ارائه علی الهیاری - دانش آموخته کارشناسی ارشد فلسفه علم دانشگاه امیر کبیر
مطلب زیر گزارشی است از ارائه علی الهیاری دانش آموخته کارشناسی ارشد فلسفه علم دانشگاه امیر کبیر در «نشست اصحاب علوم انسانی هنر و رسانه درباره افزایش قیمت بنزین و اعتراضات پس از آن» که در روز دوشنبه 4 آذر 1398 در باشگاه هنر و اندیشه حوزه هنری تهران برگزار شد.
اللهیاری در این ارائه اعتراضات آبان 98 را فریاد و ضجۀ مردمی دانست که از سر تحقیر و توهین سیستماتیک و فراگیر حکومت در «موقعیت بردگی» قرار گرفته اند. به عقیده او این دادهای زجرآور بروزی از فریاد و چنگانداختن انسانِ در آستانۀ فروپاشی کامل روحی و جسمی بر اثر شکنجههایِ موقعیت و «شرارتهای نظام حکمرانی امنیت ملی» است. او همچنین با انتقاد از شیوه سرکوب شدید این اعتراضات، این حجم از خشونت در برخورد با حرکات اعتراضی را ناشی از ترس، ضعف و نگرانی های زیاد نظام سیاسی کشور دانست.
اللهیاری در این ارائه ضمن اشاره به موضعگیری حامیانه رسانهها و مقامات اروپایی نسبت به نظام سیاسی، انتقاد از خشونت و مخاطرهآمیز دانستن حرکات اعتراضی و واکنش کمتحرک و منتقدانه نسبت به حکومت از سوی رسانههای امریکایی، گفت: وجود حداقل 200 کشته و هزاران بازداشتی از معترضین و اندک آشوبگران سازمانی، فضای ارعاب، مسدود کردن بیمحابای هرگونه امکان صحبت دربارۀ موضوع، نشانی از ترس، ضعف، عصبیت و نگرانیهای بسیار نظامِ سیاسی از وضعیت داشت؛ همچون برخورد بیخردانۀ بشار اسد در آغاز بحران سوریه. با این تفاوت مهم که او آن هنگام هیچ تجربه امنیتی -بر خلاف ادعاهای داخلی- و مواجهه با اعتراضات اجتماعی نداشت. مقایسۀ چنین شیوهای از سرکوب با سرکوبهای خشن و زمخت دهۀ هفتاد علیه اعتراضات مردم طبقات مستضعف (که شباهتهای مهمی دارند)، نشان میدهد در راهبرد و نگاههای اساسی امنیتی-سیاسی تغییری حاصل نشده و ایدهها و اهداف به همان مقدار بدوی و خشونتبار است. با انذار نسبت به این نکته که این مغز امنیتیِ کوچک، در طی این سالها به ویژه بعد از 88، با رشد تاکتیکی ابزارهای سرکوب و قدرت گسترده و بیمهاری که در سلطه بر همۀ امور کشور یافته است، دچار عدم تناسب وحشتناکی شده است که خروجیهای آن را فاجعهبارتر و با خسارتها را دهشتناک میکند.
در ساحت سیاسی State لویاتانی به عنوان مهمترین مفهوم معنابخش حکمرانی است، که هرگونه جریان حاویِ گفتار و هویتِ سیاسی را از عرصۀ قدرت، حذف میکند. اما در ساحت اجتماعی با کنار زدن پروژۀ ملّتسازی، ساختارهای سنتیِ ارباب-رعیتیِ متکثر در نظام سیاسی سلطانیسم را تخریب و ساحت اجتماعی را مسطح میسازد. که در این ساختار دیگر نه طبقۀ مصلحین اجتماعی، نه نهاد دانشگاه، نه نهادهای مشارکتکنندۀ مردمی، جز عدهای مجیزگو و بسطدهندۀ قدرت حاکم، وجود نخواهد داشت و تنها تابلوهای صوری و غبارگرفته باقی خواهد ماند. به این شکل مردم، به توده تبدیل میشوند.
الهیاری در ارائه خود استفاده از مدلهای گذشته را برای تحلیل وضعِ سیاست و جامعه ناکارآمد دانست و با اشاره به ایدهی «نظام بردگی» گفت: در این نظام از سویی یک حاکمیت لویاتانی همۀ شئون را در دست گرفته است و از سوی دیگر خیل عظیم بردگانِ فکری، دینی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قرار میگیرند.در این مدل است که توده به مثابه جرمی فاقد شعور، شاکله و خِرد، در همۀ ساحتهای وجودی خود، تنها ابزاری در دست حاکمیت است. علاوهبراین، پیوند عمیقی بین نظام سیاسی حاکم با سرمایهداری داخلی، اعم از بیدین یا مذهبی، نوکیسه یا کهن، (البته درستتر باید گفت نه حتی سرمایهداری که دلالان سوداگر و غارتگران مافیایی)، و نیز نظام سرمایهداری الیگارشیک خشن جهان (با نماد لندن) برقرار میشود و اشتراکِ استراتژیکِ منافع شکل میگیرد. چنین است که بزرگترین شرارتِ انسانی، یعنی فسادِ متفرعنانه و ظالمانۀ نظام سیاسی، شکل میگیرد.
