است. پس از پایان جنگ سرد، هیچ کشوری رهبری ایالات متحده را در مناطق مختلف جهان، و به‌طور هم‌زمان، به چالش نکشیده بود. ترکیبی از قدرت نظامی، وزن اقتصادی و جاه‌طلبی جهانی، باعث شده است چین چالشی متفاوت و پیچیده‌تر از اتحاد شوروی در دوران جنگ سرد باشد. 

چین در سال‌های اخیر از جاه‌طلبی‌های تجدیدنظرطلبانه‌اش پرده‌برداری کرده است. این کشور خواهان تغییراتی در توزیع قدرت در سطح بین‌المللی، نظم امنیتی در آسیا، مسئولیت‌ها و اختیارات نهادهای بین‌المللی، جریان آزاد و بدون سانسور اطلاعات ورای مرزها، و ماهیت لیبرالی نظم کنونی بین‌المللی است. چین می‌خواهد مدل سیاسی لنینیستی‌اش و مدل اقتصاد دولتی‌اش پذیرفته و محترم شمرده شود. این کشور نشان داده است در مورد برداشتش از مرزهای سرزمینی‌اش و نحوه مدیریت امور داخلی‌اش هیچ چالشی را تحمل نخواهد کرد. همچنین، چین به‌عنوان یکی از آرمان‌های ملی‌اش اعلام کرده است که این کشور باید در زمینه‌ فناوری‌های پیشرفته، رهبری جهان را در دست بگیرد، از هوش مصنوعی گرفته تا خودروهای الکترونیک. 

اما نمی‌توان به‌طور قاطع نتیجه گرفت که چین بدون هیچ مشکلی آرمان‌هایش را محقق خواهد ساخت. جهت سنجش دقیق چالش‌هایی که چین پیش پای ایالات متحده قرار می‌نهد، باید هم نقاط قوت و هم آسیب‌پذیری‌های چین را بشناسیم. شی و مشاورانش همانند هر سیاست‌مدار دیگری در جهان با مجموعه چالش‌های سختی روبرو است. 

 نمی‌توان به‌طور قاطع نتیجه گرفت که چین بدون هیچ مشکلی آرمان‌هایش را محقق خواهد ساخت

برای مثال، رشد اقتصادی به‌ظاهر متوقف‌نشدنی چین را در نظر بگیرید. در واقعیت، چین در میان‌مدت با چالش‌هایی جدی روبرو است. یکی از خطرات این است که پیش از آن‌که چین به اندازه کافی ثروت‌مند شود، جمعیت آن کشور پیر شود. در حال حاضر، نرخ افراد شاغل رو به کاهش است. اکنون، نسبت افراد شاغل به بازنشته 8 به یک است؛ در سال 2050، این نسبت 2 به 1 خواهد بود. علاوه بر آن، افزایش بدهی‌های چین مانعی بر سر رشد آن کشور است. بدهی چین تنها در طول دهه گذشته دو برابر شده است. در سال 2008، بدهی دولت چین برابر با 141 درصد تولید ناخالص داخلی کشور بود و در سال 2019، این میزان به 300 درصد رسید. همان‌طور که در مورد کره جنوبی و تایوان شاهد بودیم، افزایش بدهی‌ مانع از توسعه فناورانه چین خواهد شد. 

در عین حال، با تمرکز هر چه بیشتر قدرت بر محور شی جین‌پنگ، شاهد خواهیم بود که نظام سیاسی چین به‌طور فزاینده‌ای متصلب شود. حزب کمونیست چین زمانی به‌خاطر شایستگی‌های فن‌سالارانه‌اش شهره بود، اما اکنون بیشتر با نظم سخت لنینیستی‌اش شناخته می‌شود. همچنین، نظام سیاسی چین به‌طور فزاینده‌ای متمرکز می‌شود. ماهیت بالا به پایین نظام باعث شده است مقامات نخواهند و یا نتوانند تصمیمات گذشته را بازبینی کنند و یا اخبار بد را به بالا گزارش دهند. این مسأله احتمالاً یکی از دلایلی است که دولت مرکزی دیرهنگام به شروع همه‌گیری کرونا در ووهان پاسخ داد. اگرچه رهبری دستاوردهای چشم‌گیری در کاستن از فقر مطلق داشته است، اما روزبه‌روز بر شدت سخت‌گیری‌اش در برابر هر چیزی که آن را به مثابه چالشی برای اقتدارش در نظر بگیرد، افزوده می‌شود. عادت سختگیرانه پکن برای تحمیل خواسته‌هایش بر استان‌های پیرامونی کشور، ممکن است در آینده مشکلاتی را برای آن به وجود آورد. به لحاظ خارجی هم موانع سختی بر سر راه جاه‌طلبی‌های پکن قرار دارد. سرکوب داخلی و جسارت خارجی و تلاش‌های پکن برای مخفی‌کردن جزئیات مهم اولیه پیرامون همه‌گیری کرونا، همگی باعث افزایش نظرات منفی نسبت به چین شده است. همچنین، با توجه به پیرشدن جمعیت چین و مسائل ناشی از آن (کاهش تولید و افزایش تقاضا)، این کشور احتمالاً در سال‌های متمادی در تأمین مالی ابتکارات خارجی‌اش با مشکل روبرو شود. 

 با تمرکز هر چه بیشتر قدرت بر محور شی جین‌پنگ، شاهد خواهیم بود که نظام سیاسی چین به‌طور فزاینده‌ای متصلب شود

قدرت نظامی چین به حدی نیست که بتوان آن را ابرقدرت نامید. جغرافیای چین بسیار چالش‌انگیز است. چین با 14 کشور همسایه است. از این 14 همسایه، 4 کشور مجهز به تسلیحات هسته‌ای هستند و 5 کشور مناقشات مرزی حل‌نشده با پکن دارند. ژاپنی پیر اما ثروتمند، هندی ملی‌گرا و در حال ترقی، روسیه‌ای توسعه‌طلب، کره جنوبیِ دارای فناوری‌های پیشرفته، و ویتنامی پویا و مصمم از جمله همسایگان چین هستند. همه این کشورها دارای هویات ملی خودشان هستند، امری که مانع از تسلیم‌شدن‌شان به خواسته‌های چین می‌شود. ایالات متحده نیز با پایگاه‎‌های نظامی‌اش در کشورهای پیرامونی، به‌طور دائم در منطقه حضور دارد. 

چین، همچنین، به لحاظ امنیت غذایی و انرژی آسیب‌پذیر است. این کشور از زمین‌های زراعی کافی برای تأمین خوراک جمعیتش برخوردار نیست و تقریباً نصف نفت مورد نیازش را از خاورمیانه وارد می‌کند. در صورت جنگ، ناوگان نظامی چین به اندازه‌ای قدرت‌مند نیست که مانع از قطع منابع حیاتی کشور شود. پکن درصدد رفع این مشکل برآمده است، اما هیچ راه‌حل سریع و یا آسانی وجود ندارد. 

 چین، همچنین، به لحاظ امنیت غذایی و انرژی آسیب‌پذیر است. این کشور از زمین‌های زراعی کافی برای تأمین خوراک جمعیتش برخوردار نیست و تقریباً نصف نفت مورد نیازش را از خاورمیانه وارد می‌کند

 

شواهدی برای اطمینان به خود

مهمترین دلیلی که باعث شده است هر دو حزب در واشنگتن، متفقاً، رویکردی سختگیرانه در قبال آن کشور اتخاذ کنند، همان اقدامات دولت چین است. رهبران چین در پیگیری جاه‌طلبی‌هایشان عجله و پویایی بیشتری نشان می‌دهند و برای حفظ انسجام اجتماعی بیشتر بر ایدئولوژی ملی‌گرایی تکیه می‌کنند تا عمل‌کرد اقتصادی. اما یکی از محرک‌های تغییر رویکرد واشنگتن، افزایش حس وحشت از قدرت چین بوده است.

 یکی از محرک‌های تغییر رویکرد واشنگتن، افزایش حس وحشت از قدرت چین بوده است

چنین وحشتی سازنده نخواهد بود: اگر ایالات متحده وحشت‌زده تمام تمرکزش را صرف مقابله با قدرت‌های رو به زوال چین کند، از وظیفه حیاتی‌تر تحکیم عناصر قدرت خودش غافل خواهد شد. استفاده از تهدید چین جهت سرعت دادن به اصلاحات داخلی و یا غلبه بر شکاف‌های داخلی، بیشتر از آن‌که مفید باشد، آسیب خواهد رساند. در داخل، سیاست‌مداران جاه‌طلب با بزرگ ‌جلوه‌دادن تهدید چین تلاش خواهند کرد مخالفان سیاسی‌شان را بکوبند. در خارج، چنین رویکردی بر اختلافات میان ایالات متحده و متحدانش خواهد افزود. تقریباً هیچ کدام از شرکا و متحدان ایالات متحده چین را تهدیدی مهم نمی‌دانند.