آنچه در آبان 98 و دی 96 رخ داد (و همۀ هیئت حاکمه علیه آنها متفقالقول بودند)، نه فقط اعتراضات اقتصادی، نه فقط نارضایتی از ناکارآمدی قوای اجرایی، نه فقط اعتراض به فقر و فساد و تبعیض سیستماتیک، نه فقط اعتراض به نداشتن امکان برای تصمیمگیری دربارۀ مسائل کلانِ مرتبط به سرنوشت خویش، نه فقط اعتراض به سلب آزادی و حقوق اجتماعی اساسی، که علاوه بر همۀ اینها، فریاد و ضجۀ -احتمالاً ناآگاهانه- از تحقیر و توهین سیستماتیک و فراگیرِ انباشته شده و قرار گرفتن در «موقعیت بردگی» است. این دادهای زجرآور بروزی از فریاد و چنگانداختن انسانِ در آستانۀ فروپاشی کامل روحی و جسمی بر اثر شکنجههایِ موقعیت و ”شرارتهایِ نظامِ حکمرانیِ امنیت ملی“ است.
اللهیاری همچنین بیان کرد: گفتار و سیستم امنیتی که بر خلافِ دروغِ «عوضش امنیت داریم»، نه مشغول تأمین امنیت مردم و کشور (که حتی ناتوان از انجام آن) که در موقعیت حفظ، بسط و گسترش سلطۀ حاکمیت سیاسی در همۀ عرصهها و حفظ امنیت هیئت حاکمه و منافع اقتصادی، سیاسی و حتی ایدئولوژیک «نظام» و تکاثر آنهاست، نه بخشی از راهحل که از بنیادهای اساسی انسداد و ویرانی گستردۀ کشور است؛ آن هم وقتی پروندۀ سیاهی از ماجرای شورآباد تا رسوایی متهمان ترورهای هستهای دارد و در فهم، تحلیل و مدیریت یک اعتراض محتمل، طبیعی و البته به حق مردم، چنین فجایع میدانی در سرکوب و خفقان میآفریند.
این اعتراضات را نباید بر اساس وهمهای امنیتی تحلیل کرد که مثلا در 20:30 عکسی نشان دهند و ماسک زدن را دلیل ارتباط افراد با گروهکِ رجوی بدانند!، که حتی به رواج و تاکیدها بر چنین تحلیلهایی و جایگزینی آن نسبت به تحلیلهای سیاسی و اجتماعی باید بسیار مشکوک بود. این اعتراضات را باید از جنس خیزشهای خیابانی و تکاپو برای زنده ماندن ساحت اجتماعی دانست که ارادهای برای تغییر شرایط دارند.
شباهتِ هماهنگنشده مدلشان با اتفاقات منطقه، از موقعیتهای مشابه در نظامهای منطقه حکایت دارد. اعتراضاتی که علیرغم برخورداری از معنا و هویت اجتماعی-سیاسی در لایههای عمیق -هر چند نه تماماً خودآگاه-، بدون داشتن رهبری متمرکز و کلان، دارای قدرت و دلالتهای مهم هستند. اعتراضاتی که در فضایی با مجموعهای از ایدههای اجمالی و تنقیح نشده تنفس میکنند، در هر مرحله میآموزد و به مرور به بهبود خویش و ایجاد ارتباط با سایر شبکهها میپردازد. هر چند کشورهای منطقه روش سرکوبگرایانۀ خشن سیسی را اسوۀ خود قرار دادند، و هر چند مخاطرههای درونی و فشارهای بیرونی در تعیین مسیر و سرنوشت آنها در مقطع زمانی کنونی موثر خواهد بود، اَمّا لزوماً مانع از استمرار و تکاپوی آن نخواهد شد.
اعتراضات مردمی ایران، هر چند تا خودآگاهی نسبت به موقعیت بردگی (که ریشههای بسیاری در تاریخ فکری و فرهنگی ما نیز دارد) فاصله بسیار دارد و تا گفتار سیاسیِ رهاییبخش و الهامبخشِ عمیق و جدیِ جایگزینی نباشد، به سرنوشتی نیک و تغییر بنیادین شرایط نخواهد رسید اَمّا در هر مرحله پرسشهای فراوانی پیش روی متفکر اجتماعی میگذارد و مهمتر، ابعاد تازهای از واقعیتهایِ نظام سیاسی حاکم را آشکار میکند، هر چند به بهایی سنگینتر.
گزارش نهمین گردهمایی اصحاب علوم انسانی، اجتماعی، هنر و رسانه +صوت - افزایش قیمت بنزین و اعتراضات پس از آن - آذر ۱۰، ۱۳۹۸