 اگر ایالات متحده وحشت‌زده تمام تمرکزش را صرف مقابله با قدرت‌های رو به زوال چین کند، از وظیفه حیاتی‌تر تحکیم عناصر قدرت خودش غافل خواهد شد

سیاست‌های تجاری دولت ترامپ یک مثال بارز از این پویاگان است. یکی از دغدغه‌های دولت‌مردان ایالات متحده اقدامات تجاری غیرمنصفانه چین بوده است؛ ترامپ از طریق تعرفه‌ها می‌خواست چینی‌ها را مجبور به پذیرش شرایط واشنگتن کند، اما تعرفه‌ها موفقیت ناچیزی در تغییر رفتار چین داشت. کاملاً برعکس، اقدامات تلافی‌جویانه چین موجب ضررهای زیادی به ایالات متحده شد: افزایش کسری تجاری، خسارت به کشاورزان ایالات متحده که منجر به کمک مالی 28 میلیارد دلاری دولت شد، و از بین رفتن تقریباً 245 هزار شغل.

ایالات متحده می‌تواند به توانایی‌اش جهت رقابت با چین اطمینان داشته باشد. تولید ناخالص داخلی ایالات متحده هنوز 7 تریلیون دلار بیش‌تر از چین است. امنیت غذایی و انرژی، ویژگی‌های جمعیت‌شناختی نسبتاً سالم‌تر، بهترین نظام آموزش عالی در جهان، و کنترل ارز ذخیره جهان، از جمله مزیت‌های ایالات متحده هستند. این کشور مرزهایی آرام و جغرافیایی مساعد دارد. ایالات متحده از اقتصادی بهره می‌برد که به بهترین شکل منابع را تخصیص می‌دهد و بهترین متفکران و ایده‌ها را از سراسر جهان جذب خود می‌کند. این کشور دارای یک نظام حقوقی شفاف و قابل‌پیش‌بینی است و نظام سیاسی آن به نحوی طراحی شده است که مدام خودش را اصلاح می‌کند. چین هیچ کدام از ویژگی‌ها را ندارد. 

اگر دولت‌مردان ایالات متحده به خود اعتماد داشته باشند، می‌توانند به نحوی عاقلانه و صبورانه به تهدید چین واکنش نشان دهند؛ چنین واکنشی می‌تواند از حمایت گسترده داخلی و خارجی برخوردار شود. لازمه چنین رویکردی مقابله با اقداماتی است که چالشی برای منافع و ارزش‌های ایالات متحده به حساب می‌آیند، اما در عین حال، لازم است دو کشور برای رسیدگی به مسائل فراملی همکاری نزدیک‌تری انجام دهند، مسائلی مانند ساخت شبکه‌ای جهت نظارت بر بیماری‌های جهانی و کربن‌زدایی از اقتصاد جهانی. هم‌زمان، سیاست‌مداران ایالات متحده باید به درک متفاوتی از «رقابت» دست یابند. آن‌ها باید بفهمند «رقابت در عین هم‌زیستی» به معنای وضعیتی است که باید مدیریت شود، نه مشکلی که باید حل شود. مهم‌تر از همه، همان‌طور که جرج کنن در اوایل جنگ سرد بیان کرد، ایالات متحده باید «مطابق بهترین سنت‌هایش عمل کند و نشان دهد از شایستگی لازم برای عنوان "یک ملت بزرگ" برخوردار است».

  اگر دولت‌مردان ایالات متحده به خود اعتماد داشته باشند، می‌توانند به نحوی عاقلانه و صبورانه به تهدید چین واکنش نشان دهند

ایالات متحده جهت مقابله با چالش‌های قرن بیست و یکم هر چه اعتماد بیشتری به ظرفیت‌های خودش داشته باشد، قادر خواهد شد توجهش را بر جایی متمرکز کند که بیشتر نیاز است: تلاش در جهت تقویت خود، نه در جهت از بین بردن چین. برای مقابله موثر با چین، ایالات متحده باید بر تقویت پویایی‌های داخلی‌اش، وجهه بین‌المللی‌اش و شبکه جهانی بی‌همتای متحدان و شرکایش تمرکز کند. این‌ها عناصر اصلی قدرت ایالات متحده هستند، و چین قادر نیست آن‌ها را از بین ببرد. 

 

منبع:

China Is Not Ten Feet Tall

مشارکت
این مقاله مفید بود؟ رای‌ها: 0
جزئیات مقاله
آخرین به روز‌رسانی در: 09:10 1400/03/30
آخرین به روزرسانی توسط: (Esmaeli)
تاریخ انتشار: 09:10 1400/03/30
مقاله را به اشتراک بگذارید: 
نویسنده: Esmaeli
مقالات پیشنهادی